یهودیانی که دهها نفر از آنها قصد داشتند به ایران پناهنده شوند اما پیش از خروج از کانادا بازداشت شدند.
یهودیان لو طاهور چه اعتقاداتی دارند؟
به گفته «مایر راسنر» که از جمله سرشناسترین رهبران لو طاهور در کاناداست، صهیونیستهای افراطی به این گروه بدلیل اعتقادات خاصی که دارند - از جمله پوشش زنان - و پایبندی به سایر سنتها و آموزههای تورات، لقب "طالبان یهودی" دادهاند و به بهانههای مختلف اعضای این فرقه را بازداشت و یا از محل سکونتشان اخراج میکنند.
در فرقه لو طاهور، دختران و پسران در سنین نوجوانی بصورت مجزا تحت تعلیم و آموزش قرار میگیرند و رسم بر این است که دختران در همان دوره انتقال از نوجوانی به جوانی ازدواج میکنند. پوشیدن جوراب برای زنان لو طاهور اجباریست و حجاب مرسوم آنان نیز پوششی شبیه چادر است که تا روی پا را میپوشاند.
یهودیان لو طاهور خانوادههای بسیار منسجم و روابط خانوادگی صمیمانهای دارند و تعدد فرزندان در خانوادههای این فرقه بسیار مشهود است.
اعضای این فرقه متهم به اجبار دختران به ازدواج زودهنگام هستند اما "خاخام شلومو هلبرانس" بنیانگذار این فرقه میگوید ما به تمام نزدیکانمان میگوییم اگر رضایت 100 درصدی ندارند از ما جدا شوند، دختران نیز به خواست و انتخاب خود در این سنین ازدواج میکنند و هیچ اجباری در کار نیست و هیچ دختری پیش از 16 سالگی ازدواج نمیکند و کاملا قانونی انجام میگیرد.
خاخام "شلومو هلبرانس" بنیانگذار "لو طاهور" در پاسخ به اتهام ازدواج اجباری دختران این فرقه میگوید: دختران نیز به خواست و انتخاب خود در این سنین ازدواج میکنند و هیچ اجباری در کار نیست و هیچ دختری پیش از 16 سالگی ازدواج نمیکند و کاملا قانونی انجام میگیرد
خاخام "یوریل گلدمن" از رهبران این فرقه معتقد است وقتی این گروه در اسراییل و از سوی دولتی که خود را یهودی میخواند مورد تعقیب و اذیت قرار میگیرند، نشان از نفرتی سیاسی دارد که حتی از اعطای حقوق شهروندی به این اعضای آن نیز ممانعت به عمل آورده است. مخالفت این گروه با صهیونیستها و اشغالگریشان باعث شده است تا مورد غضب آنها قرار بگیرند.
خاخام "یوریل گلدمن" از رهبران لو طاهور: فرقه ما قربانی کینه و نفرت سیاسی صهیونیستها شده است
به اعتقاد این فرقه از یهودیان، استقرار دولت یهودی با اشغال و با زور اسلحه مخالف با آموزههای تورات است و مانع ظهور منجی (مسیحا) آخرالزمان خواهد شد.
اعضای این فرقه در اسرائیل به اتهام بدرفتاری با کودکان و تنبیه بدنی آنها تحت تعقیب و بازداشتهای مکرر از سوی پلیس این رژیم قرار گرفتند. فشارهای وارده به اعضای این فرقه باعث شد سال 2005 تعداد زیادی از آنها به کانادا مهاجرت کنند. گروههای دیگری از این یهودیان در آمریکا و اردن نیز حضور دارند و با مشکلات مشابهی مواجه هستند.
به گفته این دو خاخام، دختران این فرقه پیش از سن 16 سالگی ازدواج نمیکنند و پس از آن نیز به انتخاب خود و با رضایت خانوادهها ازدواج صورت میگیرد. تنبیه بدنی در آموزههای این فرقه هیچ جایی ندارد و همه چیز به کودکان آموزش داده میشود
خاخام گلدمن درباره این اتهام نیز میگوید: ما کودکانمان را حتی تنبیههای عادی که هر پدر و مادری ممکن است انجام دهند، نمیکنیم و سعی میکنیم از ابتدا همهچیز را به آنها آموزش دهیم که چه چیز درست و چه چیزی اشتباه است و تنبیه بدنی بسیار بسیار به ندرت اتفاق میفتد.
گروهی 250 نفری از این یهودیان که پیشتر در استان کبک کانادا اقامت داشتند، بدلیل فشارهای مقامات محلی و قوانین سختگیرانه و تحت تعقیب قرار گرفتن به علت عقایدشان، مجبور به مهاجرت به استان آنتاریو شدند. یهودیان لو طاهور فرزندان خود را بدلیل مغایرت نظام آموزشی کانادا با اعتقاداتشان، در مدارس خانگی مخصوص به خود تعلیم میدهند که این امر نیز با مخالفت مقامات محلی کانادا روبرو شده و دادگاه حکم به نگهداری فرزندان آنها در پرورشگاه داده است.
«مایر راسنر» از رهبران فرقه لو طاهور که معمولا عبایی بلند پوشیده و کلاه لبهپهن سیاهی بر سر دارد، همسر و پنج نفر از نه فرزندش همه با روسریهای بلند و پوشیدهاند. وی طی ماههای گذشته از خبرسازترین یهودیان لو طاهور بوده است که در کانادا دادگاههای این کشور رأی به نگهداری فرزندان او در مراکز تربیتی دولتی دادهاند.
"مایر راسنر" پدر یکی از خانوادههای یهودیان لو طاهور در کانادا که دادگاه حکم به سلب حضانت فرزندان وی داده بود
خبرنگار نشریه "نشنالپست" در گزارشی از این خانواده مینویسد:
پنج دختر او که بزرگترینشان 17 و کوچکترینشان 4 ساله است، یا به حرفهای پدرشان گوش میدهند و یا خمیر بازی میکنند و مثل مادرشان که خمیر نان درست میکرد، لولههای رنگارنگ میسازند. وقتی هم از آنها عکس میگیریم، میخندند و میخواهند عکسها را روی دوربین ببینند و بگویند کدام را بیشتر دوست دارند.
از آقای راسنر 37 ساله که میپرسیم چهار پسرش کجا هستند، بسیار تعجب میکند و با لحنی که نشان میدهد جواب سؤال ما کاملاً واضح است، میگوید: «مدرسه!» یکی از بحثهایی که درباره این فرقه مطرح است، تفاوتی است که بین پسرها و دخترها قائل میشوند.
دو ردیف کلبه شبیه هم در منطقهای کاملاً جدا در 80 کیلومتری شرق شهر «ویندزور» در حاشیه شهر چاتام، خانه جدید فرقه لو طاهور است، فرقه سنتی و البته جنجالی یهودی که برخی در سرزمینهای اشغالی به خاطر سبک زندگی سختگیرانه و نوع پوشش به آنها «طالبان یهودی» میگویند. زنان آنها و حتی دختران کوچکترشان عبا و روسری بلند یا پوشیه میپوشند.
هفته گذشته 200 عضو این فرقه پیش از آنکه خانههای خود در کبک را ترک کنند. راسنر از رهبران این فرقه با مقامات بخش حفاظت از کودکان شهر چاتام دیدار کرد تا نگرانیهای آنها را برطرف کند.
این دو ماجرا بخشی از گذشته جنجالی فرقه لو طاهور را نشان میدهد. با این حال آقای راسنر اگر هم حتی در اینباره ناراحت است، به خوبی این ناراحتی را مخفی میکند. با اشاره به آسمان میگوید: «همه چیز آن بالا نوشته شده است.» این اصطلاح هیچ معنایی جز کنایه نمیتواند داشته باشد، چون هیچکدام از این خانههای کوچک و دو خانواری طبقه بالاتری ندارند. آقای راسنر میگوید این شرایط بد اقامتشان را برخورد خوب مردم شهر جبران میکند.
وی میگوید: «مردم بسیار دوستانه و گرم با ما برخورد کردند. اعضای فرقه ما برای خرید به چاتام رفتهاند و هیچ مشکلی نداشتهاند. برای ما دست تکان میدادند.» آقای راسنر با اشاره به اینکه وضعیت در کبک خیلی متفاوت بود، ادامه میدهد: «هرجا که میرفتیم مردم خیابان به ما ناسزا میگفتند.» و در ادامه میگوید: «اینجا جای خیلی خوبی است. هم خصوصی است و هم خانههای زیادی کنار هم دارد. این شرایط بود که باعث شد ما به اینجا بیاییم.»
راسنر در رابطه با رژیم اسرائیل میگوید: «تورات میگوید مردم یهودی در تبعید زندگی میکنند. ما نباید دولت یا ارتشی تشکیل دهیم تا زمانی که منجی بیاید. رژیم صهیونیستی از این متنفر است و دائماً تلاش میکند فرقه ما را از بین ببرد.»
فرقه لو طاهور تا قبل از سال 2011 در شهر «سنت آگات ده مون» استان کبک در 100 کیلومتری شمال غرب شهر مونترآل توجه زیادی را به خود جلب نکرده بود. اما وقتی مقامات این شهر نگذاشتند دو دختر نوجوان که از اسرائیل آمده بودند، به این فرقه ملحق شوند، ماجرا فرق کرد. عموی آنها در اسرائیل از دادگاه حکم گرفته بود تا آنها را به اسرائیل برگرداند؛ زیرا میترسید فرقه لو طاهور دو دختر نوجوان را مجبور به ازدواج کنند.
سازمان خدمات محافظت از جوانان استان کبک درباره این فرقه شروع به تحقیقات کرد. آقای راسنر این اتهامات را رد کرده که اعضای فرقهاش کودکان را با ترکه کتک میزنند و دختران جوان را مجبور به ازدواج میکنند: «میگویند ما ازدواج اجباری داریم. اینطور نیست؛ اما مثل بسیاری از فرقههای دینی سنتی، ازدواج سنتی داریم. یک نفر واسطه ازدواج دو خانواده را به هم معرفی میکند و اگر هر دو خانواده توافق کردند، فرزندانشان همدیگر را ملاقات میکنند. اگر هر کدام از خانوادهها مخالف بود، ازدواجی صورت نمیگیرد.»
وی ادامه میدهد: «پسران ما اجازه ندارند هر دختری را در خیابان میبینند، انتخاب کنند. ما ازدواج در سن 16 سالگی را مجاز میدانیم؛ برخی به این هم ایراد میگیرند. همه افراد حق انتخاب دارند.»
آقای راسنر درباره وجود مدارس خانگی در این فرقه و مخالفت با نظام آموزشی کانادا میگوید: «ما به برخی از این آموزشها مثل تاریخ تکامل انسان، آموزشهای جنسی و بحث درباره همجنسگرایی اعتراض داریم. برخی موضوعات آموزشی با دین ما در تضاد است. نمیتوانیم در اینباره کوتاه بیاییم.»
وی میگوید فرقهاش با خدمات محافظت از کودکان چاتام همکاری کامل را خواهد داشت؛ خود او هم روز دوشنبه با مقامات شهر دیدار کرد. آقای راسنر امیدوار است مقامات انتاریو درباره برنامههای آموزشی مدارس انعطاف بیشتری نشان دهد. این فرقه دختران را هم در مدرسه ثبتنام میکند؛ اما کلاسهای پسران و دختران جدا است و کلاسهای دختران هنوز تشکیل نشده است. همسایههای این فرقه میگویند آمدن آنها به منطقه غافلگیرشان کرده اما مشکلی برایشان به وجود نیاورده است.
تلاش برای پناهنده شدن به ایران
روزنامههای اسرائیلی همچنین گزارش دادهاند که دستکم دویست نفر از یهودیان این فرقه درنظر داشتند به طرقی که هنوز چندان مشخص نیست به ایران بروند.
به اعتقاد اعضای این فرقه، آزادی مذهبی موجود در ایران برای یهودیان شرایط عادلانه زندگی را برای این گروه فراهم میکند و شرایط اعطای پناهندگی در ایران بسیار راحتتر از کانادا و سایر کشورهایی است که صهیونیستها در آن نفوذ دارند.
بر اساس گزارش روزنامههای اسرائیلی، پلیس کانادا با رهگیری این افراد که حدود چهل خانواده ارزیابی شدهاند، آنها را بازداشت کرده است.
جروزالم پست در اینباره نوشته است: "اکثر این خانوادهها، یهودیانی از اسرائیل بودهاند که بهدلیل مخالفت با صهیونیسم، از اسرائیل به کانادا رفته بودند."
رسانههای اسرائیلی مدعی هستند " اقامت برخی از اعضای این فرقه در کانادا نیز قانونی نبوده" و به دلایلی که هنوز مشخص نیست این گروه با اتهام کودک آزاری و احتمال از دست دادن حضانت فرزندانش در کانادا روبرو بودهاند.
لو طاهور تنها یکی از گروههای یهودی ضد صهیونیسم است که به دلیل مخالفت با اشغالگری و پایبندی به سنتها و آموزههای تورات از در تمام نقاط جهان مورد اذیت و آزار قرار میگیرند و بنیانگذار این گروه نیز تأکید کرده است مقامات اسرائیل تا نابودی این فرقه، دست از تلاشهای خود برنخواهند داشت.
منابع و مأخذ:
http://www.israelnationalnews.com/News/News.aspx/175033#.Uqg21ic5h3s
http://www.zlalu.besaba.com/lev-tahor-two-children-seized-by-childrens-aid-from-radical-jewish-sect/
http://globetribune.info/2012/03/09/a-look-at-the-lev-tahor-community-in-st-agathe/
http://www.trtpersian.com/trtworld/fa/newsDetail.aspx?HaberKodu=1363b2ce-127a-45cc-b1c9-b57dfd4cd566
http://worldcultwatch.org/what-is-the-lev-tahor-cult/
اگر غلطی از رژیم صهیونیستی سر بزند، جمهوری اسلامی تلآویو و حیفا را با خاک یکسان خواهد کرد.» به گزارش جهان به نقل از دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت الله خامنه ای، این پاسخ حضرت آیتالله خامنهای به تهدیدهای رژیم صهیونیستی به عنوان مهمترین جمله رهبر انقلاب اسلامی در سال 92 از نظر مردم انتخاب شد.
تفاوتی بین مردم در سالهای ابتدایی پیروزی انقلاب و سال92 نیست بلکه با گذشت این سالها بصیرت مردم و اعتقاد مردم به نظام جمهوری اسلامی ایران نیز بیشتر شده است. سروری اعتقاد دارد این برخی مسئولان هستند که در طول این مدت تغییر کردهاند و از مردم فاصله گرفتهاند.
مردم تا جایی که مسئولان را نماد انقلاب و اسلام ببینند اعتمادشان افزایش پیدا میکند. وقتی مردم میبینند که مسئولان از جنس خودشان هستند و حرف و عملشان مثل مردم است، نظام را برای خودشان نمیخواهند بلکه خودشان را برای نظام میخواهند، روزبهروز آمادگیشان برای ایثار بیشتر میشود. اما وقتی مردم میبینند که رفتهرفته مسئولان از فرهنگ انقلاب فاصله میگیرند، وقتی داراییهای یک وزیر در نظام جمهوری اسلامی به حدود 930میلیارد تومان میرسد مردم فاصله زیادی بین خودشان و مسئولان میبینند. وقتی یک سبد کالا توزیع میشود و مردم برای دریافت آن ساعتها در صفهای طولانی میایستند پیام نگرانکننده و غمباری را میرساند.
بالاخره کسی که ساعتها در زمستان برای دریافت سبد کالایی که شاید 80هزار تومان ارزش دارد در صف میایستد با وزیری که 930میلیارد تومان داراییهای آشکار اوست فاصله زیادی دارد. این موضوعات ممکن است دیوار بیاعتمادی بین مردم و مسئولان ایجاد کند و این دیوار بیاعتمادی زمانی خطرناک میشود که بین مردم و نظام ایجاد شود. البته الان مردم بین مسئولان و نظام تفاوت قائل هستند و هنوز در راهپیماییها و عرصههای سخت مانند 9دی نشان میدهند که حاضر هستند هر جانفشانی را برای نظام خودشان انجام دهند. اما مسئولان چه؟ آیا به وظیفه خودشان عمل میکنند. مسئولان باید براساس رهنمودهای امام خمینی تلاش کنند تا در سطح مردم جامعه زندگی کنند. پرویز سروری - عضو شورای شهر تهران
منبع : جهان نوز
http://www.jahannews.com/vdcdzs0soyt0ox6.2a2y.html
از طرف دیگر رسانه ها اعم از مکتوب، تصویری، صوتی و ... با علم به اثرگذاری آموزش های غیررسمی محصولات و برنامه های خود را مبتنی بر این سیستم سازماندهی می کنند.
طبیعتاً رسانه های تصویری که از مالتی مدیا (Multimedia) بهره می برند، قدرت مانور بیشتری نیز دارند، نتیجه آنکه شبکه های تلویزیونی و ماهواره ای حضوری بلامنازع در نسبت با سایر رسانه ها در عرصه آموزش غیررسمی جوامع دارند(اگرچه امروز فضای مجازی معلم اول جوانان و نوجوانان است، ولی به لحاظ اثرگذاری در جوامع مختلف و بر تمام اعضای جامعه از کودکان گرفته تا سالمندان، رسانه های تصویری همچنان پیشتاز هستند). این شبکه ها آموزش های خود را در قالب برنامه مختلف نظیر سریال، گفتگو و میزگرد، اخبار و تحلیل خبری، مسابقات، برنامه های آشپزی، ورزشی و ... طرح ریزی و پیاده سازی می کنند.
یکی از انواع قالب هایی که مخاطبان بسیاری را جلب کرده و توان اقناع بالایی دارد، مستند می باشد، از این رو شبکه های مختلف تلویزیونی و ماهواره ای اهمیت ویژه ای برای مستندها قائل شده و سرمایه گذاری حساب شده ای در این بخش انجام می دهند.
اقبال تماشاگران و مخاطبان به مستندها نیز قابل توجه است، مستندها بر حسب طیف های گوناگون خود می توانند طرفداران پروپا قرصی برای شبکه های از دانش آموز ابتدایی گرفته تا راننده تریلی، استاد دانشگاه، زن خانه دار و ... جذب کنند.
بر همین اساس است که پخش مستند در دستور کار شبکه های معارض نظام جمهوری اسلامی و سبک زندگی ایرانی- اسلامی قرار دارد. در این میان می توان به مستندهای شبکه ی "من و تو" اشاره کرد که بخش مهمی از مخاطبان این شبکه را رقم زده اند.
شبکه من و تو در پائیز سال 1389 با حمایت دستگاه های اطلاعاتی انگلستان در لندن راه اندازی شد. همانند سایر شبکه های معاند فارسی زبان حضور عناصر بهائی، سکولار، فاسدالاخلاق و اخیراً همجنس باز و ... و البته وابسته به هسته های سیاسی ضدانقلاب و سرویس های جاسوسی بیگانه در این شبکه نیز دیده می شود.
من و تو نیز مانند سایر شبکه های ماهواره ای از قالب مستند برای القای بسیاری از مطالب مورد نظر خود استفاده می کند. از جمله این برنامه از مجموعه "رازهای گذاشته" نام برد.
این سری از مستندها با بررسی به ظاهر علمی امور رازآمیز نظیر پیش گویی ها و یا موارد مطرح شده در کتب قدیمی در پی نکات مغفول مانده در آن هاست. یکی از جدیدترین موارد پخش شده مستند "بهشت، فراتر از زمان" از این شبکه است.
بهشت، فراتر از افسانه به ظاهر در پی مستندات مربوط به باغ عدن است، بهشتی که بشر به خاطر گناهانش آن را از دست داد. این مستند که برپایه عبارات تورات و یافته های دکتر جوریس زارینز پایه ریزی شده است، به دنبال مکان باغ عدن و رازهای پیرامون آن می گردد.
پرداختن به هبوط انسان همواره در رسانه های مختلف غربی و در فرم های گوناگون و شدت و ضعف های مختلف بررسی و یا به آن اشاره شده و این در حالی است که نظام رسانه ای غرب برپایه انگاره های داروینیستی اساساً اعتقادی به خلقت انسان، بهشت، هبوط و مفاهیمی از این دست نداشته و کوچک ترین صدایی در رد نظریات داروین را به سادگی خفه کرده و به آن اجازه ی انتشار نمی-دهد. لذا به قطعیت می توان گفت مطرح کردن داستان هبوط انسان با هدفی ویژه و برای رسیدن به منظوری غیر از بیان وقایع تاریخی صورت می گیرد.
عموماً در رسانه های غربی مبتنی بر تعالیم کتب مقدس داستان هبوط انسان به این شکل تعریف می شود که خداوند میان خود و انسان دو تفاوت گذاشت، اینکه خود عالم و خالد بود و انسان نبود، پس از ساکن شدن انسان در بهشت، خدا چون نمی خواست انسان به علم و معرفت و نیز جاودانگی دست پیدا کند او را از خوردن میوه ی درختی که در وسط باغ بود منع کرد.
اما شیطان در ظاهر ماری به نزد انسان آمده و او را برای خوردن میوه ی درخت ممنوعه(The Forbidden Tree) راهنمایی کرد.
بدین ترتیب انسان از میوه ی درخت خورد و به معرفت دست پیدا کرد، چشم او باز شد و مانند خدا خیر و شر را تشخیص داد، اما خدا او را از بهشت راند و ...
«و مار از همه حیوانات صحرا که خداوند خدا ساخته بود هوشیارتر بود و به زن گفت آیا خدا حقیقتاً گفته است که از همه درختان باغ نخورید، زن به مار گفت: از میوه و درختان باغ میخوریم، لکن از میوه درختی که در وسط باغ است خدا گفت از آن مخورید آن را لمس مکنید مبادا بمیرید، مار به زن گفت هر آینه نخواهید مرد، بلکه خدا میداند در روزی که از آن بخورید چشمان شما باز شود و مانند خدا عارف نیک و بد خواهید بود.»(سفر پیدایش: 3 : 1-9)
«...پس از میوهاش ـ گرفته بخورید و به شوهر خود نیز داد و او خورد آنگاه چشمان هر دوی ایشان باز شد و ـ فهمیدند که عریانند پس برگ های انجیر به هم دوخته سترها برای هویشتن ساختند.»(سفر پیدایش3: 6-7)
«و آدم و زنش هر دو برهنه بودند و خجلت نداشتند.»(سفر پیدایش2: 25)
اما در این باره حضرت آیت الله مکارم شیرازی در تفسیر نمونه می فرمایند: « ... تورات میپندارد که آدم و حوا قبل از ارتکاب خطیئه، کاملاً برهنه بودند ولی زشتی آن را درک نمیکردند و هنگامی که از درخت ممنوع که درخت علم و دانش بود خوردند چشم خردشان باز شد و خود را برهنه دیدند و از زشتی این حالت آگاه شدند. بنابراین آدمی که تورات معرفی میکند به قدری از علم و دانش دور بود که حتی برهنگی خود را هم تشخیص نمیداد، اما آدمی که قرآن معرفی میکند نه تنها از وضع خود با خبر بود بلکه از اسرار آفرینش (علم اسماء) نیز آگاهی داشت و معلم فرشتگان محسوب میشد و اگر شیطان توانست در او نفوذ کند نه به خاطر نادانی او بود بلکه از پاکی و صفای او سوء استفاده کرد.»( مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج6، ص118)
بدین ترتیب می توان به اهمیت نقل داستان آدم و حوا در رسانه های غربی پی برد، چرا که این داستان از منظر انسان غربی سمبلی است از برای سرکشی انسان در برابر خداوند، خداوندی که علم را از انسان دریغ کرده بود و او را نادان می خواست.
همچنین بخشی از اهمیت دادن به این داستان به علت حاکمیت نگاه پیروان شیطان بر رسانه های غربی است زیرا در این داستان شیطان نقش معلم و منجی انسان از جهالت را ایفاء می کند. یکی از عناصر اصلی داستان هبوط انسان میوه ممنوعه است.
فارغ از نگاه اسلامی، میوه ممنوعه را معمولاً سیب در نظر گرفته اند. اگرچه صراحتاً در تعالیم یهودیت و مسیحیت میوه ممنوعه را سیب نگفته اند اما نقاشان اروپایی که در فضای فکری این دو آئین رشد کرده بودند، از قرن دوازدهم میلادی تا کنون میوه ممنوعه را به شکل سیب کشیده اند.
در مجموع سیب یا به قول فرنگی ها اپل(Apple)، میوه ای است که پیشینه¬ای قوی در اسطوره ها و داستان های نمادین اقوام مختلف دارد.
در اقوال مختلف به طور عمده سیب نماد دانش، جاودانگی، وسوسه و گناه بوده و البته در کنار این موارد سیب به عنوان نمادی از زندگی، باروری، سلامتی و مانند این ها نیز آورده شده است. در یک تصویر بسیار قدیمی اسکلتی دیده می شود که یک سیب، به عنوان سمبلی از وسوسه و گناهانی که منجر به مرگ می شود، در دست دارد.
سیب سمی در برخی افسانه ها به کار رفته است، همچون داستان کودکانه ی "سفید برفی".
همچنین در افسانه ی محبوب کشف جاذبه زمین توسط نیوتون، سیب را عامل این کشف معرفی می کنند.
سیب در ادبیات فولکلور و فرهنگ عامه بسیاری از کشورهای اروپایی نیز مطرح است. از سال 1990 روز اپل(Apple Day) در انگلستان توسط یک موسسه خیریه برگذار می شود، همچنین در روسیه و اوکراین نوزدهم اوت، روز جشن ناجی اپل(Savior of the Apple Feast Day) می باشد.
از قرن نوزدهم تا کنون، در برخی مناطق سنتی ایالات متحده، دانمارک و سوئد، سیب تازه و جلا داده شده هدیه کودکان به معلم است.
اما با این همه مهمترین ظهور و بروز سیب به شکل نمادین به داستان هبوط انسان و به عنوان میوه ممنوعه باز می گردد.
از آنجا که خوردن میوه ممنوعه در مسیحیت به عنوان گناه نخستین مطرح می گردد، در نقاشی های به جا مانده از هنرمندان مسیحی نیز می توان سیب را در موقعیت های مختلفی مشاهده کرد، برای مثال در برخی آثار مربوط به تولد مسیح، وی در حالی که برای رسیدن به سیب تلاش می کند، نمایش داده شده است، صورتی نمادین از اینکه او گناهان جهان را بر خود تحمیل می کند. همچنین سیبی که بر روی درخت کریسمس گذاشته می شود، سمبلی است از امکان بازگشت انسان به حالت بی گناهیِ پیش از هبوط.
بر اساس نگاه تحریفی به داستان هبوط انسان، سیب در جایگاه میوه ممنوعه نمادی است از معرفت، علم، دانش و منطقی که از انسان دریغ شده بود. در این نگاه درخت معرفت(Tree of Knowledge) و یا درخت معرفت نیک و بد(درخت معرفت خیر و شر- Tree of Knowledge of Good and Evil) همان درخت ممنوعه ای است که انسان نباید به آن نزدیک می شد، چرا که با خوردن از میوه ی آن به دانایی رسیده و می توانست نیک و بد را تشخیص دهد.
استاد شهید مرتضی مطهری تعبیر درخت ممنوع به درخت معرفت را از زیانبارترین تحریفات طول تاریخ بشریت می داند و عقیده دارد اندیشه تضاد بین علم و دین که پس از قرون وسطی در جوامع غربی مطرح شد، ریشه در این تحریف دارد.
در واقع انسان غربی که پی به قدرت تفکر و تفلسف برده بود و هستی خود را بر اساس «من فکر می کنم، پس هستم»، برابر با تفکر می دانست؛ پس از آن که خدای خالق را به خدای ساعت ساز تقلیل داد، با طرح اینکه «خدا مرده است»، او را از صحنه ی زندگی انسان حذف کرد.
در این حالت نیاز بود که توده و عوام جامعه نیز نسبت به خدا بدبین شده و به مخالف با او بپردازند و در سرکشی و طغیان علیه خدا فیلسوفان و متفکران منحرف و منحط جامعه ی خود را همراهی نمایند.
بدین شکل نگاه ادیان تحریف شده پیرامون داستان آدم و حوا از اهمیت ویژه ای پیدا کرده و در جوامع غربی بیش از پیش منتشر شد. چرا که در این داستان خدا انسان را جاهل و فانی می خواست و او را از دانایی و جاودانگی محروم کرده بود.
البته در متن کتب مقدس یهودیت و مسیحیت به طور مستقیم به سیب اشاره نشده است اما به حال رسانه ها و هنرمندان این دو قوم سیب را به عنوان میوه ممنوعه مطرح کرده اند. نتیجه آن که امروز بر اساس داستانی موهوم، سیب به واسطه ی آثار هنری مسیحیت قرون گذشته و پشتیبانی رسانه ای سال های اخیر به نمادی برای دانش و به تبع آن تکنولوژی(میوه و ثمره دانش) دریغ شده از انسان تبدیل گردیده است.
اگر چه سیب در آثار هنری از نقاشی گرفته تا فیلم سینمایی به مثابه نمادی از عشق، شهوت، اغواء و برخی انگاره های جنسی دیگر به تصویر کشیده می شود، اما ماهیت فلسفی و معرفتی آن همان سمبل علم دانش بودن است. دانشی که انسان با خوردن سیب به آن دست یافت و به سبب این رویداد بر عیوب و برهنگی خود که پیشتر از وجود آن ها آگاه نبود، اطلاع پیدا کرد و سعی کرد با برگ درختان آن ها را بپوشاند.
و ساخت و پرداخت داستان هبوط انسان به منظور بیان و برجسته کردن موضوع و سرکشی انسان در برابر خالق صورت می گیرد. به همین ترتیب سیب در طراحی لوگوی شرکت ها، انجمن ها و گروه هایی در سراسر جهان مورد استفاده قرار گرفته است که برجسته ترین نمونه-ی آن لوگوی شرکت کامپیوتری اپل(Apple Computer Inc) است.
اگرچه بعید به نظر می رسد استیو جابز که علاوه بر نبوغش در کارهای فنی بیشتر دنبال ذن، مراقبه و تعالیم بودا بود و همچنین به ال.اس.دی، باب دیلن و عناصری از این دست علاقه داشت تا مفاهیم مطرح در ادیان؛ و استیو وازنیاک که صرفاً یک مهندس سخت افزار نابغه بود، در نامگذاری اپل تعبیری سمبلیک را مدنظر داشته باشند، اما به هرحال در دنیای امروز رسانه ها تصمیم گیرنده هستند.
در کتاب زندگی نامه جابز نوشته ی والتر آیزاکسون چنین مطرح شده که وی هنگام بازگشت از مزرعه گراونشتین (مزرعه ای که آخر هفته-ها با دوستان خود در آن ال.اس.دی مصرف می کردند) این نام را انتخاب کرده است.
حتی اگر ایجادکنندگان ابتدایی اپل برای انتخاب این لوگو چنین هدفی را دنبال نکرده باشند، اما امروز رسانه ها مبتنی بر خواست شیطان، لوگوی شرکت اپل را به عنوان اصلی ترین نماد تکنولوژیِ مورد استفاده ی عموم مطرح کرده اند.
سمبلی که تحت تأثیر فضاسازی رسانه ای، صدها هزار نفر در سراسر جهان شبانه جلوی درب فروشگاه ها به منظور خرید محصولات تازه ی آن صف می کشند.
در برخی کشورها سیب گاز زدهی اپل را به علت تداعی کردن گناه نخستین، نشانی از کفر می دانند و نسبت به حضور اپل در آن ها اعتراضاتی صورت گرفته است. برای مثال برخی مسیحیان ارتودکس روسیه به دنبال قوانین ضد کفری هستند که بتوان بر اساس آن اپل را مجبور کرد لوگوی خود را در روسیه تغییر دهد.
اپل سیبی است که بسیاری از مردم جهان در آرزوی در دست گرفتن آن شب را به صبح می کنند!
و البته با توجه به لغو تحریم های حوزه ی موبایل و کامپیوتر امریکا علیه ایران می توان تسهیل شدن دستیابی به چنین آروزیی را در بین نسل جوان و نوجوان ایرانی داشت. شیطان انسان را از بهشت راند و قرن ها بعد سیب را به عنوان نمادی از طغیان انسان علیه خدا به سبب محروم شدن از دانش درآورد و اکنون بشر را وادار به ستایش سیبی می کند که هم نماد دانش است، هم سمبل تکنولوژی است و هم اصالتاً امریکایی است.