«... اولین عبرتی که ما را متوجه خود می کند، این است که ببینیم چه شد 50 سال بعد از درگذشت پیغمبر(ص)، جامعة اسلامی به آن حد رسید که کسی مثل امام حسین(ع) ناچار شد برای نجات جامعه این چنین فداکاری کند. این که حسین بن علی(ع) در مرکز اسلام، در مدینه و مکه با وضعیتی مواجه شود، به طوری که هر چه نگاه کند، چاره ای جز فداکاری نیست؛ آن هم چنین فداکاری خونین و باعظمتی، این قابل تأمل است. مگر چه وضعی بود که حسین بن علی(ع) احساس کرد که اسلام فقط با فداکاری او زنده می ماند وگرنه از دست می رود. چه شد فردی مثل یزید بر جامعه اسلامی حاکم شد؟ باید ببینیم آن جامعه اسلامی چه آفتی پیدا کرد که کارش به یزید رسید؟
چه شد که 20 سال بعد از شهادت امیرالمؤمنین(ع) در همان شهری که حکومت می کرد، سرهای پسران امیرالمؤمنین(ع) را بر نیزه کردند و در آن شهر گرداندند... باید بفهمیم چه بلایی بر سر آن جامعه آمده که سر حسین بن علی(ع)، آقازاده اول دنیای اسلام و پسر خلیفه مسلمین علی بن ابی طالب(ع)، در همان شهری که پدر او بر مسند خلافت می نشست، گردانده شد و آب هم از آب تکان نخورد؟! ... جواب این است: رسیدند که یک بیماری وجود دارد که می تواند جامعه ای که در رأس آن کسی مثل پیغمبر اسلام(ص) و امیرالمؤمنین(ع) بوده است را ظرف چند ده سال به آن وضعیت برساند. پس این یک بیماری خطرناکی است و ما هم باید از این بیماری بترسیم. امام بزرگوار ما اگر خود را شاگردی از شاگردان پیغمبر(ص) محسوب می کرد، سر فخر به آسمان می سود. افتخار امام ما کجا و پیغمبر(ص) کجا؟ جامعه ای را که پیغمبر(ص) ساخته بود بعد از مدت چند سال به آن وضع دچار شد و لذا جامعة ما خیلی باید مواظب باشد که به آن بیماری دچار نشود. عبرت اینجاست. ما باید آن بیماری را بشناسیم و آن را یک خطر بزرگ بدانیم و از آن اجتناب کنیم.....در پاسخ به این سئوال یک آیه از قرآن را مطرح می کنم. قرآن جواب ما را داده است. قرآن درد و بیماری را به مسلمین معرفی می کند. آن آیه این است «فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصلاة و اتبعوا الشهوات فسوف یلقون غیا»[2] دو عامل، عامل اصلی این گمراهی و انحراف، عمومی است:1.دور شدن از ذکر خدا و معنویت و جدا کردن حساب معنویت از زندگی و فراموش کردن توجه و ذکر و دعا و توسل و توفیق از خدای متعال و توکل بر خدا و کنار گذاشتن محاسبات خدایی از زندگی.2.«اتبعوا الشهوات» است یعنی دنبال شهوترانی ها و هوس ها و در یک جمله دنیا طلبی رفتن و به فکر جمع آوری ثروت و مال بودن و التذاذ و به دام شهوات دنیا افتادن و اصل دانستن این ها و فراموش کردن آرمانها. این درد اساسی و بزرگ است و ما هم ممکن است به این درد دچار بشویم.»[3]امید که در سایه عمل به رهنمودهای رهبری معظم انقلاب و با تمسک به عروةالوثقای قرآن و عترت بتوانیم راه انقلاب اسلامی را که دستاورد سال ها مبارزه و مجاهدت و جانفشانی بهترین نیروهای جامعه اسلامی است ادامه دهیم.
قبل از پاسخ به درست یا غلط بودن تسخیر موقت سفارت انگلیس ، ابتدا به بیان درستی یا نادرستی ، تسخیر سفارت امریکا در سال 1357 و مقایسه آن با تسخیر سفارت انگلیس و دلایل نامگذاری آن توسط پیشوای امت ، امام خمینی رحمت الله علیه بعنوان انقلاب دوم می پردازیم . همانطور که می دانیم بعد از تسخیر سفارت آمریکا در 13 آبان سال 1357 ، با وجود از بین بردن مقدار زیادی از اسناد و اطلاعات جاسوسی ، باقیمانده اسناد و مدارک بدست آمده مبین این واقعیت بود که سفارت امریکا بعنوان یک مکان امن جاسوسی اقداماتی در جهت براندازی و ترور شخصیتهای درجه اول نظام مقدس و نو پای جمهوری اسلامی ( از جمله ترور شهیدان رجایی و باهنر و شهید بهشتی و 72 تن از یارانش ) و دشمنی ها و کینه توزیهای آشکار دیگر که با مدارک مستند بدست آمده به اثبات رسیده است انجام می دادند . لذا با توجه به عدول از شرح وظایف تعیین شده در قوانین و کنوانسیونهای بین المللی مورد نفرت دانشجویان انقلابی کشور مان قرار گرفته و این منزل امن فساد و جاسوسی برچیده شود . بدین سبب امام امت آن جمله معروف انقلاب دوم را در مورد آن بیان می دارند .
که متاسفانه در یکی ، دو ، دهه بعد اشخاصی با گرایشهای التقاطی در باب درستی این عمل شک و تردید نموده و به جهت اینکه سفارت خانه هر کشور را به منزله خانه آن کشور می دانند هر گونه تعرض به آن را نادرست قلمداد کردند. که در پاسخ به این افراد می گوییم که همانطور که نمی توان به منزل شخصی وارد شد ، شخص در منزل نیز نمی تواند از داخل منزل دیگران را مورد تعرض قرار دهد و در صورت تعرض طبیعی است که متعرضین وارد خانه او شده و شخص را به مجازات عملش برسانند . همینطور این موضوع در مورد سفارت کشور مهمان که حکم منزل مسکونی اش را دارد صدق می کند . و در صورتی که از موقعیت خود سوء استفاده نموده و در پوشش ذیپلمات و سفیر به جاسوسی ویا طرح نقشه براندازی و ترور شخصیت های برجسته کشور میزبان را داشته باشند. این حق دانشجویان و سایر انقلابیون کشور میزبان می باشد که وارد منازل آنان شده و از ادامه جاسوسی و شرارت آنان جلوگیری نمایند .
با توجه به مطالب ذکر شده درستی و یا نادرستی عمل تسخیر سفارت انگلیس در همین نکته است که آیا مدارکی دال بر جاسوسی و مدیریت ترورها و اقدامات براندازانه در این سفارتخانه نیز موجود بوده است . و در صورت یقین به تبدیل سفارتخانه و مکان جاسوسی تاخیر در جلوگیری از ادامه فعالیت آنان خسارتهای جبران ناپذیری همچون شهادت خواص و نخبگانی همچون شهید مطهری ها را بدنبال خواهد داشت .
لذا نتیجه گیری می شود . که هر چند بطور یقین سفرای استعمارگر پیر ، جز عداوت و دشمنی و جاسوسی ، به چیز دیگری فکر نمی کنند اما به جهت اقدامات نیمه کاره دانشجویان در بدست نیاوردن مدارک و مستندات براندازانه این عمل از طرف نهادها و سازمانهای داخلی و همچنین مجامع بین المللی محکوم و تنها بهانه ای بدست دشمنان ایران شد . که ایرانیان را محکوم به عدم رعایت قوانین بین المللی کنند . هر چند که نفس این عمل خیر خواهانه و در جهت تلافی چندین دهه استعمار ، دشمنی ، و تجاوز به کشور مان از جمله اشغال برنامه ریزی شده و سازماندهی شده سفارت ایران توسط چند عرب در سال 1359 در انگلیس که در جریان آن پلیس انگلیس با شهادت یک دیپلمات ایران و زخمی کردن چند تن دیگر ، پنج تن از گروگانگیرها را نیز به قتل می رساند و پس از پایان اشغال ، سفارتخانه را نیز به آتش می کشد که از آن جزء طلی از خاک چیزی باقی نمی ماند بود است .
نوشته شده توسط مدیر وبلاگ سپیدار
مدل فعلی ما تقلیدی است از نظام اداری آمریکا که به آن سیستم تقسیم غنایم جنگی یا «مدیریت اتوبوسی» گفته میشود. این سیستم از دیرباز و حتی پیش از استقلال مدل سیاسی ـ اداری آنجا مرسوم بود؛ به این معنا که هر کس ریاست جمهوری کشور را به عهده میگرفت، پستهای اداری هم مال او بود. یعنی اگر امروز حزبی برنده شد، همه پستهای سیاسی را تحویل میگیرد و هنگامی که باخت همه را تحویل میدهد
ایران کشوری است که سالهاست گام در مسیر پیشرفت نهاده و با به دست آوردن استقلال سیاسی و اقتصادی خود، به دنبال فتح قلههای رشد با تکیه بر توان درونی است.
بر خلاف پیشرفتهای سیاسی و نظامی دهههای اخیر ایران در اقتصاد، با توجه به منابع فوقالعاده خوب زیرزمینی، موقعیت مهم جغرافیایی به عنوان حد فاصل سه قاره، دسترسی به آبهای آزاد و صدها گزینه دیگر از این دست، همچنان در پیمودن راه رشد دچار افتوخیز و حرکتهای بیثبات و غیر مستمر است.
در این باره، برخی تحلیلگران چاره کار را در واگذاری تصدیهای اقتصادی دولت به خصوصیها میدانند، ولی همه میدانیم که پس از واگذاری نیز باز سروکار خصوصیها با همان ادارات دولتی است که امروز هم از عملکرد آنها مینالند.
بسیاری نیز بروز مشکلات فرارو در توسعه کشور را ناشی از مدیریت نادرست سازمانهای دولتی و وزارتخانههای ذیربط میدانند که اصولا در هیچ جای دنیا، قابل واگذاری نیستند. پس چه باید کرد که مشکل مدیریت دولتی در ادارات ما حل شود و به اصطلاح چشم اسفندیار مدیریت دولتی ایران در کجاست؟
این پرسشهای بی پاسخ در زمینه مشکلات ناشی از حوزه مدیران دولتی را با غلامرضا معمارزاده، استاد رشته مدیریت دولتی، به گفتوگو نشستیم و آنچه در پی میآید، بخشهایی از این گفت و گو است:
ـــ نخست باید ببینیم که مدیر دولتی در کجا و چگونه سنجیده میشود. در کشور ها انواع و اقسام سیستم مدیریت دولتی داریم. البته در کشورهایی که سیاسیون مدیر میشوند، به دنبال رأی هستند، نه سود و نه بودجه؛ یعنی منابع را به جایی میبرند که رأیآور باشد.
ـــ مدیران سیاسی به دنبال هدف بلندمدت و نیز اهداف اصیل حل مشکلات نیستند، بلکه به دنبال مسائلی میروند که با از سر راه برداشتن آن، میتوانند رأی خوبی به دست آورند.
ـــ ما تقلیدی کردیم از نظام اداری آمریکا به نام سیستم تقسیم غنایم جنگی یا همان چیزی که در ایران به آن «مدیریت اتوبوسی» گفته میشود. این سیستم از دیرباز و حتی پیش از استقلال مدل سیاسی ـ اداری آنجا مرسوم بود؛ به این معنا که هر کس مقام ریاست جمهوری کشور را به عهده میگرفت، پستهای اداری هم مال او بود. یعنی اگر امروز حزبی برنده شد، همه پستهای سیاسی را تحویل میگیرد و هنگامی که باخت همه را تحویل میدهد.
ـــ تقریبا اواخر قرن نوزدهم بود که زیانهای این کار را دیدند و مقداری آن را تعدیل کردند، به این گونه که گفتند، نیمی از پستهای سیاسی بماند و باقی آن، بنا بر شایستگی افراد و در چهارچوب رشد کاری در اداره باشد؛ البته این هم زیانآور بود.
ـــ آنها فدرالند و ما کشوری متمرکز هستیم؛ بنابراین، برنامهریزی در همین مرکز برای کل کشور انجام میگیرد. از آنجا که ویژگی برنامهریزی، ثبات است، مدیر باید بداند که میماند و نتیجه کار خود را خواهد دید. چرا باید جای وی را عوض کنیم، حال آن که این تقلید هیچ توجیهی ندارد؟!
ـــ مدل غنایم جنگی، ویژه آمریکاست که ما از آن تقلید کردهایم، در حالی که در نظام سیاسی ما برگرفته از فرانسه است. این کشور نظامی سیاسی متمرکز دارد و همچون ما که یک مجلس داریم، یک قانون برای همه کشور آورده است.
ـــ وقتی نظام سیاسی متمرکزمان برگرفته یا مشابه فرانسه است؛ چرا نباید نظام اداری را از فرانسه بگیریم؟ یا بیاییم نظامی سیاسی خود را از آمریکا گرفته و فدرال مطلق کنیم تا با مدل غنایم جنگی سازگار باشد و یا نظام اداری فرانسه را بگیریم که تغییراتی در آن نباشد.
ـــ با هر انتخاباتی، هزینه بسیاری میپردازیم، آن هم برای مدیری که چهار سال کار کرده است؛ و اکنون باید برود بنابراین، کمترین اتهامی که به وی وارد میشود، این است که در این مدت او بیعرضه بوده، چرا که در غیر این صورت میماند و کار میکرد و مردم به او رأی میدادند.
طبعا مدیر بعدی که میآید، میگوید: خب، این مدیر بیعرضه بوده و نیاز است که کارهای او به کناری نهاده شده و راهکارهای جدیدی میآورد و این گونه است که مقادیر زیادی از تلاشهای دولت گذشته در ادارات گوناگون هدر میرود و دیگر دنبال نمیشود و ناگفته نماند، اقدامات این مدیران جدید هم چند سال بعد به همین سرنوشت دچار میشوند.
«آلبرت اینشتین» فیزیکدان بزرگ معاصر، در آخرین رساله علمی خود با عنوان «دی ارکلارونگ Die Erklarung» (به معنای بیانیه) که در سال 1954 در آمریکا و به زبان آلمانی نوشت، اسلام را بر تمامی ادیان جهان ترجیح داده و آن را کاملترین ومعقولترین دین دانسته است. این رساله در حقیقت همان نامهنگاری محرمانه اینشتین با مرحوم آیتالله العظمی بروجردی است. اینشتین در این رساله «نظریه نسبیت» خود را با آیاتی از قرآن کریم و احادیثی از کتابهای شریف نهج البلاغه و بحارالانوار تطبیق داده و نوشته است
که هیچ جا در هیچ مذهبی چنین احادیث پر مغزی یافت نمیشود و تنها این مذهب شیعه است که احادیث پیشوایان آن نظریه ی پیچیده «نسبیت» را ارائه داده ولی اکثر دانشمندان آن را نفهمیدهاند. یکی از این حدیثها حدیثی است که علامه مجلسی در مورد معراج جسمانی رسول اکرم (ص) نقل میکند که: «هنگام برخاستن از زمین، لباس یا پای مبارک پیامبر به ظرف آبی میخورد و آن ظرف واژگون میشود. اما پس از اینکه پیامبر اکرم(ص) از معراج جسمانی باز میگردند مشاهده میکنند که پس از گذشت این همه زمان، هنوز آب آن ظرف در حال ریختن روی زمین است».
اینشتین این حدیث را از گرانبهاترین بیانات علمی پیشوایان شیعه در زمینه «نسبیت زمان» دانسته و شرح فیزیکی مفصلی بر آن مینویسد. اینشتین همچنین در این رساله «معاد جسمانی» را از راه فیزیکی اثبات میکند. او فرمول ریاضی معاد جسمانی را عکس فرمول معروف «نسبیت ماده و انرژی» میداند: E = M.C2 >> M = E /C2 یعنی اگر حتی بدن ما تبدیل به انرژی شده باشد دوباره میتواند عینا به تبدیل به ماده و زنده شود. اینشتین در این کتاب همواره از آیت الله بروجردی با احترام و به لفظ «بروجردی بزرگ» یاد کرده و از شادروان پروفسور حسابی نیز بارها با لفظ «حسابی عزیز» یاد کرده است. اصل نسخه این رساله اکنون به لحاظ مسایل امنیتی به صندوق امانات سری لندن (بخش امانات پروفسور ابراهیم مهدوی) سپرده شده و نگهداری میشود. این رساله را پروفسورابراهیم مهدوی (مقیم لندن) ، با کمک یکی از اعضاء شرکت اتومبیلسازی بنز و به بهای 3 میلیون دلار از یک عتیقهفروش یهودی خریداری کرد. دستخط اینشتین در تمامی صفحات این کتابچه توسط خط شناسی رایانهای چک شده و تأیید گشته است.
(منبع ایلگاد)
گروه فرهنگی- امیر ابیلی: در هفتههای گذشته در خبر جالب و البته مهمی در رسانهها آمده بود به این مضمون که: «درحالی که جنبش مردمی والاستریت به روزهای اوج خود نزدیک میشود، در اقدامی عجیب و سؤالبرانگیز، خبرنگار و مدیر دفتر صداوسیما در نیویورک برای مرخصی یک ماه ونیمه به تهران آمده است.»
حالا این را مقایسه کنید با این خبر که: «قتل ندا آقاسلطان تنها قتلی در طول تاریخ بشریست که بیشترین میزان بازدید کننده را داشته و در 24 ساعت قریب به یک میلیارد و 200 میلیون نفر آن را مشاهده کرده اند.»
با مقایسهی دو جمله بالا، احتمالا مختصات بهتری نسبت به آنچه واقعا در رسانههای ما و همچنین در رسانههای غرب در حال وقوع است، به دست خواهد آمد، نگاه درستتر و واقعیتری از اختلاف جایگاه و تفاوت کارکردهای رسانههای ما و آنها. یک طرف ماجرا رسانههایی قرار دارند که با عملکردشان کاری میکنند که بعد از گذشت چند روز از یک قتل، حتی ساکنین دورافتادهترین روستاها در محرومترین مناطق هر کشوری در جهان، صحنهی قتل را با چشمان خود دیده باشند و در طرف دیگر رسانهای قرار دارد که مدیرانش در حساسترین و مهمترین روزهای بزرگترین اعتراض مردمی علیه نظام سرمایهداری، به تنها خبرنگارشان اجازهی مرخصی یک ماهه میدهند، یعنی صدا و سیما به عنوان تنها تریبون رسمی نظام جمهوری اسلامی، به مدت یک ماه و نیم حتی یک گزارشگر ساده برای مخابره یک خبر از دل مهمترین جنبش مردمی ضد نظام سرمایهداری نخواهد داشت.
البته پیش از این ماجرا هم میزان بالای سادهانگاری مدیران دستگاههای فرهنگی کشور برای پیگیریان جریانهای فرهنگی و رسانهای کشور اثبات شده بود؛ طبعا مدیری که پیامهای سریالش را کتبا به اطلاع رسانهها برساند تا آنها هم به اطلاع مردم برسانند، آنقدر دانش رسانهای ندارد که برای چنین روزهایی قادر به طراحی یک راهبرد و استراتژی رسانهای تعیین کننده باشد، اما این میزان از انفعال در مقابل "بیداری اسلامی" و "جنبش والاستریت" را حتی بدبینترین افراد نسبت به دستگاههای رسانهای کشور هم پیشبینی نمیکردند.
با گذشت نزدیک به 10 ماه از بیداری اسلامی و همچنین پشت سر گذاشتن چند هفته از جنبش والاستریت -که حالا دیگر تمام کشورهای غربی را دربرگرفته- بهتر نیست دوستانی که در مصاحبههایشان خود را "مجتهد رسانهای" میخوانند، یک گزارش فعالیت از دستگاه تحت مدیریتشان در خصوص نحوهی پرداخت به این زلزلهی سیاسی جهانی بدهند؟ نتیجهی این "اجتهاد رسانهای" همین انفعال بیسابقهی صدا و سیما در مقابل چنین اتفاق عظیمیست؟ کارنامهی صدا و سیما در این 10 ماه چیست؟
صدا و سیما به عنوان بزرگترین دستگاه فرهنگی و تبلیغاتی نظام و همچنین به عنوان تنها تریبون رسمی جمهوری اسلامی، به عنوان مرکز ثقل و الگوی اصلی بیداری اسلامی، در این چند ماه چه کاری جز پخش خبرهای عمدتاً ترجمه شده از منابع خارجی کرده است؟ چرا ما به جز چند مورد حتی شاهد پخش یک گزارش خبری ساده از آنچه در کشورهای دنیا در حال وقوع است، در رسانهی ملی نیستیم؟ پس خبرنگاران صداوسیما در این کشورها دقیقا مشغول چه کاری هستند؟ به جز کامران نجفزاده که احتمالا آن هم به دلیل نبوغ شخصی چند گزارش متنوع و جذابتر از درگیریها در لیبی تهیه کرد، بقیه خبرنگاران صدا و سیما مشغول چه کاری هستند؟ چرا همین کامران نجفزاده هم درست در حساسترین روزها از لیبی برگردانده شد تا مجبور شود صحنهی قتل قذافی را از استودیو خبر در تهران برای مردم گزارش کند و توضیح دهد؟
به یاد بیاورید عملکرد رسانههای غربی را در ماجرای فتنه. چند مستند فقط در مورد ندا آقاسلطان ساخته شد؟ چطور با روشهای گوناگون، تجمع 25 خرداد بزرگنمایی شد و در سراسر دنیا به عنوان تجمعی بیسابقه علیه نظام اسلامی پخش شد؟ شبکههایی مثل بیبیسی و صدای امریکا هنوز از آن ماجرا مستند تهیه نمیکنند؟
اما صدا و سیما در ماجرای اخیر چند مستند تهیه کرده است؟ آیا اتفاقی که دنیا را فرا گرفته، به اندازه فتنه سال 88 ایران پتانسیل برای کار هنری و رسانهای ندارد؟ در کشورهای اسلامی، هیچ معترضی تا بهحال کشته نشده که صدا و سیما از آنها مستندی تهیه کند؟ خشونت پلیس کشورهایی مثل انگلیس و آمریکا پتانسیل کار رسانهای را ندارد؟ خشونت آلخلیفه و آلسعود در بحرین چطور؟ چرا هنوز دستگاه عریضی و طویلی مثل صدا و سیما حتی تصاویر اختصاصی خودش از وقایع را ندارد و از تصاویر دست دوم شبکههای دیگر استفاده میکند؟
صدا و سیما از دو اتفاق مهم و بینالمللی "همایش بیداری اسلامی" و "همایش حمایت از انتفاضه فلسطین" چه استفادهی رسانهای کرد؟ یعنی همایشی به این اهمیت که رهبری شخصا در آن حضور پیدا میکنند و به سخنرانی میپردازند، جای کار ندارد که صدا و سیما فقط به مخابرهی سادهی سخنرانی آقا میپردازد؟ مدیران صدا و سیما چیزی در مورد خلاقیت رسانهای میدانند؟ متاسفانه انفعال رسانه ملی تا جاییست که حتی از استفاده از فرصت جمع شدن این تعداد اندیشمند مسلمان در یک همایش هم عاجز است.
اما تمام این ضعفها و کوتاهیها در حالیست که کشورهای درگیر ماجرا خودشان دست به کار شدهاند و حتی اقدام به تولید فیلم و سریال از این اتفاقات کردهاند و تا به امروز فقط چهار فیلم از اتفاقات مصر تولید شده؛ فیلم "18 روز" که شامل 10 داستان از روزهای تظاهرات مردم در میدان التحریر است. فیلم "ملتمیخواهد" با بازی بازیگر مشهور مصری عمرو واکد که نگاهی انسانی به داستان سه شخصیت در خلال انقلاب مصر دارد که یک نفر پلیس امنیتی، نفر دیگر مهندس کامپیوتر و سومی گوینده رادیو است. فیلم "مرد طوفان" به کارگردانی حازم متولی که نشانههای فساد را در دولت سابق به نمایش درمیآورد و همچنین فیلم "میدان" با نمایش مستند اتفاقات میدان التحریر و جنایتها و حوادثی که در آن میدان بهوقوع پیوست.
قهرمان این داستان پزشکی است که تلاش بسیاری برای مداوای مجروحان میدان التحریر میکند و در نهایت خود او نیز در این حوادث مجروح میشود.
در مورد جنبش والاستریت هم اوضاع به همین صورت است و تا به حال "مایکل مور" مستندساز مشهور امریکایی خبر آغاز ساخت مستندش در رابطه با این جنبش مردمی را اعلام کرده و همچنین خبرهایی در رابطه با ساخت یک فیلم سینمایی در امریکا درباره این جنبش منتشر شده است.
پس مسئلهای که واضح است، اینکه این بار هم تنها این سیستم رسانهای مملکت ماست که از غافله عقب مانده است و حرفی برای گفتن در دنیای هنر و رسانه ندارد. موضوع فقط شامل صدا و سیما هم نمیشود و تمام دستگاهها و سازمانهای فرهنگی را دربرمیگیرد، اما قطعا نقش تبلیغاتی رسانهی ملی در این میان از همه مهمتر و خطیرتر است و نباید از روی آن به سادگی گذشت.
کلام آخر
خبرنگار ایران در امریکا به دلیل فشارهای رسانهای بر روی صدا و سیما بعد از چند روز به سرکار خود بازگشت اما قطعا اتفاقی مثل تعطیلی دفتر صدا و سیما در امریکا در چنین روزهایی که اهمیت حضورش در هر زمان دیگری بیشتر احساس میشود، یک نشانهی واضح و گویاست، نشانهای از این مسئله که اساسا مدیران فرهنگی مملکت و در راس آنها صداوسیماییها به درستی نمیدانند در چه جایگاه مهمی قرار گرفتهاند و در این برهه تاریخی، چه وظیفهی مهمی بر دوش دارند، که اگر سنگینی این وظیفه را بر روی دوش خود احساس میکردند، حتی با وجود تمام بیاطلاعیشان از اصول کار رسانهای و دیپلماسی رسانهای چنین انفعالی از خود نشان نمیدادند و خروجیهای قابل تاملتری را از سازمان تحت مدیرت آنها شاهد بودیم.
اینکه سازمانی مثل صدا و سیما، سریال و فیلم که هیچ، حتی یک مستند هم درباره این موضوع تهیه نکرده و حتی قادر به تهیه یک گزارش جذاب از اتفاقهای روزمره کشورها نیست و برای پوشش ماجرا از تصاویر دست دوم رسانههای دیگر استفاده میکند، چه دلیلی میتواند داشته باشد؟ دلیلی جز اینکه به اصطلاح این دوستان اصلا در باغ نیستند و اساسا نمیدانند در چه جایگاهی قرار دارند و چه وظیفهای بر دوش.
چرا وقتی جمهوری اسلامی و انقلاب ایران، الگوی انقلابهای منطقه است، دستگاه فرهنگیاش نباید محور تمام حرکتهای رسانهای و فرهنگی علیه غرب باشند و با داشتن یک راهبرد در این زمینه، استفاده لازم را از این اتفاقات ببرند و حتی در عرصه رسانه هم الگوی کشورهای در حال انقلاب شوند؟
http://rajanews.com/detail.asp?id=106878
حضرت آقا فرمودند "دولتمردان فعلی حرف حق و حرف نظام و حرف انقلاب را میزنند و جای نگرانی نیست " و بعد هم به موضوع طرح مکتب ایرانی اشاره کرده و فرمودند "من با طرح مکتب ایرانی مخالفم و نسبت به این موضوع به آقایان تذکر هم دادم ولی برداشتم این نیست که منظور آنها مقابل قرار دادن ایرانیت در برابر اسلامیت باشد ".
سخنان رهبری هرگز موضوع ضد ولایت فقیهبودن آقای احمدینژاد بر نمیآید. این یک نقشه است که با خطاکار جلوهدادن آقای احمدینژاد، رهبری را زیر سؤال ببرند، که از اول احمدینژاد خطاکار بود و رهبر اشتباه کرده که او را تأیید کرده، بر همین اساس میخواهم عرض کنم آلودهترین اتهام به آقای احمدینژاد ضد ولایت فقیهبودن ایشان است. به گفتهی آقای احمدینژاد: «هدف آنها این است که خاکریز را بزنند و بعد از ریختن خاکریز به سراغ حضرت آقا بروند ولی بنده کوتاه نخواهم آمد چون اینجا بحث احمدینژاد نیست بلکه هدف نهایی آنها، خود آقا است
در ادامه تحلیلی از استاد طاهر زاده در مورد تخریب دولت و بحث جریان انحرافی
تحلیلی از استاد طاهر زاده
بسمه تعالی
با عرض سلام خدمت استاد گرامی بنده مسئول واحد سیاسی پایگاه بسیج .... هستم و در این پستی که قرار گرفتهام یک سالی است که فعالیت دارم و گاهی اوقات با سوالات دوستان دربارهی اوضاع سیاسی کشور روبرو میشوم و الحمدلله پاسخهایی تقریبا قانع کننده دارم. دو سوال دارم که خواهشمندم تفسیر خودتان را از این دو سوال به طور جداگانه بیان فرمایید: قبل از این که سوالاتم را بپرسم یک مقدمهای کوتاه خدمتتان عرض میکنم: دیدی که در قبال سیاست دکتر احمدی نژاد این روزها برای بعضی از طرفداران ایشان به وجود آمده، از ایشان در اذهانِ دوستان فردی ساخته شده که نسبت به ریاست جمهوری 4 سال قبل چرخش 180 درجهای پیدا کرده است. به گونهای که من از دوستان ایشان بودم حال چنان نظرم نسبت به ایشان عوض شده که اگر بار دیگر کاندیدای ریاست جمهوری شود به ایشان رأی نخواهم داد. بنابراین با پاسخ به سوالات زیر کمک بزرگی به من و امثال همفکر و همنظر بنده نمودهاید. و اما سوالات: 1- چند ماه، شاید هم چند سالی است که قضیهی گروه انحرافی در صحنهی سیاسی کشور به خصوص در سایتها رونق گرفته، موضع گیریهای عجیب دکتر احمدی نژاد در قبال افراد این گروه انحرافی مثل جملهای که ایشان دربارهی آقای مشایی بیان کردند: "من آقای مشایی را 25 سال است که میشناسم و ایشان فردی باتقوا و پرهیزگار است". اگر آقای مشایی پرهیزگار و باتقواست صحبتهایی که میکند مثل دوستی با مردم اسرائیل، فرهنگ ایرانی و... نمیتواند صحبتهای یک انسان باتقوا باشد. نظرتان در قبال این گروه انحرافی و صحبتهای دکتر دربارهی این گروه را بیان فرمایید.
2- قانون گریزیهای دکتر در طول پیدایش گروه انحرافی و در طول این دو سال ریاست جمهوریِ جدید مثل عدم انتخاب وزیر برای بعضی وزارت خانهها, مدیریت وزارت خانهها به طور شخصی که طبق قانون مجلس، رییس جمهور خود نمیتواند مدیریت وزارت خانه را بر عهده بگیرد و موظف است طبق زمانی مشخص، وزیر برای وزارت خانهی مذکور معرفی کند، عدم اجرای سریع حکم حکومتی امام خامنهای پیرامون برکناری مشایی از معاون اولی و اجرای این حکم پس از یک هفته، رها کردن کشور به مدت 10 روز و خانه نشینی ایشان و ... . نظرتان را هم در این مورد بیان فرمایید. با تشکر فراوان از استاد
باسمه تعالی
با اینکه از موضوعی سؤال میفرمایید که برای تبیین همهی اضلاع آن فرصتی زیاد نیاز است سعی میکنم با طرح کُدهایی که به نظرم کمک میکند تا موضوع درست تحلیل شود، عرایضی عرض کنم.
1- بهترین راهنما در این موارد مقام معظم رهبری«حفظهالله» هستند ملاحظه کنید درست چند روز است که آقای احمدینژاد خانهنشینی را پیشه کرده است ولی رهبری در تاریخ 3/2/1390 در دیداری که با مردم فارس داشتند، میفرمایند: «مسئولین دولتی هم حقاً و انصافاً دارند تلاش میکنند، هم اعضای دولت، هم بهخصوص خود رئیس جمهور، اینها شب و روز ندارند، من میبینم، من از نزدیک شاهدم، اینها دائم مشغول کارند، مشغول خدمت و تلاشند، خب اینها برای کشور خیلی با ارزش است». آیا از این جملات بوی قدردانی میآید یا بوی انتقاد. راستی اگر مقام معظم رهبری«حفظهالله» از حرکات آقای احمدینژاد تقابل با خودشان و با ولایت فقیه را استنباط میکردند این طور شخصیت رئیس جمهور را تأیید مینمودند؟ آیا درست است که حرکت آقای احمدینژاد را که از رهبری سؤال میکنند: «اگر نتوانم کار کنم میتوانم استعفا بدهم» را باید حمل بر مقابله با ولیّ فقیه کرد؟ مگر ما در قرآن نداریم اگر کسی نتوانست روزه بگیرد برای او گناهی نیست. آیا اگر رئیس جمهور احساس کرد جریانهای سیاسی کشور و از جمله مجلس طوری برای دولت تنگنا درست کردهاند که نمیتواند کار را ادامه دهد و از آقا بخواهد مدتی به او فرصت دهند تا در مورد ادامه ی کار فکر کند, این مقابله با ولایت فقیه است؟ در ولایتمداری آقای احمدی نژاد همین بس که وقتی در یازدهمین روز خانه نشینیاش رهبر انقلاب (روز شنبه 10 اردیبهشت) فرمودند: «هرگونه اقدامی که موجب خوشحالی و جنجال دشمنان و ناراحتی دوستان شود مذموم است و باید از آن پرهیز شود» روز یکشنبه در جلسهی هیئت دولت حاضر میشوند.
2- مقام معظم رهبری«حفظهالله» در دیداری که در 8/3/1390 با نمایندگان مجلس داشتند فرمودند: «نگویید فلان ضعف و فلان ضعف وجود دارد، بنده به ضعفها آگاهم. شاید بنده بعضی از ضعفها را هم بدانم که خیلیهای دیگر ندانند، با وجود این ضعفها، آن چیزی که امروز در قوهی مجریه وجود دارد، یک شاکلهی خوب و مطلوب است». ملاحظه کنید آقا علاوه بر اینکه میفرمایند شاکلهی دولت خوب است، میفرمایند: مطلوب است. این نشان میدهد مقام معظم رهبری از دولت راضی هستند، چون میتوانستند فقط با واژهی «خوب» است مسئله را تمام کنند تا فقط دولت را به عنوان یک نهادِ نظامِ اسلامی تأیید کرده باشند، ولی با گفتن «مطلوب» دارند به حزب الله کُد میدهند که فریب جوّ موجود که عمدتاً سیاسی است را نخورند. در همین جلسه فرمودند در کشور دارد کار انجام میگیرد و به مجلس توصیه کردند: «انسان نگاه کند ببیند دولت چه طوری میتواند عمل کند، چه جوری بهتر میتواند عمل کند، قانون را تنظیم کند». از این جملهی مقام معظم رهبری«حفظهالله» استفاده میشود که بعضی از قوانینی که مجلس تصویب میکند قابل اجراء نیست و بعد هم به اسم اینکه قانون است و دولت باید آن را اجرا کند چماق قانونگریزی بر سر دولت کوبیده میشود که اگر دنبال کنید نمونههای فراوانی هست از جمله موضوع وزرات ورزش بود که از یک طرف دولت باید وزیر معرفی کند از طرف دیگر تا شرح وظایف وزارتخانهی جدید معلوم نشود و مورد تصویب مجلس قرار نگیرد معلوم نیست دولت آن وزیر را بر اساس کدام شرح وظایف به مجلس معرفی نماید.
3- بنا به فرمایش آیتالله حائری شیرازی در روز سهشنبه 5/5/90 در جمع دانشجویان «طرحِ ولایت» در دانشگاه اصفهان «از روح سخنان رهبری هرگز موضوع ضد ولایت فقیهبودن آقای احمدینژاد بر نمیآید. این یک نقشه است که با خطاکار جلوهدادن آقای احمدینژاد، رهبری را زیر سؤال ببرند، که از اول احمدینژاد خطاکار بود و رهبر اشتباه کرده که او را تأیید کرده، پس رهبری نمیتواند ادامهی کار بدهد» بر همین اساس میخواهم عرض کنم آلودهترین اتهام به آقای احمدینژاد ضد ولایت فقیهبودن ایشان است. به گفتهی آقای احمدینژاد: «هدف آنها این است که خاکریز را بزنند و بعد از ریختن خاکریز به سراغ حضرت آقا بروند ولی بنده کوتاه نخواهم آمد چون اینجا بحث احمدینژاد نیست بلکه هدف نهایی آنها، خود آقا است».(سایت آفتاب نیوز، شنبه 10 اردیبهشت 90)
4- عنایت بفرمایید که طرح «جریان انحرافی» اسم رمز عملیات روانی و جنگ نرم علیه دولت آقای احمدینژاد است با یک محور فرضی که ذهنها برود روی آقای مشایی. نمیتوان نامهی آقای هاشمی قبل از انتخابات به رهبری را که آقای احمدینژاد را همان بنیصدر میداند فراموش کرد در حالی که مقام معظم رهبری بارهها از دولت آقای احمدینژاد و شخص رئیس جمهور تأیید کرده بودند که انقلاب را به مسیر اصلیاش برگرداند. جای پای طرح «جریان انحرافی» و نسبت آن به دولت احمدینژاد را اولین بار در سخنان آقای هاشمی و سایت ایشان میتوان پیدا کرد. سایت ایشان در 3/12/89 مینویسد: «هشدارهای آیتالله هاشمی در سال 87 از ظهور جریان انحرافی» آقای هاشمی در 11/12/89 میگوید: «اسلام ایرانی هم امام زمانش دروغ است هم کورش کبیرش». در 16/1/90 میگوید: «اگر به جریان انحرافی فرصت بدهیم کشوری غرق در تفرقه و اختلافِ داخلی همچون سودان و یمن می سازند». سایت آقای هاشمی می کوشد تا جبههی مخالفان دولت را ذیل عنوان مخالفت با جریان انحرافیِ معتقد به مکتب ایرانی جمعآوری و سازماندهی کند، در حالیکه مقام معظم رهبری در جمع اعضای جامعهی مدرسین که آنها بحث مشایی را پیش میکشند میفرمایند: «دولتمردان فعلی حرف حق و حرف نظام و حرف انقلاب را میزنند و جای نگرانی نیست ... برداشتم این نیست که منظور آنها در طرح مکتب ایرانی، مقابل قراردادن ایرانیت در مقابل اسلامیت باشد» عجیب این است که نیروهای حزب الله تحت تأثیر جریان آقای هاشمی قرار میگیرند. از یک طرف آقای هاشمی میگوید: «دست بهائیها پشت فتنهی اسلام ایرانی است»، از طرف دیگر حاج منصور ارضی در مراسم شب قدر مسجد ارک تهران میگوید: «تفکر مشایی تفکر بهائیت و یهودیت است».
صحبت مقام معظم رهبری«حفظهالله» در نماز جمعه 29 خرداد سال 88 ریشهی بسیاری از مسائل امروز جامعهی ما را روشن میکند. ایشان در آن سخنرانی فرمودند: «من البته در موارد متعددی با آقای هاشمی اختلاف نظر داریم، که طبیعی هم هست... بین ایشان و بین آقای رئیس جمهور [آقای احمدینژاد] از همان انتخاب سال 84 تا امروز اختلاف نظر بود، الآن هم هست، هم در زمینهی مسائل خارجی اختلاف نظر دارند، هم در زمینهی نحوهی اجرای عدالت اجتماعی، اختلاف نظر دارند، هم در برخی مسائل فرهنگی اختلاف نظر دارند، و نظر آقای رئیس جمهور به نظر بنده نزدیکتر است». ملاحظه کنید از یک طرف آقا دولت آقای احمدینژاد را به شکلهای مختلف تأیید میکنند و آقای هاشمی هم از طرف دیگر بر خلاف نظر آقا، دولت را به شکلهای مختلف تخریب میکند.
5- از نوع شایعههایی که نسبت به آقای احمدینژاد پراکنده میشود و از دروغبودن آن میتوان متوجه شد که جریان تخریب دولت به بهانهی آقای مشایی شدیداً سیاسی است و اصولگرایی حزبی بنا دارد او را به عنوان یک رقیب سیاسی از صحنهی سیاسی کشور خارج کند. اصولگرایی حزبی با نفوذی که در بین مذهبیها دارد کار خود را ادامه میدهد و آنقدر در این مورد صورت حق به جانب و مذهبیبودن به خود میگیرد که شخص محترمی مثل آیتالله نمازی امام جمعهی کاشان با این تصور که آنچه توسط افرادِ به ظاهر موثق گفته میشود قابل اعتماد است، ایشان در درس خود به استناد آن اخبار، سخنی را مطرح کردند که دفتر مقام معظم رهبری و سپاه پاسداران مجبور شدند آن را تکذیب کنند. حال حساب کنید بقیهی مذهبیهای ما در چه شرایطی قرار دارند که هیچ احتیاطی در پذیرش شایعات و نقل آنها ندارند.
6- جریان اصولگرایی حزبی به امید طرح همین شایعات و همهگیرکردن آنها و پذیرش آن شایعات توسط حزب الله، موضوع قانونگریزی دولت را و موضوع عدم تمکین رئیس جمهور از رهبری در مورد آقای مشایی را مطرح کردند و آنقدر تکرار نمودند تا در اذهان عمومی جایگیر شود در حالیکه هیچ موردی اثبات نشده که دولت به طور مشخص قانونی را زیر پا گذارده. در موردی که اشاره کردهاید شکل قانون طوری است که جایی برای عملی که رئیس جمهور انجام دادند گذارده بود و تا حال هم پیش نیامده بود تا لازم باشد از شورای نگهبان استفسار کنند. دولت معتقد بود از آنجایی که قانون این حق را به رئیس جمهور میدهد تا برای مدت سه ماه برای وزارتخانهای سرپرست تعیین کند، پس شخص رئیس دولت خودش میتواند سرپرستی وزراتخانهای را به عهده گیرد و بعد هم که شورای نگهبان مشخص نمود برداشت آنها از قانون آن است که باید دولت سرپرست تعیین کند و شخص رئیس دولت خودش نمیتواند سرپرست باشد، آقای رئیس جمهور سرپرست تعیین کردند. اگر تمام مواردی را که تحت عنوان قانونگریزی دولت مطرح شده درست کالبدشکافی کنید ملاحظه میفرمایید پشت قضایای اتهام قانونگریزی انگیزهی سیاسی نهفته است و ای کاش فرصت بود تا یکیک موضوعات تبیین میگشت تا معلوم شود بیانصافی از حدّ گذشته است و جریان اصولگرایی حزبیِ مجلس و اصلاحطلبان مجلس دست در دست هم دادهاند تا ارادهای را تخریب کند که میخواهد انقلاب را از فضایی که آقای هاشمی و خاتمی پیش آوردهاند برهاند حتماً میدانید که بعد از عدم رأی اعتماد به وزارت آقای سجادی به عنوان وزیر ورزش بعضی از نمایندگان دیداری با مقام معظم رهبری داشتند. حضرت آقا فرمودند: حادثهی مجلس، مرا ناراحت کرد، من به خدا پناه میبرم، صریح و روشن در این جلسه به رئیس جمهور اهانت شد؛ بالاخره ایشان نفر دوم کشور است، سابقه نداشته است. این یک ظلم است. مجلسی که عصارهی فضائل ملت است، باید اینطور رئیس جمهور مملکت را هو کنند؟ این چه عصارهی فضائلی است؟! بعد اشاره فرمودند: قبلاً هم چند بار به آقای لاریجانی تذکر دادهام که نگذارید رابطهی مجلس و دولت به تنش کشیده بشود... آقای لاریجانی و هیئت رئیسه مقصر این قضایا هستند... مخالفت با مسئولان عیب ندارد. دو نوع است: منطقی و مثبت، یک روش آن است که بیایید نظر کارشناسی خود را بدهید و رد بکنید؛ نوع دوم آن، کینهجویانه است – که در اینجا تعریضی به آقای توکلی داشتند که – آقای توکلی! انتقادهای شما از نوع دوم و کینهجویانه است. بعد، استیضاح آقای صالحی را مثال میزنند و به آقای توکلی انتقاد میکنند، بعد به آقای لاریجانی میفرمایند: آقای لاریجانی! این بساط هوچیگری را در مجلس جمع کنید. آقای حسینیان نمایندهی شیراز در سخنرانی خود در شیراز این جمله را اضافه میکند که« من رهبری را هیچ وقت به این ناراحتی ندیده بودم ایشان فرمودند:مجلس رذالت نشان داد.».
7- در موضوع توصیهی آیتالله خامنهای«حفظهالله» نسبت به عدم بهکارگیری آقای مشایی به عنوان معاون اولی همین قدر به اطلاع جنابعالی میرسانم که جناب آقای احمدینژاد پس از آنکه آقای مشایی را از معاونت اولی برداشتند با چهار تشکل دانشجویی چندین ساعت صحبت کردند و برای همه روشن نمودند که نه از طرف رهبری حکم، حکمِ ولایتی بوده و نه از طرف آقای احمدینژاد عدم تمکین صورت گرفته، زیرا بعد از آنکه مجمع روحانیون مجلس خدمت آقا میرسند و از انتصاب آقای مشایی به عنوان معاونت اول رئیس جمهور ابراز ناراحتی میکنند، حضرت آقا در یک برگه یادداشتِ محرمانه به آقای احمدینژاد مینویسند که این کار موجب دلسردی دوستان میشود. آقای احمدینژاد در جمع تشکلهای دانشجویی شرح دادند که این معمول بود که آقا یادداشتها و توصیههایی میفرمودند و ما در جلسهی هفتگی که خدمت آقا داشتیم مسئله را شرح میدادیم و اگر پس از آن، نظرِ آقا همان بود که فرموده بودند عمل میکردیم. ولی متأسفانه روزنامهها و سایت آقای احمد توکلی موضوع را شکل دیگر مطرح کردند. نباید از خود بپرسیم مگر آقا حکم حکومتی را در یک یادداشت و به صورت محرمانه به رئیس جمهور میدهند و یا حکم حکومتی به صورت رسمی و توسط دفتر رهبری اعلام میشود؟
هنر ما در همهی این موارد آن است که نگذاریم موضوعات با قرائت جریان اصول گرایی حزبی به ما برسد در مورد دوستی با مردم اسرائیل که آقای مشایی اظهار کرد و نظرش آن بود که مردم آن کشور غیر دولت آن کشور است، مقام معظم رهبری«حفظهالله» در عین آنکه در خطبهی نماز جمعه ی شهریورماه 87 برای یهودیان و مسیحیان فلسطین اشغالی حق قائل شدند سخن آقای مشایی را حرف غلطی دانستند ولی نه به این معنا که حالا آقای مشایی طرفدار فلسطین اشغالی شده باشد به همین جهت در ادامه فرمودند: آن را وسیلهای قرار ندهند و مسئله سراسر کشور بشود.
8- اگر موضوع طرح جریان انحرافی را دنبال کنید بهتر متوجه میشوید موضوع سیاسی است چون بالاخره معلوم نشد انحراف این جریان ساختگی، مالی است یا سیاسی و یا عقیدتی و یا امنیتی. آقای دکتر عبدالرضا داوری (معاون سابق خبر سازمان خبرگزاری جمهوری اسلامی ) میگفتند من خودم ازآقای مشایی شنیدم که گفت: من 15 سال پیش در یک جلسهای بودم که بعد فهمیدم یکی از حاضران آن جلسه عباس غفاری مشهور بوده که میگویند جنگیر و رمّال است و گفته بود من اصلاً آقای یعقوبی را که میگویند استاد بنده است در پیشگوییها، نمیشناسم. وقتی سوء ظن بنده در سیاسیبودن جریان طرح جریان انحرافی بیشتر شد که فیلمی از سخنان آقای مشایی پخش کردند که آقای مشایی در آن میگوید: دورهی اسلام مثل دورهی اسب تمام شده. به صورتی منقطع و درست با گفتن همین جمله شروع میشود،تا کسی در فضای قبلی صحبت قرار نگیرد در حالیکه جهت قضاوت بینندگان شایسته بود لااقل چند دقیقه قبل از آن جمله در معرض دید بینندگان قرار گیرد تا بتوانند درست قضاوت کنند. این ها همه سخن آفای احمدی نژاد را تایید می کند که می فرمایند «این اتهامات و پرونده ها سیاسی است»
با دقت روی سخنان آقای احمدینژاد بهخصوص سخنان روز چهارشنبه 8/4/90 که از هیئت دولت بیرون آمدند و در مورد بعثت پیامبر«صلواةاللهعلیه» صحبت کردند بر میآید از عمق معرفتی و عقلی بالایی برخوردارند و نسبت به حقایق کلی در عالم غیب فهم و حضور خوبی دارند. آیتاللهجوادی«حفظهالله» میفرمودند: شیطان نمیتواند از حدّ خیال انسانها بالاتر بیاید و به عقل انسانها دستدرازی کند و جادوگران به کمک شیطان میتوانند در خیال افراد تصرف کنند. پس از شنیدن صحبت های آقای احمدینژاد به دوستان عرض کردم آیا میتوان گفت چنین کسی که تا این حدّ در مرتبهی تعقل و تفکر است، تحت تأثیر رمّال و جادوگر باشد؟.
آقای احمدینژاد زاییدهی تفکر بیاعتنایی به چپ و راست و حاصل فکر تودهی مردم ولایی و معتقد به امام و رهبری و جریان زندهی عدالت است و آنچه این روزها بر سر او میآید انتقامی است که به جهت مواضع ضدِ غربیاش از اوگرفته میشود. آیا کسانیکه طعم تلخ روزهای حاکمیت حزب کارگزاران و حزب مشارکت را چشیدهاند میتوانند ناظر زمینخوردنِ خدمتگذاری از فرزند ملت باشند که با طرح سؤالاتی در مورد هولوکاست زلزله در ارکان جهان غرب انداخت و ثابت کرد ریشهی پایهگذاری اسرائیل در خاور میانه در کدام سیاست قرار دارد؟
عنایت داشته باشید در فضایی قرار داریم که در یک طرف سخن ها و شایعات فراوان در میان است و در طرف دیگر با سکوت آقای احمدی نژاد روبروئیم . اگر آقای احمدی نژاد علت برکناری مثلا آقای صفار هرندی را بگوید ممکن است به شخصیت آقای صفار به عنوان یکی از نیروهای انقلاب ضربه بخورد و لذا تقوی اقتضا می کند که سکوت کند و در همین راستا تقوا اقتضا می کند که ما نیز هیچ قضاوتی ننمائیم زیرا سخن دو طرف را نشنیده ایم.
حرف بسیار است و هر حرفی هم حرفها در پی خود دارد. به نظر بنده بهترین کار آن است که سخت متوجه رهبری باشیم و از سخنان ایشان و روحی که در فضای سخنان ایشان حاکم است استفاده کنیم.
بنده حضورِ جبههی پایداری با عضویت بهترین نیروهای ارزشی انقلاب که متوجه شدهاند جریان سوم تیرماه سال 1384 را باید حفظ کنند و ادامه دهند، به فال نیک میگیرم وآن را نشانهی هوشیاری آن عزیزان می دانم که متوجه اند سوم تیرماه سال 84 نه جریان اصلاحطلبِ التقاطی است و نه جریان اصولگرایی حزبی. ولی عزیزان باید متذکر باشند همانطور که تئوری ولایت فقیه قبل از حضرت امام نیز مطرح بود ولی شخصیتی که آن را به حیات اجتماعی ما وارد کرد حضرت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» بود و مسلّم با سرداری امام خمینی بود که این اندیشهی بزرگ حیات اجتماعی به خود گرفت و اجتماع را جلو برد و نیز همانطور که فتنهی سال 88 که از بیست سال قبل برای هدم نظام اسلامی طراحی شد و با رهبری حکیمانهی مقام معظم رهبری خنثی گشت و اگر سرداری ایشان نبود معلوم نبود عزم ملت حزب الله بهتنهایی میتوانست این فتنه را خاموش کند، و همانطور که اگر در مقابل آقای موسوی، آقای احمدینژاد نبود هیچیک از نیروهای مطرحِ اصولگرا توانایی مقابله با حیلههای موسوی را نداشتند و او رأی ملت را به نفع خود مصادره میکرد و کشور را چهارسال با انواع بحرانها مواجه مینمود، و همان طور که جبهه سوم تیرماه برای عبوردادن انقلاب از جریانهای چپ و راست که انقلاب را بین خود تقسیم کرده بودند و غربزدگی را در رگ و پوست انقلاب جاری کرده بودند بدون حضور آقای احمدینژاد ممکن نبود. بر اساس آنکه علت محدِثه همان علت مُبقیه است، باید تمام سعیمان را بهکار گیریم تا سردارِ سوم تیرماه سال 84 به میان آید وگرنه جبههی پایداری به مقاصد عالیهای که در احیای انقلاب مدّ نظر دارد نایل نمی شود. عنایت داشته باشید اگر سردارِ سوم تیرماه 84 به صحنه آید نتیجه ده برابر آن می شود که عزیزان میخواهند منهای آقای احمدینژاد به آن برسند. در آن صورت است که می توان امید داشت در انتخاباتی که در پیش داریم بر تفکر آقای هاشمی که در بسیاری از امور نفوز کرده است غالب شد. یقین بدانید شخص آقای احمدینژاد و تفکری که بر او میگذرد به اندازهی یک بند انگشت از آقای احمدینژاد سال 84 تغییر نکرده است. سعی شود موضوع را ماوراء جوّی که ساخته شده است بنگرید و دیدبان را در میانه آورید.
آیت الله حائری شیرازی که به دلیل کسالت در بیمارستان نمازی شیراز بستری هستند در نامهای که اخیرا (تاریخ: 13 مرداد 1390) به آقای مشایی از جامع نبودن نگاهها و دیدگاههای وی نسبت به مسائل مختلف انتقاد کردند، در مقدمه آن نامه می نویسند. «کسانی که به رئیس جمهور هتک حرمت می کنند گمان نکنند از رئیس جمهور عبور کرده اند آنها از رهبری عبور کرده اند». ( پایگاه تحلیلی خبری 598 سیزده مرداد سال 1390)
موفق باشید
استاد طاهر زاده
منبع:
http://lobolmizan.ir/index.php?action=show_news&news_id=457
........................................................
یالثارات الحسین(ع)
با سلام و درود بر همه عزیزان
مطالعه تاریخ و عبرت گرفتن از وقایع اقوام گذشته که از دیرباز مورد تاکید اسلام عزیز و بزرگان دین بوده است ، انگیزه اصلی ساخت این فیلم مستند می باشد ، ولی امر مسلمین در این زمینه می فرمایند :
قرآن صادق مصدق، ما را به عبرت گرفتن از تاریخ دعوت میکند. چون در تاریخ چیزی هست که اگر بخواهیم از آن عبرت بگیریم، باید ما دغدغه داشته باشیم. این دغدغه مربوط به آینده است....
فاعتبروا یا اولی الابصار
فلذا سزاوار است که ما با تامل در بخشی از تاریخ صدر اسلام که شباهت عجیبی به حال حاضر دارد ، از اشتباهاتی که منجر به فجایعی بزرگ شد برحذر باشیم ،
این فیلم مستند بدون اینکه قائل به یکی بودن شخصیتها باشد ، شباهت عجیب اتهامات وارد بر جناب مختار و دکتر احمدی نژاد را به روشنی نشان خواهد داد .
محتوای مختصری از فیلم مستند :
مقدمه ، مرزبندی با گروه حاشیه ساز و جنجالی
فرمایشی از ولی امر مسلمین در رابطه با لزوم عبرت گرفتن از تاریخ
نگاهی به اتهامات مشترک جناب مختار و احمدی نژاد
1- کذاب و دروغگو بودن
2- قدرت طلب بودن
3- سحرو جادوگری و رمالی
4- ایرانی گری
5- بددینی و تفکر مذهبی نادرست
6- ارتباط با غیب و ادعای دروغین
7- کبر و غرور
8- قدیس کردن خود
9- ایجاد فرقه انحرافی در مهدویت
10- ولایت گریزی یا بی تفاوتی نسبت به ولایت
نگاهی به :
تدابیر پیچیده ، مصلحت سنجی ها و تقیه
شک و تردید یاران نزدیک به شایعات و عدم درک درست وقایع و تحولات
عبرت تاریخ ، عاقبت شوم ظن و تردید ها و عدم شناخت درست
وجه عدالت خواهی دولت مختار و احمدی نژاد
بشارت دادن های جناب مختار و دکتر احمدی نژاد
بشارت های ولی امر مسلمین نسبت به تحولات منطقه در خاورمیانه و اروپا
نتیجه گیری(خوف و رجاء)
دانلود فیلم مستند " عبرت تاریخ " :
(قابل توجه است زمان فیلم 37 دقیقه می باشد)
لینک بخش اول ( کیفیت عالی) :
http://www.mediafire.com/?57xa7wk2rks7e7l
لینک بخش دوم ( کیفیت عالی) :
http://www.mediafire.com/?9cbayhl842dycii
........................................
لینک قسمت اول برای موبایل:
http://www.mediafire.com/?rf0o11559vesr1e
لینک قسمت دوم برای موبایل:
http://www.mediafire.com/?qq5px3wzcnhqca5
مدل فعلی ما تقلیدی است از نظام اداری آمریکا که به آن سیستم تقسیم غنایم جنگی یا «مدیریت اتوبوسی» گفته میشود. این سیستم از دیرباز و حتی پیش از استقلال مدل سیاسی ـ اداری آنجا مرسوم بود؛ به این معنا که هر کس ریاست جمهوری کشور را به عهده میگرفت، پستهای اداری هم مال او بود. یعنی اگر امروز حزبی برنده شد، همه پستهای سیاسی را تحویل میگیرد و هنگامی که باخت همه را تحویل میدهد
ایران کشوری است که سالهاست گام در مسیر پیشرفت نهاده و با به دست آوردن استقلال سیاسی و اقتصادی خود، به دنبال فتح قلههای رشد با تکیه بر توان درونی است.
بر خلاف پیشرفتهای سیاسی و نظامی دهههای اخیر ایران در اقتصاد، با توجه به منابع فوقالعاده خوب زیرزمینی، موقعیت مهم جغرافیایی به عنوان حد فاصل سه قاره، دسترسی به آبهای آزاد و صدها گزینه دیگر از این دست، همچنان در پیمودن راه رشد دچار افتوخیز و حرکتهای بیثبات و غیر مستمر است.
در این باره، برخی تحلیلگران چاره کار را در واگذاری تصدیهای اقتصادی دولت به خصوصیها میدانند، ولی همه میدانیم که پس از واگذاری نیز باز سروکار خصوصیها با همان ادارات دولتی است که امروز هم از عملکرد آنها مینالند.
بسیاری نیز بروز مشکلات فرارو در توسعه کشور را ناشی از مدیریت نادرست سازمانهای دولتی و وزارتخانههای ذیربط میدانند که اصولا در هیچ جای دنیا، قابل واگذاری نیستند. پس چه باید کرد که مشکل مدیریت دولتی در ادارات ما حل شود و به اصطلاح چشم اسفندیار مدیریت دولتی ایران در کجاست؟
این پرسشهای بی پاسخ در زمینه مشکلات ناشی از حوزه مدیران دولتی را با غلامرضا معمارزاده، استاد رشته مدیریت دولتی، به گفتوگو نشستیم و آنچه در پی میآید، بخشهایی از این گفت و گو است:
ـــ نخست باید ببینیم که مدیر دولتی در کجا و چگونه سنجیده میشود. در کشور ها انواع و اقسام سیستم مدیریت دولتی داریم. البته در کشورهایی که سیاسیون مدیر میشوند، به دنبال رأی هستند، نه سود و نه بودجه؛ یعنی منابع را به جایی میبرند که رأیآور باشد.
ـــ مدیران سیاسی به دنبال هدف بلندمدت و نیز اهداف اصیل حل مشکلات نیستند، بلکه به دنبال مسائلی میروند که با از سر راه برداشتن آن، میتوانند رأی خوبی به دست آورند.
ـــ ما تقلیدی کردیم از نظام اداری آمریکا به نام سیستم تقسیم غنایم جنگی یا همان چیزی که در ایران به آن «مدیریت اتوبوسی» گفته میشود. این سیستم از دیرباز و حتی پیش از استقلال مدل سیاسی ـ اداری آنجا مرسوم بود؛ به این معنا که هر کس مقام ریاست جمهوری کشور را به عهده میگرفت، پستهای اداری هم مال او بود. یعنی اگر امروز حزبی برنده شد، همه پستهای سیاسی را تحویل میگیرد و هنگامی که باخت همه را تحویل میدهد.
ـــ تقریبا اواخر قرن نوزدهم بود که زیانهای این کار را دیدند و مقداری آن را تعدیل کردند، به این گونه که گفتند، نیمی از پستهای سیاسی بماند و باقی آن، بنا بر شایستگی افراد و در چهارچوب رشد کاری در اداره باشد؛ البته این هم زیانآور بود.
ـــ آنها فدرالند و ما کشوری متمرکز هستیم؛ بنابراین، برنامهریزی در همین مرکز برای کل کشور انجام میگیرد. از آنجا که ویژگی برنامهریزی، ثبات است، مدیر باید بداند که میماند و نتیجه کار خود را خواهد دید. چرا باید جای وی را عوض کنیم، حال آن که این تقلید هیچ توجیهی ندارد؟!
ـــ مدل غنایم جنگی، ویژه آمریکاست که ما از آن تقلید کردهایم، در حالی که در نظام سیاسی ما برگرفته از فرانسه است. این کشور نظامی سیاسی متمرکز دارد و همچون ما که یک مجلس داریم، یک قانون برای همه کشور آورده است.
ـــ وقتی نظام سیاسی متمرکزمان برگرفته یا مشابه فرانسه است؛ چرا نباید نظام اداری را از فرانسه بگیریم؟ یا بیاییم نظامی سیاسی خود را از آمریکا گرفته و فدرال مطلق کنیم تا با مدل غنایم جنگی سازگار باشد و یا نظام اداری فرانسه را بگیریم که تغییراتی در آن نباشد.
ـــ با هر انتخاباتی، هزینه بسیاری میپردازیم، آن هم برای مدیری که چهار سال کار کرده است؛ و اکنون باید برود بنابراین، کمترین اتهامی که به وی وارد میشود، این است که در این مدت او بیعرضه بوده، چرا که در غیر این صورت میماند و کار میکرد و مردم به او رأی میدادند.
طبعا مدیر بعدی که میآید، میگوید: خب، این مدیر بیعرضه بوده و نیاز است که کارهای او به کناری نهاده شده و راهکارهای جدیدی میآورد و این گونه است که مقادیر زیادی از تلاشهای دولت گذشته در ادارات گوناگون هدر میرود و دیگر دنبال نمیشود و ناگفته نماند، اقدامات این مدیران جدید هم چند سال بعد به همین سرنوشت دچار میشوند.
محمدصالح مفتاح در جدیدترین مطلب وبلاگ "آذرباد" نوشت: پنجشنبه شب خانه یکی از دوستان قمی با یکی از محافظان آقا همکلام شدیم. خاطرات شیرینی داشت. میگفت:
* پیرمردی روز استقبال از رهبری در میدان آستانه دیدم که جلوی جمعیت تحت فشار در حال له شدن بود. از میان جمعیت نجاتش دادم و او را جلوی جایگاه رساندم. بعد از چند دقیقه دیدم که میخواهد یواشکی از کنار جایگاه جلو برود. جلویش را گرفتم. دستش را بالا برد تا توی گوشم بزند. صورتم را بردم جلو گفتم بزن، اما اجازه نمیدهم بروی! توی دلم میگفتم نکند واقعاً بزند! پیرمرد خندهاش گرفت. سر جایش نشست. آقا بهمان گفته بود اگر به شما توهین کردند و کتکتان هم زدند چیزی نگوئید…
* مردی در میان صحبت آقا در حسینیه امام خمینی سر وصدا کرده بود. با اشاره رهبری او را به حیاط پشت برده بودیم. سخنرانی آقا که تمام شد، و از حسینیه بیرون آمد، مرد به سمت آقا پرید. یکی از محافظان او را گرفت. مرد هم سیلی محکمی به گوش محافظ آقا زد. آقا رفتند جلو و محافظ را در آغوش گرفتند و صورتش را بوسیدند. بعد رو به مرد کردند که حالا حرفت را بگو…