سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هر گاه روزی بیاید که در آن بر دانشم نیفزایم، پس در آمدن خورشید آن روز بر من خجسته مباد . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :17
بازدید دیروز :4
کل بازدید :134613
تعداد کل یاداشته ها : 154
102/12/29
8:45 ص

یهودیانی که ده‌ها نفر از آنها قصد داشتند به ایران پناهنده شوند اما پیش از خروج از کانادا بازداشت شدند.

گروه گزارش ویژه مشرق– یهودیان لِو طاهور (Lev Tahor) – به معنای قلب مطهر – یکی از فرقه‌های یهودیان ارتدوکس (یهودیان حریدی یا حاردی) هستند که بیش از سایر فرقه‌های یهودیان به آموزه‌ها و سنت‌های دین یهود و تورات وفادار مانده‌اند و به همین دلیل مورد آزار و اذیت صهیونیست‌ها و لابی‌هایشان قرار گرفته‌اند. از اردن تا کانادا و سرزمین‌های اشغالی با اجتماعات این یهودیان به شدت مقابله می‌شود و نهادهای اجتماعی تلاش می‌کنند با انتقال کودکان این گروه به مراکز نگه‌داری کودکان بی‌سرپرست، از انتقال اعتقادات این گروه به نسل جدید آن‌ها جلوگیری کنند.

 

یهودیان لو طاهور چه اعتقاداتی دارند؟

 

به گفته «مایر راسنر» که از جمله سرشناس‌ترین رهبران لو طاهور در کاناداست، صهیونیست‌های افراطی به این گروه بدلیل اعتقادات خاصی که دارند - از جمله پوشش زنان - و پایبندی به سایر سنت‌ها و آموزه‌های تورات، لقب "طالبان یهودی" داده‌اند و به بهانه‌های مختلف اعضای این فرقه را بازداشت و یا از محل سکونتشان اخراج می‌کنند.

 

در فرقه لو طاهور، دختران و پسران در سنین نوجوانی بصورت مجزا تحت تعلیم و آموزش قرار می‌گیرند و رسم بر این است که دختران در همان دوره انتقال از نوجوانی به جوانی ازدواج می‌کنند. پوشیدن جوراب برای زنان لو طاهور اجباریست و حجاب مرسوم آنان نیز پوششی شبیه چادر است که تا روی پا را می‌پوشاند.

 

یهودیان لو طاهور خانواده‌های بسیار منسجم و روابط خانوادگی صمیمانه‌ای دارند و تعدد فرزندان در خانواده‌های این فرقه بسیار مشهود است.

 

اعضای این فرقه متهم به اجبار دختران به ازدواج زودهنگام هستند اما "خاخام شلومو هلبرانس" بنیانگذار این فرقه می‌گوید ما به تمام نزدیکانمان می‌گوییم اگر رضایت 100 درصدی ندارند از ما جدا شوند، دختران نیز به خواست و انتخاب خود در این سنین ازدواج می‌کنند و هیچ اجباری در کار نیست و هیچ دختری پیش از 16 سالگی ازدواج نمی‌کند و کاملا قانونی انجام می‌گیرد.

 

خاخام "شلومو هلبرانس" بنیانگذار "لو طاهور" در پاسخ به اتهام ازدواج اجباری دختران این فرقه می‌گوید:‌ دختران نیز به خواست و انتخاب خود در این سنین ازدواج می‌کنند و هیچ اجباری در کار نیست و هیچ دختری پیش از 16 سالگی ازدواج نمی‌کند و کاملا قانونی انجام می‌گیرد

خاخام "یوریل گلدمن" از رهبران این فرقه معتقد است وقتی این گروه در اسراییل و از سوی دولتی که خود را یهودی می‌خواند مورد تعقیب و اذیت قرار می‌گیرند، نشان از نفرتی سیاسی دارد که حتی از اعطای حقوق شهروندی به این اعضای آن نیز ممانعت به عمل آورده است. مخالفت این گروه با صهیونیست‌ها و اشغالگریشان باعث شده است تا مورد غضب آن‌ها قرار بگیرند.

 

خاخام "یوریل گلدمن" از رهبران لو طاهور: فرقه ما قربانی کینه و نفرت سیاسی صهیونیست‌ها شده است

به اعتقاد این فرقه از یهودیان، استقرار دولت یهودی با اشغال و با زور اسلحه مخالف با آموزه‌های تورات است و مانع ظهور منجی (مسیحا) آخرالزمان خواهد شد.

 

اعضای این فرقه در اسرائیل به اتهام بدرفتاری با کودکان و تنبیه بدنی آن‌ها تحت تعقیب و بازداشت‌های مکرر از سوی پلیس این رژیم قرار گرفتند. فشارهای وارده به اعضای این فرقه باعث شد سال 2005 تعداد زیادی از آن‌ها به کانادا مهاجرت کنند. گروه‌های دیگری از این یهودیان در آمریکا و اردن نیز حضور دارند و با مشکلات مشابهی مواجه هستند.

 

 

گفت‌وگوی شبکه تلویزیونی محلی کانادا با دو رهبر فرقه لو طاهور

 

به گفته این دو خاخام، دختران این فرقه پیش از سن 16 سالگی ازدواج نمی‌کنند و پس از آن نیز به انتخاب خود و با رضایت خانواده‌ها ازدواج صورت می‌گیرد. تنبیه بدنی در آموزه‌های این فرقه هیچ جایی ندارد و همه چیز به کودکان آموزش داده می‌شود

 

خاخام گلدمن درباره این اتهام نیز می‌گوید: ما کودکانمان را حتی تنبیه‌های عادی که هر پدر و مادری ممکن است انجام دهند، نمی‌کنیم و سعی می‌کنیم از ابتدا همه‌چیز را به آن‌ها آموزش دهیم که چه چیز درست و چه چیزی اشتباه است و تنبیه بدنی بسیار بسیار به ندرت اتفاق میفتد.

 

گروهی 250 نفری از این یهودیان که پیش‌تر در استان کبک کانادا اقامت داشتند، بدلیل فشارهای مقامات محلی و قوانین سخت‌گیرانه و تحت تعقیب قرار گرفتن به علت عقایدشان، مجبور به مهاجرت به استان آنتاریو شدند. یهودیان لو طاهور فرزندان خود را بدلیل مغایرت نظام آموزشی کانادا با اعتقاداتشان، در مدارس خانگی مخصوص به خود تعلیم می‌دهند که این امر نیز با مخالفت مقامات محلی کانادا روبرو شده و دادگاه‌ حکم به نگه‌داری فرزندان آن‌ها در پرورشگاه داده است.

 

 

دادگاه کانادا حکم به نگه‌داری 14 کودک از دو خانواده لو طاهور می‌دهد که والدین آن‌ها به بی‌توجهی در بزرگ کردن آن‌ها متهم شده‌اند.
مایر راسنر پدر یکی از این خانواده‌ها تأکید می‌کند که فرزاندنش به خوبی تحت مراقبت‌های بهداشتی، درمانی و آموزشی بوده‌اند.

 

 

«مایر راسنر» از رهبران فرقه لو طاهور که معمولا عبایی بلند پوشیده و کلاه لبه‌پهن سیاهی بر سر دارد، همسر و پنج نفر از نه فرزندش همه با روسری‌های بلند و پوشیده‌اند. وی طی ماه‌های گذشته از خبرسازترین یهودیان لو طاهور بوده است که در کانادا دادگاه‌های این کشور رأی به نگه‌داری فرزندان او در مراکز تربیتی دولتی داده‌اند.

"مایر راسنر" پدر یکی از خانواده‌های یهودیان لو طاهور در کانادا که دادگاه حکم به سلب حضانت فرزندان وی داده بود

 

خبرنگار نشریه "نشنال‌پست" در گزارشی از این خانواده می‌نویسد:

 

پنج دختر او که بزرگ‌ترین‌شان 17 و کوچک‌ترین‌شان 4 ساله است، یا به حرف‌های پدرشان گوش می‌دهند و یا خمیر بازی می‌کنند و مثل مادرشان که خمیر نان درست می‌کرد، لوله‌های رنگارنگ می‌سازند. وقتی هم از آن‌ها عکس می‌گیریم، می‌خندند و می‌خواهند عکس‌ها را روی دوربین ببینند و بگویند کدام را بیش‌تر دوست دارند.

 

از آقای راسنر 37 ساله که می‌پرسیم چهار پسرش کجا هستند، بسیار تعجب می‌کند و با لحنی که نشان می‌دهد جواب سؤال ما کاملاً واضح است، می‌گوید: «مدرسه!» یکی از بحث‌هایی که درباره این فرقه مطرح است، تفاوتی است که بین پسرها و دخترها قائل می‌شوند.

 

دو ردیف کلبه شبیه هم در منطقه‌ای کاملاً جدا در 80 کیلومتری شرق شهر «ویندزور» در حاشیه شهر چاتام، خانه جدید فرقه لو طاهور است، فرقه سنتی و البته جنجالی یهودی که برخی در سرزمین‌های اشغالی به خاطر سبک زندگی سخت‌گیرانه و نوع پوشش به آن‌ها «طالبان یهودی» می‌گویند. زنان آن‌ها و حتی دختران کوچک‌ترشان عبا و روسری بلند یا پوشیه می‌پوشند.

 

هفته گذشته 200 عضو این فرقه پیش از آن‌که خانه‌های خود در کبک را ترک کنند. راسنر از رهبران این فرقه با مقامات بخش حفاظت از کودکان شهر چاتام دیدار کرد تا نگرانی‌های آن‌ها را برطرف کند.

 

 

یکی از اعضای فرقه لو طاهور از بهانه‌جویی‌های بازرسان کانادایی برای سلب حضانت فرزندان آن‌ها می‌گوید

 

 

این دو ماجرا بخشی از گذشته جنجالی فرقه لو طاهور را نشان می‌دهد. با این حال آقای راسنر اگر هم حتی در این‌باره ناراحت است، به خوبی این ناراحتی را مخفی می‌کند. با اشاره به آسمان می‌گوید: «همه چیز آن بالا نوشته شده است.» این اصطلاح هیچ معنایی جز کنایه‌ نمی‌تواند داشته باشد، چون هیچ‌کدام از این خانه‌های کوچک و دو خانواری طبقه بالاتری ندارند. آقای راسنر می‌گوید این شرایط بد اقامتشان را برخورد خوب مردم شهر جبران می‌کند.

 

وی می‌گوید: «مردم بسیار دوستانه و گرم با ما برخورد کردند. اعضای فرقه ما برای خرید به چاتام رفته‌اند و هیچ مشکلی نداشته‌اند. برای ما دست تکان می‌دادند.» آقای راسنر با اشاره به این‌که وضعیت در کبک خیلی متفاوت بود، ادامه می‌دهد: «هرجا که می‌رفتیم مردم خیابان به ما ناسزا می‌گفتند.» و در ادامه می‌گوید: «این‌جا جای خیلی خوبی است. هم خصوصی است و هم خانه‌های زیادی کنار هم دارد. این شرایط بود که باعث شد ما به این‌جا بیاییم.»

 

راسنر در رابطه با رژیم اسرائیل می‌گوید: «تورات می‌گوید مردم یهودی در تبعید زندگی می‌کنند. ما نباید دولت یا ارتشی تشکیل دهیم تا زمانی که منجی بیاید. رژیم صهیونیستی از این متنفر است و دائماً تلاش می‌کند فرقه ما را از بین ببرد.»

 

فرقه لو طاهور تا قبل از سال 2011 در شهر «سنت آگات ده مون» استان کبک در 100 کیلومتری شمال غرب شهر مونترآل توجه زیادی را به خود جلب نکرده بود. اما وقتی مقامات این شهر نگذاشتند دو دختر نوجوان که از اسرائیل آمده بودند، به این فرقه ملحق شوند، ماجرا فرق کرد. عموی آن‌ها در اسرائیل از دادگاه حکم گرفته بود تا آن‌ها را به اسرائیل برگرداند؛ زیرا می‌ترسید فرقه لو طاهور دو دختر نوجوان را مجبور به ازدواج کنند.

 

 

"ناخام هلبرانس" فرزند بنیانگذار لو طاهور می‌گوید اسرائیل از خروج دو خانواده لو طاهور برای مهاجرت به کانادا جلوگیری کرده است و مقامات اسرائیلی به هر بهانه‌ای سعی می‌کنند انتقام اعطای پناهندگی از سوی کانادا را بگیرند.

 

 

سازمان خدمات محافظت از جوانان استان کبک درباره این فرقه شروع به تحقیقات کرد. آقای راسنر این اتهامات را رد کرده که اعضای فرقه‌اش کودکان را با ترکه کتک می‌زنند و دختران جوان را مجبور به ازدواج می‌کنند: «می‌گویند ما ازدواج اجباری داریم. این‌طور نیست؛ اما مثل بسیاری از فرقه‌های دینی سنتی، ازدواج سنتی داریم. یک نفر واسطه ازدواج دو خانواده را به هم معرفی می‌کند و اگر هر دو خانواده توافق کردند، فرزندانشان همدیگر را ملاقات می‌کنند. اگر هر کدام از خانواده‌ها مخالف بود، ازدواجی صورت نمی‌گیرد.»

 

وی ادامه می‌دهد: «پسران ما اجازه ندارند هر دختری را در خیابان می‌بینند، انتخاب کنند. ما ازدواج در سن 16 سالگی را مجاز می‌دانیم؛ برخی به این هم ایراد می‌گیرند. همه افراد حق انتخاب دارند.»

 

آقای راسنر درباره وجود مدارس خانگی در این فرقه و مخالفت با نظام آموزشی کانادا می‌گوید: «ما به برخی از این آموزش‌ها مثل تاریخ تکامل انسان، آموزش‌های جنسی و بحث درباره همجنس‌گرایی اعتراض داریم. برخی موضوعات آموزشی با دین ما در تضاد است. نمی‌توانیم در این‌باره کوتاه بیاییم.»

 

وی می‌گوید فرقه‌اش با خدمات محافظت از کودکان چاتام همکاری کامل را خواهد داشت؛ خود او هم روز دوشنبه با مقامات شهر دیدار کرد. آقای راسنر امیدوار است مقامات انتاریو درباره برنامه‌های آموزشی مدارس انعطاف بیش‌تری نشان دهد. این فرقه دختران را هم در مدرسه ثبت‌نام می‌کند؛ اما کلاس‌های پسران و دختران جدا است و کلاس‌های دختران هنوز تشکیل نشده است. همسایه‌های این فرقه می‌گویند آمدن آن‌ها به منطقه غافلگیرشان کرده اما مشکلی برایشان به وجود نیاورده است.

 

تلاش برای پناهنده شدن به ایران

 

روزنامه‌های اسرائیلی همچنین گزارش داده‌اند که دست‌کم دویست نفر از یهودیان این فرقه درنظر داشتند به طرقی که هنوز چندان مشخص نیست به ایران بروند.

به اعتقاد اعضای این فرقه، آزادی مذهبی موجود در ایران برای یهودیان شرایط عادلانه زندگی را برای این گروه فراهم می‌کند و شرایط اعطای پناهندگی در ایران بسیار راحت‌تر از کانادا و سایر کشورهایی است که صهیونیست‌ها در آن نفوذ دارند.

 

بر اساس گزارش روزنامه‌های اسرائیلی، پلیس کانادا با رهگیری این افراد که حدود چهل خانواده ارزیابی شده‌اند، آنها را بازداشت کرده است.

 

جروزالم پست در این‌باره نوشته است: "اکثر این خانواده‌ها، یهودیانی از اسرائیل بوده‌اند که به‌دلیل مخالفت با صهیونیسم، از اسرائیل به کانادا رفته بودند."

 

رسانه‌های اسرائیلی مدعی هستند " اقامت برخی از اعضای این فرقه در کانادا نیز قانونی نبوده" و به دلایلی که هنوز مشخص نیست این گروه با اتهام کودک آزاری و احتمال از دست دادن حضانت فرزندانش در کانادا روبرو بوده‌اند.

لو طاهور تنها یکی از گروه‌های یهودی ضد صهیونیسم است که به دلیل مخالفت با اشغالگری و پایبندی به سنت‌ها و آموزه‌های تورات از در تمام نقاط جهان مورد اذیت و آزار قرار می‌گیرند و بنیانگذار این گروه نیز تأکید کرده است مقامات اسرائیل تا نابودی این فرقه، دست از تلاش‌های خود برنخواهند داشت.

 

 

منابع و مأخذ:

 

 

http://www.cbc.ca/news/canada/montreal/judge-orders-14-lev-tahor-children-placed-in-foster-care-1.2442435

http://www.israelnationalnews.com/News/News.aspx/175033#.Uqg21ic5h3s

http://www.theloop.ca/news/all/article/-/a/2941865/Quebec-court-orders-14-Lev-Tahor-children-into-foster-care

http://www.zlalu.besaba.com/lev-tahor-two-children-seized-by-childrens-aid-from-radical-jewish-sect/

http://globetribune.info/2012/03/09/a-look-at-the-lev-tahor-community-in-st-agathe/

http://www.trtpersian.com/trtworld/fa/newsDetail.aspx?HaberKodu=1363b2ce-127a-45cc-b1c9-b57dfd4cd566

http://www.haaretz.com/weekend/magazine/when-you-re-on-the-path-of-truth-you-don-t-care-what-others-say-1.419078

http://failedmessiah.typepad.com/failed_messiahcom/2014/01/haredi-lev-tahor-cult-back-in-court-this-time-in-rurual-ontario-canada-789.html

http://worldcultwatch.org/what-is-the-lev-tahor-cult/

 

 


  
  

اگر غلطی از رژیم صهیونیستی سر بزند، جمهوری اسلامی تل‌آویو و حیفا را با خاک یکسان خواهد کرد.» به گزارش جهان به نقل از دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت الله خامنه ای، این پاسخ حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به تهدیدهای رژیم صهیونیستی به عنوان مهمترین جمله رهبر انقلاب اسلامی در سال 92 از نظر مردم انتخاب شد.

جمله تاریخی رهبرانقلاب درباره حیفا و تل آویو



  
  

تفاوتی بین مردم در سال‌های ابتدایی پیروزی انقلاب و سال92 نیست بلکه با گذشت این سال‌ها بصیرت مردم و اعتقاد مردم به نظام جمهوری اسلامی ایران نیز بیشتر شده است. سروری اعتقاد دارد این برخی مسئولان هستند که در طول این مدت تغییر کرده‌اند و از مردم فاصله گرفته‌اند.

مردم تا جایی که مسئولان را نماد انقلاب و اسلام ببینند اعتمادشان افزایش پیدا می‌کند. وقتی مردم می‌بینند که مسئولان از جنس خودشان هستند و حرف و عملشان مثل مردم است، نظام را برای خودشان نمی‌خواهند بلکه خودشان را برای نظام می‌خواهند، روزبه‌روز آمادگی‌شان برای ایثار بیشتر می‌شود. اما وقتی مردم می‌بینند که رفته‌رفته مسئولان از فرهنگ انقلاب فاصله می‌گیرند، وقتی دارایی‌های یک وزیر در نظام جمهوری اسلامی به حدود 930میلیارد تومان می‌رسد مردم فاصله زیادی بین خودشان و مسئولان می‌بینند. وقتی یک سبد کالا توزیع می‌شود و مردم برای دریافت آن ساعت‌ها در صف‌های طولانی می‌ایستند پیام نگران‌کننده و غمباری را می‌رساند.

بالاخره کسی که ساعت‌ها در زمستان برای دریافت سبد کالایی که شاید 80هزار تومان ارزش دارد در صف می‌ایستد با وزیری که 930میلیارد تومان دارایی‌های آشکار اوست فاصله زیادی دارد. این موضوعات ممکن است دیوار بی‌اعتمادی بین مردم و مسئولان ایجاد کند و این دیوار بی‌اعتمادی زمانی خطرناک می‌شود که بین مردم و نظام ایجاد شود. البته الان مردم بین مسئولان و نظام تفاوت قائل هستند و هنوز در راهپیمایی‌ها و عرصه‌های سخت مانند 9دی نشان می‌دهند که حاضر هستند هر جانفشانی را برای نظام خودشان انجام دهند. اما مسئولان چه؟ آیا به وظیفه خودشان عمل می‌کنند. مسئولان باید براساس رهنمود‌های امام خمینی تلاش کنند تا در سطح مردم جامعه زندگی کنند.  پرویز سروری - عضو شورای شهر تهران

منبع :  جهان نوز

http://www.jahannews.com/vdcdzs0soyt0ox6.2a2y.html


  
  
هیلی زندگی آرام و بی‌دغدغه‌ای را به همراه خانواده و قبیله‌اش می‌گذراند. اما تراژدی از جایی آغاز می‌شود که بازرگانان برده، او را غافلگیر کرده و می‌ربایند. او به همراه عده‌ای دیگر در بدترین وضع با کشتی‌های تجارت برده به آمریکا برده می‌شود و به فروش می‌رسد.
 
رهبر انقلاب اسلامی دیروز در سخنان خود در جمع فرماندهان بسیج در مصلای تهران خواندن کتاب "ریشه‌ها" از الکس هیلی را توصیه کرده و آن را کتابی مغتنم دانستند.
 
"ریشه‌ها؛ حماسه یک خانواده آمریکایی" کتابی است نوشته آلکس هیلی، نویسنده معاصر آمریکایی. او در این داستان، زندگی خانواده و نیاکانش را به تصویر می‌کشد. پیام محوری این داستان، وضعیت نابه‌سامان آمریکاییان آفریقایی‌تبار و بیان رنج‌ها و کاستی‌های زندگی ایشان در دوران برده‌داری و پس از آن است. در نگاهی دقیق‌تر، نویسنده به شناساندن مفاهیم تبعیض نژادی، بردگی، بیگاری و زیر تملک دیگران بودن می‌پردازد و آن را محکوم می‌کند.
 
 

 
این اثر  که به شکل رمان نوشته شده و بیانی واقع‌گرایانه دارد، با زایش قهرمان اصلی داستان کونتا کینته (نیای هفتم نویسنده کتاب)، در دهکده‌ای مسلمان و در باختر قاره آفریقا آغاز می‌شود. او با فرهنگ سنتی رشد می‌کند و زندگی آرام و بی‌دغدغه‌ای را به همراه خانواده و قبیله‌اش می‌گذراند. اما تراژدی از جایی آغاز می‌شود که بازرگانان برده، او را غافلگیر کرده و می‌ربایند.
 

هیلی در دوران جوانی
 

او به همراه عده‌ای دیگر در بدترین وضع با کشتی‌های تجارت برده به آمریکا برده می‌شود و به فروش می‌رسد. کونتا کینته در آمریکا متحمل رنج‌های بسیاری می‌شود. او که تا پیش از این آزاد و شرافتمندانه زندگی کرده است، باید صبح تا شام عرق بریزد و کار کند و ناظر تصاحب دست‌رنجش به دست دیگران باشد.
 
 
نمونه‌ای از چیدمان برده‌ها در کشتی
 

او در آغاز زبان انگلیسی نمی‌داند و نسبت به سایر بردگان سیاه، با نظر تحقیر روبرو می‌شود و از این رو همه از او کناره می‌گیرند. او که مسلمانی باورمند و مقید است، عقیده دارد که این بردگان از اصل و ریشه خویش فاصله گرفته و سرسپرده سفیدپوستان شده‌اند، اما به تدریج زبان انگلیسی را می‌آموزد و درمی‌یابد که اینان هرگز در آفریقا نبوده‌اند و برده زاده شده‌اند.
 
هم‌چنین می‌فهمد که این بردگان هرگز از وضع خود راضی نیستند و گاه‌گاهی هم به فرار یا حتی به شورش فکر می‌کنند، بدین ترتیب با آنان احساس همدردی می‌کند. اما هرگز از اعتقادات خود برنمی‌گردد و پیوسته تلاش می‌کند آفریقایی‌تباران را با میراث خویش آشنا سازد.
 
او سرانجام ازدواج می‌کند، صاحب فرزندی می‌شود و داستان همین‌گونه ادامه می‌یابد تا به خود نویسنده می‌رسد. این داستان از دیدگاه تاریخی، بیانگر رویداد جنگ‌های استقلال و تأسیس ایالات متحده آمریکا، شورش‌های بردگان، جنگ داخلی و لغو برده‌داری است.
 
 
الکس هیلی در میان‌سالی
 

آلکس هیلی در بخش‌های پایانی کتاب، به شرح حال مختصری از خویشتن می‌پردازد، از چگونگی دستیابی‌اش به شرح حال قهرمانان داستان سخن می‌گوید و از انگیزه‌هایش برای نوشتن زندگی‌نامه خانواده و نیاکانش پرده برمی‌دارد.
 
استاد علیرضا فرهمند - روزنامه‌نگار صاحب‌نظر - این اثر را که "سند رسوایی آمریکا" خوانده‌اند، در سال 1356 به فارسی ترجمه کرد. ترجمه فرهمند از Roots، به گفته و گواه کارشناسان، هم بهترین ترجمه این اثر به فارسی و هم یکی از بهترین ترجمه‌های فارسی از یک رمان است که 9 بار توسط انتشارات امیرکبیر تجدید چاپ شده است. فرهمند می‌گوید پیش از انتشار کتاب با الکس هیلی که روزنامه‌نگاری موفق و صاحب یک کتاب‌فروشی بوده، دیدار نیز کرده است.
 
قدرت تحلیل این رونامه‌نگار ایرانی صاحب‌نظر تا بدانجاست که وارن کریستوفر - معاون وزیر امور خارجه دولت جیمی کارتر - در بحبوحه انقلاب اسلامی در تلکسی از سفارت امریکا می‌خواهد که تحلیل علیرضا فرهمند را از واقعیات انقلاب ایران جویا شود.
 
او با تایید روح استکبارستیزی حاکم بر این کتاب می‌گوید: «در دنیای ما 25 کشور جهان خود را "خدایان یونان" و بقیه را "انسان" می‌بینند. خودبرتربینی و حفظ این فاصله متصور، موضوع اصلی جهان غرب است، به همان‌گونه که در داستان‌های اساطیری یونان باستان؛ خدایان الهه‌ای به نام پاندورا را با جعبه‌ای از بلایا و بدختی‌ها و مصیبت‌ها به زمین می‌فرستند تا فاصله خدایگان و انسان‌های فانی حفظ شود.»
 
فرهمند افزود: «پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، روشنفکران غربی بیش از پیش غره شدند و به تئوریزه کردن برتری غرب پرداختند و کتاب‌هایی همچون "برخورد تمدن‌ها"، "دنیاها در جنگ"، چرا غرب حاکم است؟"، "غرب و بقیه؛ خطر تروریسم" و... توسط هانتینگتون، پگدن و دیگران نوشته شد که در آن حتی مدعی برتری بدنی اروپائی‌ها مثلا در آرواره بر دیگر مردم جهان شدند! این در حالی است که تا همین 300 سال پیش، غربی‌ها به توحش شهره بودند و مراکز تمدن در بقیه نقاط دنیا شناخته شده بودند.»
 
وی با اشاره آمار روزانه 40 تا 50 کشته در برخی کشورهای منطقه گفت: «تکیه ایران بر موضوع امنیت بسیار حائز اهمیت است، از این رو میدان دادن به یک نیروی امنیتی مانند بسیج و تقبل تمام هزینه‌های این مسأله از سوی حاکمیت، برای غرب خوشایند نیست.»
 
فرهمند افزود: «امروز تردید دولت آمریکا در مورد استفاده از گزینه نظامی علیه ایران نیست، بلکه تردید آن‌ها در مورد توان انجام این کار است.»
 
وی ادامه داد: «آن‌چه غربی‌ها را برآشفته، هوشمندی ایرانی‌ها در اولویت‌بندی اهداف کلان است، ازجمله اولویت قدرت بر دانش و توسعه بر دموکراسی.»

  
  
نسبت سیب نیم خورده اپل با گناه حضرت آدم!

به گزارش جهان به نقل از مشرق، از زمان شکل گیری نظام های آموزش رسمی (Formal Education) این ساختارها با چالشی به عنوان نظام آموزش غیررسمی (Informal Education) مواجه بوده اند. آموزش غیررسمی که قدمتی به اندازه ی پیشینه حضور انسان بر روی زمین و در غیاب سیستم های رسمی آموزش وظیفه انتقال دانش، تجربیات و مفاهیم حوزه های مختلف زندگی به نسل های آینده را بر عهده داشت.

با ظهور و گسترش آموزش رسمی و در دهه های اخیر با فراگیر شدن آن، آموزش غیررسمی به علت نداشتن معیارهای آکادمیک و آمیخته بودن با خرافات و عقاید عوامانه به حاشیه رانده شد.

تحصیل ذیل معیارهای نظام های رسمی آموزش در جوامع مختلف اجباری و تحصیل به عنوان یکی از راه های کسب شئونات اجتماعی مطرح گردید. اما با افزایش سیطره رسانه ها بر ابعاد مختلف زندگی انسان آموزش غیررسمی نیز جانی دوباره گرفت و مجدداً در تقابلی جدی تر از گذشته با نظام آموزش رسمی قرار گرفت.

در دهه های اخیر ضریب تأثیرگذاری سیستم آموزش غیررسمی به واسطه ی رشد جایگاه رسانه ها روندی روز افزون را پشت سر گذاشته و در بسیاری از موارد جایگزین ساختارهای سنتی آموزش گشته است.

از طرف دیگر رسانه ها اعم از مکتوب، تصویری، صوتی و ... با علم به اثرگذاری آموزش های غیررسمی محصولات و برنامه های خود را مبتنی بر این سیستم سازماندهی می کنند.

طبیعتاً رسانه های تصویری که از مالتی مدیا (Multimedia) بهره می برند، قدرت مانور بیشتری نیز دارند، نتیجه آنکه شبکه های تلویزیونی و ماهواره ای حضوری بلامنازع در نسبت با سایر رسانه ها در عرصه آموزش غیررسمی جوامع دارند(اگرچه امروز فضای مجازی معلم اول جوانان و نوجوانان است، ولی به لحاظ اثرگذاری در جوامع مختلف و بر تمام اعضای جامعه از کودکان گرفته تا سالمندان، رسانه های تصویری همچنان پیشتاز هستند). این شبکه ها آموزش های خود را در قالب برنامه مختلف نظیر سریال، گفتگو و میزگرد، اخبار و تحلیل خبری، مسابقات، برنامه های آشپزی، ورزشی و ... طرح ریزی و پیاده سازی می کنند.


یکی از انواع قالب هایی که مخاطبان بسیاری را جلب کرده و توان اقناع بالایی دارد، مستند می باشد، از این رو شبکه های مختلف تلویزیونی و ماهواره ای اهمیت ویژه ای برای مستندها قائل شده و سرمایه گذاری حساب شده ای در این بخش انجام می دهند.

اقبال تماشاگران و مخاطبان به مستندها نیز قابل توجه است، مستندها بر حسب طیف های گوناگون خود می توانند طرفداران پروپا قرصی برای شبکه های از دانش آموز ابتدایی گرفته تا راننده تریلی، استاد دانشگاه، زن خانه دار و ... جذب کنند.

بر همین اساس است که پخش مستند در دستور کار شبکه های معارض نظام جمهوری اسلامی و سبک زندگی ایرانی- اسلامی قرار دارد. در این میان می توان به مستندهای شبکه ی "من و تو" اشاره کرد که بخش مهمی از مخاطبان این شبکه را رقم زده اند.


شبکه من و تو در پائیز سال 1389 با حمایت دستگاه های اطلاعاتی انگلستان در لندن راه اندازی شد. همانند سایر شبکه های معاند فارسی زبان حضور عناصر بهائی، سکولار، فاسدالاخلاق و اخیراً همجنس باز و ... و البته وابسته به هسته های سیاسی ضدانقلاب و سرویس های جاسوسی بیگانه در این شبکه نیز دیده می شود.

کیوان و مرجان عباسی از عوامل سرویس اطلاعاتی انگلیس
و پشت پرده شبکه بهایی من و تو


من و تو نیز مانند سایر شبکه های ماهواره ای از قالب مستند برای القای بسیاری از مطالب مورد نظر خود استفاده می کند. از جمله این برنامه از مجموعه "رازهای گذاشته" نام برد.

این سری از مستندها با بررسی به ظاهر علمی امور رازآمیز نظیر پیش گویی ها و یا موارد مطرح شده در کتب قدیمی در پی نکات مغفول مانده در آن هاست. یکی از جدیدترین موارد پخش شده مستند "بهشت، فراتر از زمان" از این شبکه است.

بهشت، فراتر از افسانه به ظاهر در پی مستندات مربوط به باغ عدن است، بهشتی که بشر به خاطر گناهانش آن را از دست داد. این مستند که برپایه عبارات تورات و یافته های دکتر جوریس زارینز پایه ریزی شده است، به دنبال مکان باغ عدن و رازهای پیرامون آن می گردد.

پرداختن به هبوط انسان همواره در رسانه های مختلف غربی و در فرم های گوناگون و شدت و ضعف های مختلف بررسی و یا به آن اشاره شده و این در حالی است که نظام رسانه ای غرب برپایه انگاره های داروینیستی اساساً اعتقادی به خلقت انسان، بهشت، هبوط و مفاهیمی از این دست نداشته و کوچک ترین صدایی در رد نظریات داروین را به سادگی خفه کرده و به آن اجازه ی انتشار نمی-دهد. لذا به قطعیت می توان گفت مطرح کردن داستان هبوط انسان با هدفی ویژه و برای رسیدن به منظوری غیر از بیان وقایع تاریخی صورت می گیرد.

عموماً در رسانه های غربی مبتنی بر تعالیم کتب مقدس داستان هبوط انسان به این شکل تعریف می شود که خداوند میان خود و انسان دو تفاوت گذاشت، اینکه خود عالم و خالد بود و انسان نبود، پس از ساکن شدن انسان در بهشت، خدا چون نمی خواست انسان به علم و معرفت و نیز جاودانگی دست پیدا کند او را از خوردن میوه ی درختی که در وسط باغ بود منع کرد.

اما شیطان در ظاهر ماری به نزد انسان آمده و او را برای خوردن میوه ی درخت ممنوعه(The Forbidden Tree) راهنمایی کرد.

بدین ترتیب انسان از میوه ی درخت خورد و به معرفت دست پیدا کرد، چشم او باز شد و مانند خدا خیر و شر را تشخیص داد، اما خدا او را از بهشت راند و ...

«و مار از همه حیوانات صحرا که خداوند خدا ساخته بود هوشیارتر بود و به زن گفت آیا خدا حقیقتاً گفته است که از همه درختان باغ نخورید، زن به مار گفت: از میوه و درختان باغ می‌خوریم، لکن از میوه درختی که در وسط باغ است خدا گفت از آن مخورید آن را لمس مکنید مبادا بمیرید، مار به زن گفت هر آینه نخواهید مرد، بلکه خدا می‌داند در روزی که از آن بخورید چشمان شما باز شود و مانند خدا عارف نیک و بد خواهید بود.»(سفر پیدایش: 3 : 1-9)


«...پس از میوه‌اش ـ گرفته بخورید و به شوهر خود نیز داد و او خورد آنگاه چشمان هر دوی ایشان باز شد و ـ فهمیدند که عریانند پس برگ های انجیر به هم دوخته سترها برای هویشتن ساختند.»(سفر پیدایش3: 6-7)

«و آدم و زنش هر دو برهنه بودند و خجلت نداشتند.»(سفر پیدایش2: 25)


اما در این باره حضرت آیت الله مکارم شیرازی در تفسیر نمونه می فرمایند: « ... تورات می‌پندارد که آدم و حوا قبل از ارتکاب خطیئه، کاملاً برهنه بودند ولی زشتی آن را درک نمی‌کردند و هنگامی که از درخت ممنوع که درخت علم و دانش بود خوردند چشم خردشان باز شد و خود را برهنه دیدند و از زشتی این حالت آگاه شدند. بنابراین آدمی که تورات معرفی می‌کند به قدری از علم و دانش دور بود که حتی برهنگی خود را هم تشخیص نمی‌داد، اما آدمی که قرآن معرفی می‌کند نه تنها از وضع خود با خبر بود بلکه از اسرار آفرینش (علم اسماء) نیز آگاهی داشت و معلم فرشتگان محسوب می‌شد و اگر شیطان توانست در او نفوذ کند نه به خاطر نادانی او بود بلکه از پاکی و صفای او سوء استفاده کرد.»( مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج6، ص118)

بدین ترتیب می توان به اهمیت نقل داستان آدم و حوا در رسانه های غربی پی برد، چرا که این داستان از منظر انسان غربی سمبلی است از برای سرکشی انسان در برابر خداوند، خداوندی که علم را از انسان دریغ کرده بود و او را نادان می خواست.

همچنین بخشی از اهمیت دادن به این داستان به علت حاکمیت نگاه پیروان شیطان بر رسانه های غربی است زیرا در این داستان شیطان نقش معلم و منجی انسان از جهالت را ایفاء می کند. یکی از عناصر اصلی داستان هبوط انسان میوه ممنوعه است.

فارغ از نگاه اسلامی، میوه ممنوعه را معمولاً سیب در نظر گرفته اند. اگرچه صراحتاً در تعالیم یهودیت و مسیحیت میوه ممنوعه را سیب نگفته اند اما نقاشان اروپایی که در فضای فکری این دو آئین رشد کرده بودند، از قرن دوازدهم میلادی تا کنون میوه ممنوعه را به شکل سیب کشیده اند.


در مجموع سیب یا به قول فرنگی ها اپل(Apple)، میوه ای است که پیشینه¬ای قوی در اسطوره ها و داستان های نمادین اقوام مختلف دارد.

در اقوال مختلف به طور عمده سیب نماد دانش، جاودانگی، وسوسه و گناه بوده و البته در کنار این موارد سیب به عنوان نمادی از زندگی، باروری، سلامتی و مانند این ها نیز آورده شده است. در یک تصویر بسیار قدیمی اسکلتی دیده می شود که یک سیب، به عنوان سمبلی از وسوسه و گناهانی که منجر به مرگ می شود، در دست دارد.

صحنه ای از انیمه Death Note


سیب سمی در برخی افسانه ها به کار رفته است، همچون داستان کودکانه ی "سفید برفی".


همچنین در افسانه ی محبوب کشف جاذبه زمین توسط نیوتون، سیب را عامل این کشف معرفی می کنند.

سیب در ادبیات فولکلور و فرهنگ عامه بسیاری از کشورهای اروپایی نیز مطرح است. از سال 1990 روز اپل(Apple Day) در انگلستان توسط یک موسسه خیریه برگذار می شود، همچنین در روسیه و اوکراین نوزدهم اوت، روز جشن ناجی اپل(Savior of the Apple Feast Day) می باشد.


از قرن نوزدهم تا کنون، در برخی مناطق سنتی ایالات متحده، دانمارک و سوئد، سیب تازه و جلا داده شده هدیه کودکان به معلم است.


اما با این همه مهمترین ظهور و بروز سیب به شکل نمادین به داستان هبوط انسان و به عنوان میوه ممنوعه باز می گردد.

از آنجا که خوردن میوه ممنوعه در مسیحیت به عنوان گناه نخستین مطرح می گردد، در نقاشی های به جا مانده از هنرمندان مسیحی نیز می توان سیب را در موقعیت های مختلفی مشاهده کرد، برای مثال در برخی آثار مربوط به تولد مسیح، وی در حالی که برای رسیدن به سیب تلاش می کند، نمایش داده شده است، صورتی نمادین از اینکه او گناهان جهان را بر خود تحمیل می کند. همچنین سیبی که بر روی درخت کریسمس گذاشته می شود، سمبلی است از امکان بازگشت انسان به حالت بی گناهیِ پیش از هبوط.


بر اساس نگاه تحریفی به داستان هبوط انسان، سیب در جایگاه میوه ممنوعه نمادی است از معرفت، علم، دانش و منطقی که از انسان دریغ شده بود. در این نگاه درخت معرفت(Tree of Knowledge) و یا درخت معرفت نیک و بد(درخت معرفت خیر و شر- Tree of Knowledge of Good and Evil) همان درخت ممنوعه ای است که انسان نباید به آن نزدیک می شد، چرا که با خوردن از میوه ی آن به دانایی رسیده و می توانست نیک و بد را تشخیص دهد.

استاد شهید مرتضی مطهری تعبیر درخت ممنوع به درخت معرفت را از زیان‌بارترین تحریفات طول تاریخ بشریت می داند و عقیده دارد اندیشه تضاد بین علم و دین که پس از قرون وسطی در جوامع غربی مطرح شد، ریشه در این تحریف دارد.

در واقع انسان غربی که پی به قدرت تفکر و تفلسف برده بود و هستی خود را بر اساس «من فکر می کنم، پس هستم»، برابر با تفکر می دانست؛ پس از آن که خدای خالق را به خدای ساعت ساز تقلیل داد، با طرح اینکه «خدا مرده است»، او را از صحنه ی زندگی انسان حذف کرد.


در این حالت نیاز بود که توده و عوام جامعه نیز نسبت به خدا بدبین شده و به مخالف با او بپردازند و در سرکشی و طغیان علیه خدا فیلسوفان و متفکران منحرف و منحط جامعه ی خود را همراهی نمایند.

بدین شکل نگاه ادیان تحریف شده پیرامون داستان آدم و حوا از اهمیت ویژه ای پیدا کرده و در جوامع غربی بیش از پیش منتشر شد. چرا که در این داستان خدا انسان را جاهل و فانی می خواست و او را از دانایی و جاودانگی محروم کرده بود.


البته در متن کتب مقدس یهودیت و مسیحیت به طور مستقیم به سیب اشاره نشده است اما به حال رسانه ها و هنرمندان این دو قوم سیب را به عنوان میوه ممنوعه مطرح کرده اند. نتیجه آن که امروز بر اساس داستانی موهوم، سیب به واسطه ی آثار هنری مسیحیت قرون گذشته و پشتیبانی رسانه ای سال های اخیر به نمادی برای دانش و به تبع آن تکنولوژی(میوه و ثمره دانش) دریغ شده از انسان تبدیل گردیده است.


اگر چه سیب در آثار هنری از نقاشی گرفته تا فیلم سینمایی به مثابه نمادی از عشق، شهوت، اغواء و برخی انگاره های جنسی دیگر به تصویر کشیده می شود، اما ماهیت فلسفی و معرفتی آن همان سمبل علم دانش بودن است. دانشی که انسان با خوردن سیب به آن دست یافت و به سبب این رویداد بر عیوب و برهنگی خود که پیشتر از وجود آن ها آگاه نبود، اطلاع پیدا کرد و سعی کرد با برگ درختان آن ها را بپوشاند.

 

و ساخت و پرداخت داستان هبوط انسان به منظور بیان و برجسته کردن موضوع و سرکشی انسان در برابر خالق صورت می گیرد. به همین ترتیب سیب در طراحی لوگوی شرکت ها، انجمن ها و گروه هایی در سراسر جهان مورد استفاده قرار گرفته است که برجسته ترین نمونه-ی آن لوگوی شرکت کامپیوتری اپل(Apple Computer Inc) است.

جابز و وازنیاک در گاراژ منزل پدرخوانده جابز،
جائی که اپل متولد شد، 1976


اگرچه بعید به نظر می رسد استیو جابز که علاوه بر نبوغش در کارهای فنی بیشتر دنبال ذن، مراقبه و تعالیم بودا بود و همچنین به ال.اس.دی، باب دیلن و عناصری از این دست علاقه داشت تا مفاهیم مطرح در ادیان؛ و استیو وازنیاک که صرفاً یک مهندس سخت افزار نابغه بود، در نامگذاری اپل تعبیری سمبلیک را مدنظر داشته باشند، اما به هرحال در دنیای امروز رسانه ها تصمیم گیرنده هستند.


در کتاب زندگی نامه جابز نوشته ی والتر آیزاکسون چنین مطرح شده که وی هنگام بازگشت از مزرعه گراونشتین (مزرعه ای که آخر هفته-ها با دوستان خود در آن ال.اس.دی مصرف می کردند) این نام را انتخاب کرده است.


حتی اگر ایجادکنندگان ابتدایی اپل برای انتخاب این لوگو چنین هدفی را دنبال نکرده باشند، اما امروز رسانه ها مبتنی بر خواست شیطان، لوگوی شرکت اپل را به عنوان اصلی ترین نماد تکنولوژیِ مورد استفاده ی عموم مطرح کرده اند.


سمبلی که تحت تأثیر فضاسازی رسانه ای، صدها هزار نفر در سراسر جهان شبانه جلوی درب فروشگاه ها به منظور خرید محصولات تازه ی آن صف می کشند.


در برخی کشورها سیب گاز زده‌ی اپل را به علت تداعی کردن گناه نخستین، نشانی از کفر می دانند و نسبت به حضور اپل در آن ها اعتراضاتی صورت گرفته است. برای مثال برخی مسیحیان ارتودکس روسیه به دنبال قوانین ضد کفری هستند که بتوان بر اساس آن اپل را مجبور کرد لوگوی خود را در روسیه تغییر دهد.


اپل سیبی است که بسیاری از مردم جهان در آرزوی در دست گرفتن آن شب را به صبح می کنند!
و البته با توجه به لغو تحریم های حوزه ی موبایل و کامپیوتر امریکا علیه ایران می توان تسهیل شدن دستیابی به چنین آروزیی را در بین نسل جوان و نوجوان ایرانی داشت. شیطان انسان را از بهشت راند و قرن ها بعد سیب را به عنوان نمادی از طغیان انسان علیه خدا به سبب محروم شدن از دانش درآورد و اکنون بشر را وادار به ستایش سیبی می کند که هم نماد دانش است، هم سمبل تکنولوژی است و هم اصالتاً امریکایی است.


  
  
پیامهای عمومی ارسال شده