سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شکیبایى دو گونه است : شکیبایى بر آنچه خوش نمى‏شمارى و شکیبایى از آنچه آن را دوست مى‏دارى . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :14
بازدید دیروز :14
کل بازدید :134931
تعداد کل یاداشته ها : 154
103/1/30
11:4 ع

فکر می کردم آشنایی من با حامد که برای انجام کاری به محل کارم آمده بود یک اتفاق عالی در زندگی ام بود، اما حالا می فهمم عجب اشتباه بزرگی کرده ام.

دختر جوان در دایره اجتماعی کلانتری 36 مشهد افزود: من و حامد چند ماه به طور پنهانی و بدون اطلاع خانواده ام با هم رابطه داشتیم و هر موقع دلتنگ هم می شدیم در پارک قرار ملاقات می گذاشتیم.

 او در این مدت با وعده های پوشالی مرا خام کرد ولی پس از آن که این رابطه مثلا عاطفی به سوءاستفاده های مکرر ختم شد خودش را کنار کشید و گفت خانواده اش راضی به این ازدواج نیستند.

نمی دانستم چکار کنم و با نگرانی عجیبی که داشتم به سراغ دوست حامد رفتم تا از او کمک بگیرم.

من واقعیت را برای این پسر جوان تعریف کردم و او که به ظاهر خودش را خیلی ناراحت نشان می داد گوشی تلفن را برداشت و در تماس تلفنی که با حامد داشت او را به باد فحش و ناسزا گرفت. 

دختر جوان افزود: احسان به من قول داد که کمکم کند اما چند روز بعد او تماس گرفت و در دیداری که با هم داشتیم ادعا کرد با حامد قطع رابطه کرده است.

آن روز احسان گفت همیشه به دوستش حامد حسودی اش می شده که چه دختری را برای ازدواج انتخاب کرده است و حالا که چنین خیانتی در حقم شده است حاضر است یک عمر در کنارم باشد و مرا به خوشبختی برساند.

او با حرف های احساسی مرا تحت تاثیر قرارداد و متاسفانه دوباره فریب خوردم و مرتکب خطای دیگری شدم. من و احسان با هم قرار ازدواج گذاشتیم ولی او اصرار داشت چند ماه دندان روی جگر بگذارم و صبر کنم تا کمی به کار و کاسبی اش سر و سامان بدهد تا روزی که به خواستگاری ام خواهد آمد حرفی برای گفتن داشته باشد.

 متاسفانه این رابطه نیز رنگ و بوی دیگری به خود گرفت و ... .دختر جوان افزود: احسان هم به من خیانت کرد و حالا می گوید بهتر است برای همیشه همدیگر را فراموش کنیم!!!


  
پیامهای عمومی ارسال شده