کلارکسدیل، میسیسیپی احتمالاً دور از انتظارترین نقطه برای شروع کنکاشی در نابرابری اجتماعی در امریکای قرن بیستویکم میرسد. این شهر را سرزمین موسیقی بلوز میشناسند. اما این شهر همچنین محل وقوع رویداد کاملاً متفاوتی نیز هست، هرچند بیشتر نواحی امریکا بتدریج شاهد همین رویداد میشوند: اینجا شهری شده است که تفاوتها گسترده است و نحوهی زندگی ثروتمندان و فقرا بشدت از هم متمایز شده است. بخش مرکزی شهر ردیفی از خانههای کوچک چوبی است. بیشتر ساکنین این منطقه امتیازات کمی در زندگی خود دریافت میکنند، ورای تحصیلات اولیه، تحصیلتی نخواهند داشت و اغلب دسترسی به جریان اقتصادی کشور را ندارند. درعوض، در محدودهی تاریخی شهر، ساختمانهای قدیمی معظمی قرار دارند – قصرهایی که چندین فرماندار ایالت میسیسیپی در آنها متولد و بزرگ شدهاند، جاییکه تِنسی ویلیامز جوان همراه پدربزرگ و مادربزرگ ثروتمند خود زندگی میکرد – اینجا بیشتر شبیه مکانی برای ساخت یک فیلم سینمایی خارقالعاده دربارهی جنوب ثروتمند گذشتهها میرسد. البته حومهی شهر هم پر از عمارتهای نوساز جذابی شده است که شبکهی تلویزیونی میتوانند پزشان را بدهند.
برای سالیانی دراز، داستان فقر در امریکا از خاطرهی جمعی همگی ما زدوده شده بود. بااینحال اکنون دوباره شاهد این هستیم که فقر گسترش یافته و باید بحث نابرابریها را پیش کشید. پنجاه سال پیش از آنکه مایکل هرینگتاون «فقرای نامرئی» را در قسمتی از برنامهی کلاسیک خود، «امریکای دیگر» مطرح کرد، نسل دیگری از فقرا پدید آمدهاند که نواحی گستردهای از کشور را در دست خود دارند. به لطف جنبش وال استریت، این طبقه حضور خود را نشان دادهاند – در زمانیکه کمپینهای انتخاباتی تبدیل به نبرد 1 درصد علیه 99 درصد شده است؛ حالا فقرا حداقل این شانس را دارند که بخش کوچکی از خواستههایشان مطرح شده و حتی به سرانجمی نیز برسند.
در سال گذشته از جنوبغربی تا جنوب کشور، 3 هزار مایل رانندگی کردم و با صدها فقیر امریکایی مصاحبه کردم و پرسیدم چه خواستهای دارند. صداهایشان قوی بود، هرچند داستانهایشان یکسان از سختیهای اقتصادی امریکا میگفت. هرچند اقتصاد در چند ماه گذشته، اندکی به جریان سابق خود بازگشته است، اما همچنان 8.3 درصد نیروی کار، بدون هیچ شغلی باقی مانده است و فقط در چند سال گذشته، میلیونها شغل از دست رفته است. شاید نمایانتر از همه بتوان فقر امریکا را در «عدم اطمینان غذا»یی مردم یافت: بعد از دههها نبرد با گرسنگی، کشور دارد در این جبهه عقب میکشد، چون خانوادههای بسیاری دیگر نمیتوانند غذای کافی برای خوردن داشته باشند. چهلوشش میلیون امریکایی جیرهی غذایی دریافت میکنند، و این رقم در چهار سال گذشته 14 میلیون رشد را نشان میدهد و همین برای دولت 65 میلیارد دلار هزینه در بر دارد. سازمان تحقیقات غذایی میگوید چند میلیون نفر دیگر در کشور وجود دارند که بدون کمکهای دولت قادر به گذران روز نیستند. کوپنهای غذایی گسترده پخش میشوند و سازمان تحقیقات دریافته که 40 درصد این کوپنهای پخش شده در سن دیاگو، 46 درصد در دِنور و 56 درصد استفاده شدهاند.
همانطور که فقر گسترش مییابد، نشانههایش در سرتاسر کشور گسترش مییابد. در سایهی مشکل مسکن و همچنین گسترش رکود اقتصادی، بعد از کف رفتن مشاغل، درحالیکه بخشهای اقتصادی گوناگونی ورشکست شدند و بسیاری بخشها درگیر وامهای کلان شدهاند. تعداد امریکاییهایی که از بیمهی بیکاری استفاده میکنند، گسترش فزایندهای داشته است.
بخش عمدهای از طبقهی فقیر کشور را نژاد لاتین و افریقاییامریکاییها شکل میدهند. بیش از یک چهارم سیاهپوستان و لاتینها زیر خط فقر امریکا زندگی میکنند (11 هزار دلار درآمد سالیانه برای هر فرد و 23 هزار دلار برای هر خانوار چهار نفره) در آسیاییامریکاییها این رقم برابر 12 درصد جامعهی نژادی است و برای سفیدها کمتر از 10 درصد. آمار منتشر شده در ماه جولایی توسط مرکز تحقیقاتی پو نشان میدهد که میانگین ثروت خانوادگی یک خانوار سفیدپوست هجده برابر یک خانوار لاتین و بیست برابر یک خانوار سیاهپوست است. دههها جنگیده شده تا این ارقام کاهش یابد اما در واقعیت چه شده است؟ «بین سالهای 2005 تا 2009 میلادی، میانگین رفاه خانوادگی لاتینها 66 درصد، سیاهها 53 درصد و سفیدها 16 درصد کاهش یافته است.»
هرچند فقر گستردهتر بر اقلیتهای نژادی فرود آمده است اما اصلاً معنایش ین نیست که این «مشکل اقلیتها» باشد. درحقیقت، حدود 47 میلیون امریکایی – از تمامی رنگها، نژادها و سوابق – برابر یا زیر خط فقر زندگی میکنند. (قبل از بحران مسکن و رکود اقتصادی، این رقم 37 میلیون نفر بود.) البته، بیش از 20 میلیون امریکایی در آنچه «فقر مطلق» نامیده میشود، روزگار میگذرانند، یعنی درآمدشان 50 درصد از خط فقر کمتر است. آمار میگوید بیش از 16 میلیون کودک امریکایی، یعنی 22 درصد کل کودکان کشور، در فقر زندگی میکنند. این بالاترین رقم از سال 1962 است و بالاترین درصد از زمانی است که بیل کلینتون در سال 1993 قدرت را در دست گرفت.
هرچند این ارقام هم داستان واقعی را نشا نمیدهند. میلیونها زن، مرد و کودک امریکایی زیر خط چیزی زندگی میکنند که اقتصاددانانی مانند دین باکر، «درآمد زندگی» میخوانند. این خانوادهها ظاهراً نیازی به کمکهای دولت ندارند اما بهزحمت درآمدشان به آخر ماه میکشد، همچنین مشاغل آنان امتیازات اندکی دارد یا هیچگونه امتیازی برایشان ندارند و زیر بار قرض نیز کمر خم کردهاند.
مثلاً مِگان رابرتز شهروند آلبوکوئرک را درنظر بگیرید، مادری جوان که همسرش کارگر یک شرکت حملونقل کامیون است. وی دچار سرطان شد و مجبور شد 100 هزار دلار برای درمان اولیه از بانک قرض کند و بعد برای درمانهای بعدی، 186 هزار دلار دیگر زیر بار قرض رفت. میلیونها خانوار امریکایی وضعیتی مشابه او دارند: کار دارند اما زیر بار قرض و مشکلات فزآینده.
در سالهای اخیر، بحث فقر و نابرابری، بیشتر از قبل در بحثهای ملی سیاسیو دیده میشوند. حتی جمهوریخواهان هم نشانههایی از نگرانیهایی دربارهی گسترش تمایزهای درامدی در کشور نشان دادهاند. هرچند به نقش خود در این میان اشارهای نمیکنند. دراینمیان، جنبش وال استریت از دولت در پیش کشیدن این بحث موفقتر عمل کرده است. احتمالاً این خود پیشرفتی است که بحث فقر مطرح شده است. هرچند از دههی 1920 تاکنون دیگر انتظار چنین فاصلههایی در طبقات کشور نمیرفت. هرچند تا زمانیکه حجم فقر در کشور سنجیده نشود و استراتژیهایی گسترده برای مبارزه با این اپیدمی سنجیده نشود، امریکای قدمی در مبارزه با این معظل، برنخواهد داشت.
حمله اسرائیل به ناو یو اس اس لیبرتی، خاطره تلخی است که تقریباً در ذهن هر آمریکایی باقی مانده است. حملهای که حقایق بزرگی درون خود دارد. به گزارش سایت اوباما، ناو U.S.S. Liberty ایالات متحده در حالی توسط اسرائیل مورد حمله هوایی سهمگین جنگندههای این رژیم قرار گرفت که 34 خدمه آن کشته شده و 174 نفر دیگر نیز مجروح شدند و به علاوه، شدت حملات به قدری بود این ناو پیشرفته به کلی از کار افتاد. این اتفاق در 8 ژوئن 1967 رخ داد و به رغم گذشت نزدیک به 46 سال، اسرائیل آن را یک "اشتباه" عنوان میکند و مقامات آمریکایی نیز از این حادثه با سکوت عبور میکنند. این در حالی است بسیاری از مردم آمریکا باور دارند که اسرائیل در جهت منافع خود، به طور عمدی این حمله را انجام داد. اما واقعیت از چه قرار است؟ در آن زمان اسرائیل سرگرم جنگ سوم خود با اعراب بود و همزمان با نیروهای مصری، سوری و اردنی میجنگید. مقامات آمریکا نگران از حمله اسرائیل به سوریه متحد شوروی و احتمال واکنش شوروی در صورت حمله اسرائیل به سوریه، تلاش میکردند تا از طریق ارسال ناو جاسوسی U.S.S. Liberty که قابلیت شنود تمامی مکالمات راداری، خطوط تلفی و بی سیمی و رمز گشایی آنها را در شعاع 500 مایلی را داشت، نسبت به تصمیم احتمالی اسرائیل در مورد حمله به سوریه اطلاعات کسب کنند تا در صورت لزوم بتوانند جلوی عواقب ورود شوروی به جنگ را بگیرند. موشه دایان وزیر جنگ وقت رژیم صهیونیستی با اطلاع از ماموریت ناو آمریکایی، دستور هدف قرار دادن ناو را صادر میکند. بعد از مدتی، جنگندههای اسرائیلی در عرشه پیشرفتهترین ناو جاسوسی آمریکا، حمام خون به راه انداختند و 34 خدمه کشتی را کشته و 174 نفر دیگر را زخمی کردند. آمریکا به تصور اینکه این حمله از سوی مصر رخ داده است، به نیروهای مصری حمله کرد و آنها را مورد حمله قرار داد و بدین ترتیب، اسرائیل با یک تیر دو هدف را زد و از جنگ با اعراب پیروز بیرون آمد. بعد از گذشت مدتی و بررسی بیشتر موضوع، دولت آمریکا متوجه شد که حمله از طرف رژیم صهیونیستی صورت گرفته و ضمن ارائه مدارک کافی، نسبت به این موضوع اعتراض کرد اما اسرائیل اعلام کرد که این اتفاق در اثر یک اشتباه صورت گرفته درواقع یک "فرندلی فایر" به معنای کشتن دوستان در اثر یک اشتباه اتفاق افتاده است! فشار لابیهای صهیونیستی داخل آمریکا مانع از آن شد که هیچ اقدامی در واکنش به این حمله اسرائیل، از سوی آمریکا صورت پذیرد اما این اتفاق، به یک خاطره تلخ در ذهن مردم آمریکا تبدیل شد. اما سالگرد این اتفاق، امسال درحالی در آمریکا برگزار شد که گروههای معترض آمریکایی ضمن یادآوری این اتفاق، کلکسیونی از جنایات اسرائیل علیه مردم آمریکا را لیست کردهاند. در واقع، آنچه که به صورت تدریجی در میان معترضین آمریکایی در حال تبدیل شدن به یک ادبیات مرسوم است، اشاره به نقش اسرائیل در تمام مشکلات جاری آمریکاست و هر روزه به تعداد معترضینی که معتقدند لابیهای اسرائیلی باعث بروز مشکلات اقتصادی در این کشور و همچنین ورود آمریکا به جنگهای ناخواسته در دنیا میشوند، افزوده میشود.
http://www.barackobama.ir/en/news/5605/حمله-اسرائیل-به-ناو-آمریکایی-تصاویر
مجید مظفری: ضرغامی حاضر است کلی خرج کند تا محمدرضا گلزار وارد تلویزیون شود/ فیلمهایی ساخته میشود که محال ممکن بود زمان شاه ساخته شود به گزارش مشرق، مجید مظفری در میزگردی در خبرگزاری دانشجو مطالب مهمی درخصوص فضای کنونی سینما و تلویزیون مطرح و گفت: وقتی انقلاب شد یک مدتی کار نکردیم تا دیدگاهها مشخص شود. ما آن زمان دنبال چه بودیم و الان برخی بازیگرها دنبال چه هستند؟! الان وقتی به پارک میروم و یک آقای جوان مذهبی به همراه همسر و فرزندش من را میبیند، به من میگویند همسرم یا مثلاً مادرم بازی شما را بسیار دوست دارد، هدف از زدن این مثال این بود که این محبوبیت به این سادگی به دست نمیآید. مهمترین بخش از صحبتهای مظفری به این شرح است: - میخواهم به سیم آخر بزنم و همه درددلهایم را طرح کنم. نزدیک به 10 تا 12 سال است که فیلم سینمایی بازی نکردهام و فکر میکنم آخرین فیلم سینماییام سگکشی بهرام بیضایی بود. -
مدتی است به تلویزیون آمدهام. آقای ضرغامی نمیگذارد ما کارکنیم. متاسفانه ضرغامی جلوی بازی ما را گرفته. نه میگذارد کار کنیم و نه با ما تسویه حساب میکند و پولمان را میدهد. دفترمان را هم داریم میبندیم و همه وسایل را کارتون کردهایم. همین الان اگر جلوی روی شما زنگ بزنم به دفتر ضرغامی میگویند برو تسویه حساب کن اما بعد از اینکه میرویم چند ماه ما را میدوانند. سیما فیلم هنوز با ما به خاطر بدهی که داشته تسویه حساب نکرده و پولمان را نداده. - وقتی انقلاب شد یک مدتی کار نکردیم تا دیدگاهها مشخص شود. ما آن زمان دنبال چه بودیم و الان برخی بازیگرها دنبال چه هستند؟! الان وقتی به پارک میروم و یک آقای جوان مذهبی به همراه همسر و فرزندش من را میبیند، به من میگویند همسرم یا مثلاً مادرم بازی شما را بسیار دوست دارد، هدف از زدن این مثال این بود که این محبوبیت به این سادگی به دست نمیآید. - برخی بازیگران حال حاضر مانند محمدرضا گلزار، ضد ارزش هستند. بروید زندگیاش را ببینید؛ دوبی گرفته میشود و بعد به بهانهای آزادش میکنند. سبک زندگیاش را نگاه کنید شمالش را میرود ماشین مدل بالایش را دارد و... وی اگر هنرمند بود دلم نمیسوخت، ولی آدمی که ایکات آمده به این نتیجه رسیده که مثلاً زیباست و صورتش را بین مردم جا انداخته یک دفعه بازیگر میشود. - میخواهم بگوییم آوردن اسم امثال نسل من در خانوادهها باعث آرامش و محبوبیت است، اما آوردن اسم امثال گلزار باعث عدم امنیت میشود. اگر دختر و پسر خانوادهای اسم اینها را میآورد خانواده احساس امنیت نمیکند. - همین آقای ضرغامی حاضر است بسیار خرج کند تا امثال محمدرضا گلزار به صدا و سیما بروند، اگر گلزار به صدا و سیما برود ضرغامی کلاهش را بالا میاندازد. آنوقت منی که یک عمر است دارم سالم زندگی میکنم با ما اینطور تا میکنند. الان اینها دارند کاری میکنند مسائلی که برای ما ارزش شده کم کم از بین برود. - وقتی وارد سینما شدم و جوان بودم از امثال عزت الله انتظامی درس می گرفتم. سینما به این دلیل به این حال افتاد که نسل من از سینما بیرون رفتند. - خاطرم است وقتی جوان بودم و وارد سینما شدم در کنار بزرگانی مثل عزت الله انتظامی، نصیری، خانم خروش، به بازی پرداختم. آنها تربیت اجتماعی و هنری داشتند و ما این ویژگیها را از آنها کسب میکردیم آنها به دنبال معروفیت نبودند بلکه به دنبال محبوبیت بودند. دنبال زرق و برق زندگی نبودند بلکه به دنبال خود زندگی بودند. ما همه این ویژگیها را از آنها یاد گرفتیم اما در سینمای الان در کنار بازیگران جوان، ما کنار کشیده شدهایم و دیگر نیستیم که از ما چیزی یاد بگیرند. - سینمای دهه 60 و دهه 70 را نگاه کنید که چه فیلمهایی بود و بعد با الان مقایسه کنید. فیلمهای آن زمان امثال ناخدا خورشید، شیرسنگی، جنگ نفتکشها بود اما الان فیلمها اسمشان شده مامانجونم موتور میخواهد و عناوینی از این دست. متاسفانه برخی محتواها الان در فیلم ساخته میشود که محال ممکن بود در زمان شاه ساخته شود. - اگر برخی سناریوهایی که الان ساخته میشود در زمان شاه سازمان فرهنگ و هنر میبردید ساخته نمیشد که هیچ پاره میکردند و دور میانداختند. - الان در فضای بازیگرها نگاه کنید مهناز افشار چون مثلاً شبیه گوگوش بوده بازیگر شده و الان سوپراستار شده. حج هم میفرستندش و حاج خانمش هم میکنند. - بعضی جاها مانند مقوله ورزش که در آن پول وجود دارد یک سری آدم وارد میشوند و چون خیلی تخصص ندارند اما صرفاً قدرت مالی دارند سکان را دست میگیرند و آنهایی که قدرت مالی ندارند نمیتوانند در برابر آنها مقابله کنند در فضای سینما هم همینطور ما الان چند تهیهکننده داریم؟ - متاسفانه ما در سینمای ایران تهیه کننده نداریم این افرادی که این عنوان را گرفتهاند سرمایهگذار هستند، سرمایهگذار هم برایش فرقی نمیکند که سکه بگیرد یا دلار بخرد یا فیلم بسازد. سرمایهگذار دنبال سود زودبازده است و به سناریو و آینده سینما فکر نمیکند. مثلاً میگوید فلان فیلم خوب چقدر فروش میکند برویم و شبیه آن بسازیم. - سینما احتیاج به تفکر دارد متاسفانه آدمهای متفکر سینمای ما کنار رفتهاند، سرمایهگذار نمیگوید که برای جوانها می خواهد فیلم بسازد بلکه میگوید با جوانها میخواهم فیلم بسازم. وقتی صرفاً هدف این باشد که در فیلم جوانها بازی کنند تفکر فیلم دارای سطح فرهنگی پایینی میشود. - من مخالف بازیکردن جوانها نیستم اما اگر مثل دهه قبل فیلم ساخته میشد من مظفری در فیلم بودم اما حرف اصلی و محتوای اصیل فیلم از دهن کسی مثل انتظامی بیرون میآمد با این شکل هم تفکر فیلم بالا میرود و هم برای تماشاگر قابل باور میشود. - اما متاسفانه فیلمهای الان شده فیلمهای با جوانها، سطح فیلمها پایین آمده و همه فیلمها تکراری شده. بچههایی که به حق دانشجویی هنر هستند بیکارند اما یک سری با عنوان سوپر استار در سینما حضور دارند. - اشکال در سینمای ما مدیریت است اگر وزارت ارشاد مدیریتی داشته باشد که سناریوهای مشابه را تصویب نکند این مشکلات پیش نمیآید پس وزارت ارشاد این وسط چه کاره است.؟ متاسفانه شروع این جریان در زمان مهاجرانی اتفاق افتاد، مهاجرانی گفت: سینمای آزاد و سینمای ما به اینجا کشیده شد که الان میبینیم. من موافق سانسور صددرصد نیستم اما خط قرمزهایی باید به عنوان سانسور وجود داشته باشد مثل فیلمهای دهه 60، هیچ اشکالی هم نداشت. - باید بگردیم کجای کار گیرکردهایم؟ دهه 60 در کارهای سینمایی افرادی مثل فارابی و بهشتی وجود داشتند که بسیار مسلط و موشکاف بودند، راهنمایی می کردند و هر سناریویی را تصویب نمیکردند. هر چیزی جلوی دوربین نمیرفت و به بچههای سینمایی کمک میکردند اما الان نگاه کنید چه بر سر سینما آمده است؟ - جشنواره شهرستانها را از بین بردند در یک برهه زمانی 60 و 70 کارگردان و تهیه کننده در این جشنواره شرکت میکردند و تعاملهای خوبی برقرار میشد، لباسها دیده میشد، لوکشینها دیده میشد، زبانها مورد توجه قرار میگرفت. - اگر در سال 100 فیلم ساخته میشد 20 تای آن در تهران بود بقیه آن در شهرستان ساخته میشد. اما الان دیگر فیلمهای امثال شیرسنگی نمیبینیم. تهیه کننده میگوید برای چه بروم به شهرستان، همینجا در تهران یک فیلمی در کوچه پس کوچهها میسازم. - به نویسندهها کمک کند و بازار جهانی برای سینما پیدا کند. الان اگر طرز فیلمبرداریها را ببنیم بسیار نزول پیدا کرده. تازگیها یاد گرفتهاند دوربین عکاسی میگذارند روی سه پایه و فیلمبرداری میکنند. - چند روز پیش رفتم پای فیلمبرداری و دیدم دیگر آن دوربینها و آدمهای پشت صحنه خبری نیست، دوربینی روی سه پایه قرار داده شده بود و با آن فیلمبرداری میشد، سه پایه هم اینقدر لقلق میخورد که فیلمبردار با ترس دکمه را فشار میداد. - الان محتوای فیلمها را اگر نگاه کنید متاسفانه بازیگران شبیه بازیگران هندی بازی می کنند اسم قصه آمریکایی است مثل گربه روی شیروانی داغ، محتوای قصه هم معلوم نیست کجایی است. در شان من است که بروم در این فیلمها بازی کنم؟ کسی که 40 سال است در کار بازیگری است؟ اصلاً دیگر نسل ما بلد نیستند اینطوری که اینها دیالوگ میگویند بازی کنند ... - من با خانه سینما مشکل داشتم در این 11 و 12 سال که من سینما را کنار گذاشتم یک بار من را صدا نکردند، بگویند حالت چطور است، خانه سینما موظف است منی که 12 سال در سینما نیستم صدا کند و بگوید چه مسالهای برایت پیش آمده است. متاسفانه همه به فکر خودشان بودند، رئیس و روسای که خودشان به خودشان موبایل، خانه و ماشین میدادند. - در جشنواره خانه سینما دنبال داور بودند و برای انتخاب داور دچار مشکل بودند حتی برای داوری هم به سراغ من نیامدند، چطور ممکن است فیلم بیضایی در جشنواره باشد اما بازیگر فیلم را فراموش کنند آنها همه چیز را برای خودشان میخواستند. - پنج الی شش سال پیش همسر من فوت کرد خانه سینما یک آگهی نداد یک نفر از خانه سینما در ختم شرکت نکرد دو بار در بیمارستان خوابیده بودم هیچ کس به سراغ من نیامد. - به نظر من خانه سینما با خانه ملت یکی است، اگر مجلس خانه ملت است این ملت ما است که آدمها را به عنوان هنرمند انتخاب میکنند. باید طور دیگری به خانه سینما نگاه کرد، خانه سینما باید وجود داشته باشد اما طیف حاکم بر آن را باید عوض کنند. - وزیر ارشاد بیاید رفراندوم بگذارد و از هنرمندان بپرسد خانه سینما برای شما چه کرده است آن وقت ما میگوییم برای ما هیچ کار نکرده است و تنها برای 10 و 12 نفر خودشان فایده داشته است. - خیلی از کارگردانهای که کارگردان نبودند از داخل خانه سینما شروع به کار کردند اگر خانه سینما نبود اصلاً کارگردان نمیشدند خیلی از اینها به محض اینکه رئیس و معاون شدند یک دفعه کارگردان هم شدند. آدمهایی که داخل خانه سینما بودند هرکار کردند برای خودشان کردند. از هر قشری که میخواهید مثل فیلمبردارها، کارگردانها و ... راجع به خانه سینما بپرسید همه همین حرفها را میزنند. - خانه سینما باید حرف دل ما را بزند باید به عنوان خانه اول بازیگر باشد باید به من بگوید مجید مظفری تو که پنج الی شش سال است که همسرت فوت کرده با یک دختر تنها با اجاره نشینی چه میکنی؟ کار هم که نمیکنی. - متاسفانه وضع خیلی بد است من رویم نمیشود خیلی از حرفها را بزنم چون آدم با حجب و حیایی هستم. من اگر دارم این حرفها را میزنم به خاطر این است که زندگیام سوخته فقط به این فکر میکنم که اگر یک روز ضرغامی را ببینم به او چه خواهم گفت. تمام زندگی من رفته، یک کدامشان نیامدند بگویند ماجرا چیست. خودشان گفتند اگر بروید شهرستان کار کنید ما حمایت میکنیم، ما هم آمدیم هر چه نقدینگی داشتیم گذاشتیم وسط کار و در دفترمان از کارگردانهای خوبی استفاده کردیم از امثال یدالله صمدی و مهدی مقدم، در بهمن سال 89 ما سه سریال پیش تولید کردیم و ماه سوم 90 این سریالها را یکی یکی تحویل دادیم هنوز که هنوز است سر این سریالها با من تسویه حساب نکردهاند هر وقت زنگ زدم به آقای بخشی، رئیس دفتر ضرغامی هی میگوید باشد، پولتان را میدهیم. - الان شبکه دو اینقدر خردخرد پول ما را داد که اصلاً جای گفتن ندارد اما متاسفانه بعضیها نورچشمی هستند و میلیارد میلیارد بهشون پول داده میشود. - انشاء الله چشم آقای ضرغامی به این مطالب بیفتد. من با این اتفاقاتی که افتاده است فقط به یک دلیل اینجا مانده ام و گرنه ول کرده بودم و رفته بودم .فقط به خاطر دخترم هست و گرنه این نوع زندگی را با این آدمهایی که این بیاخلاقیها را دارم رها کرده بودم. الان از خارج از کشور به من پیشنهاد دادند سالی 120 هزار دلار به من میدهند یعنی حدوداً ماهی 10 میلیون تومان اگر بخواهند خانه و ماشین هم به من بدهند قرارداد با من میبندند ماهی 100 هزار دلار اما بعضی موقعها فکر میکنم برای چه بروم. - در ایران اگر موقعی دلم بگیرد میآیم جاهای اینچنینی و درد و دل میکنم و حرف میزنم اما اگر آنجا دلم گرفت کجا بروم؟ - سرمایهگذارهای ما در سینما یکی از تفریحاتشان این است که بازیگران سوپر استار را در میهمانیهایشان ببرند و با افتخار به اقوامشان بگویند ما با اینها کار میکنیم و مثلاً این سوپراستارها رفیقهای ما هستند انگار دیگر برایشان جذابیت ندارد با امثال و نسل مجید مظفری کار کنند. - نجیبترین طیف هنری همین بچههای سینما، تئاتر نسل ما هستند البته در نسل جدید هم امثال محمدرضا فروتن وجود دارد که هم بازیگر هستند و هم از لحاظ اخلاقی، اخلاقمدار. - خیلی وقت است که دلم برای یک بازی خوب در سینما تنگ شده. اما انگار شتر در خواب بیند پنبه دانه، پیشنهادی نیست مگر در هر سال چند فیلم خوب ساخته میشود یک الی دوتا. - هر ده سال هم یک فیلم خوب به تور من بخورد باید خدا را شکر کنم، سریالها خیلی تکراری شده آخرین سریال من تا صبح بود. میدانم با انتشار این حرفها اگر چند تله فیلم و سریال هم به من پیشنهاد میشد دیگر این اتفاق نمیافتاد. من خیلی دلم پر است و خیلی گله دارم. برای طرح درد - دکتر میرباقری، معاونت سینما به من پیشنهاد داد برو برای رهبری حرفهایت را تعریف کن. میخواهم نزد رهبری بروم به من گفتند رهبری سریال تا صبح را دیده بودند و گویا خوششان آمده بود، به پیشنهاد ایشان این سریال دوسال از تلویزیون پخش شد. - سریال دیگری میخواستند بسازند با عنوان شب میگذرد، که به مناسبت دهه فجر بود، رهبری گفته بودند خوب است نقش را همان آقایی بازی کنند که تا صبح را بازی کرده بود. - تنها امید من رهبری است و تنها کسی که میدانم اگر برایشان حرف بزنم گوش میکنند حضرت آقا هستند. - متاسفانه برخی فکر میکنند چون ما حرف نمیزنیم نشاندهنده بیاطلاعی ماست، رهبری این همه بر روی اسم سال تاکید میکند، میخواهم تحلیلی برای اسم سالهای که ایشان طرح کرده بود ارائه دهم خاطرم هست یک زمانی هنرمند و دانشجو و متفکر در دهانشان پنبه بود و نمیتوانستند حرف بزنند. آقا آن سال را به نام سال نهضت حسینی، نامیدند یعنی حقگویی و حق طلبی، پنبهها از دهان درآمد متاسفانه پنبهها رفت در گوش مسئولین، سال بعد آقا فرمودند سال، سال پاسخگویی است و مسئولین مجبور شدند پنبهها را از گوششان دربیاورند، سال بعدش آقا سال تعامل نامیدند یعنی پنبهها که درآمد حال بروید و با هم تعامل کنید. - این تحلیل را گفتم برای اینکه بگوییم به خدا ما خیلی بهتر از برخی آدمها میفهمیم، برخی فکر میکنند سکوت ما به خاطر عدم درک است. - سینمایی ایران باید به دهه 60 برگردد، سناریستها تشویق شود دوربینها از تهران بیرون برود، جشنواره شهرستانها گذاشته شود چرا که ما لباسها، گویشها و موسیقیهای زیبایی داریم. اگر به این نکات توجه شود سینمایی ما به قوت دهه 60 باز خواهد گشت
منبع : http://www.mashreghnews.ir
شبکه ایران: جناب آقای صفار هرندی وزیر سابق فرهنگ و ارشاد اسلامی، در سخنان پیش از خطبه نماز عبادی سیاسی جمعه قم در تاریخ 26 خرداد 1391 در شبستان حرم حضرت معصومه سلام الله علیها ایراد سخنرانی نمودند. در این سخنرانی ایشان به نکاتی اشاره کردند که تلاش می شود این سخنان در بوته نقد و تجزیه و تحلیل به خوانندگان عزیز ارائه گردد.
ایشان در ابتدای سخنانشان می گویند:
« بارور کردن نهاد روحانیت و نهضت، هدف شهدا بود و هر کس به هر دلیل از پیروی از ولی فقیه و علما و روحانیت طفره برود، بر خلاف هدف شهدا گام برداشته است. برخی آقایان میگفتند احترام روحانیون و علما واجب، اما وقتی علما فتوا میدهند، میگویند علما نظری داشتهاند و ما هم نظری دیگر داریم و این یعنی در مقابل فتوای علما، از خود فتوا میدهند.»
در نقد این سخنان می توان گفت این که پیروی از ولی فقیه در جهت هدف شهداست سخنی حق و صواب است اما مغالطه آن جاست که پیروی از روحانیت و علما را هم عرض با پیروی از ولی فقیه بدانیم!
به طور مثال اگر در موردی بین فقها و ولی فقیه اختلاف نظری وجود داشت ، با این معیار جناب آقای صفار هرندی ،آیا نحوه برخورد با مسئله مبهم نمی گردد؟ اختلافات امام خمینی ره در آغاز نهضت اسلامی با برخی علمای سرشناس آن عصر ، ناشی از کدام حقیقت بود؟
نکته دیگر عدم تفکیک بین روحانیت و علمای انقلابی و روحانیت غیرانقلابی در سخنان ایشان است ، مسئله ای که به کرات از سوی امام خمینی ره مورد تاکید قرار گرفته بود ، امام امت در موارد متعددی بر این تفکیک تاکید داشته اند:
« آن قدر که اسلام از این مقدسین روحانی نما ضربه خورده است، از هیچ قشر دیگر نخورده است و نمونه بارز آن مظلومیت و غربت امیر المؤمنین- علیه السلام- که در تاریخ روشن است.بگذارم و بگذرم و ذائقه ها را بیش از این تلخ نکنم. ولی طلاب جوان باید بدانند که پرونده تفکر این گروه همچنان باز است و شیوه مقدس مآبی و دین فروشی عوض شده است.»
«خدای متعال میداند که من نسبت به آخوندهای فاسد آن قدر شدید هستم که نسبت به سایر مردم نیستم. ساواکی پیش من محترم تر از آخوند فاسد است »
« آن قدر صدمه ای که اسلام از یک آخوند فاسد میخورد از محمدرضا نمی خورد!... ما طرفداری از عمامه نمیکنیم. ما طرفداری از اسلام میکنیم. این اسلام پیش شما باشد معظم هستید. پیش هرکس باشد معظم است. »
خون دلی که پیرجماران از متحجرین و مقدس مآبان عصر خود خورده بود به حدی بود که ایشان در اواخر عمر شریف و مبارکشان و در منشور روحانیت (در حضور عده کثیری از روحانیون) فرمودند:
« عده ای مقدس نمای واپسگرا همه چیز را حرام میدانستند و هیچکس قدرت این را نداشت که در مقابل آنها قد علم کند. خون دلی که پدر پیرتان از این دست? متحجر خورده است هرگز از فشارها و سختی های دیگران نخورده است..............
به زعم بعض افراد، روحانیت زمانی قابل احترام و تکریم بود که حماقت از سراپای وجودش ببارد و الاّ عالم سیّاس و روحانی کاردان و زیرک، کاسهای زیر نیم کاسه داشت ............
در مدرس? فیضیه فرزند خردسالم، مرحوم مصطفی از کوزهای آب نوشید، کوزه را آب کشیدند، چرا که من فلسفه میگفتم. تردیدی ندارم اگر همین روند ادامه مییافت، وضع روحانیت و حوزهها، وضع کلیساهای قرون وسطی میشد که خداوند بر مسلمین و روحانیت منت نهاد و کیان و مجد واقعی حوزهها را حفظ نمود.»
وزیر اسبق فرهنگ و ارشاد اسلامی در ادامه سخنانشان می گویند:
« آن شخصی که به فرمان ولی فقیه عمل میکند به خدا نزدیکتر است نه آن شخصی که وقتی ولی فقیه حکمی میدهد قهر میکند و میرود و یا این که وقتی ولی فقیه میگوید این آدم صلاحیت ندارد کنار تو باشد ابروهایش را بالا میاندازد.
صفار هرندی گفت: میبینیم، طرف میآید و برای پیروی نکردن از ولی فقیه بازی در میآورد و برای طفره رفتن از فرمان نائب امام زمان (عج) به دروغ به امامت ولی عصر (عج) توسل میجوید و میگوید وقتی ما خود امام زمان (عج) را داریم به حجت و نائب او نیازی نداریم.تو غلط کردی؛ تو بیسر و پا و بیمقدار از معرفت و بیمقدار از ایمان و بیمقدار از تقوا.»
در پاسخ به ادعای اول( قهر احمدی نژاد) ابتدا باید دید نص صریحی از سوی ولی فقیه وجود دارد یا خیر؟
تحقیق مختصری در بیانات امام خامنه ای در آن ایام ما را به نکات جالبی رهنمون می نماید.
در زمانی که شایعه قهر و خانه نشینی دکتر احمدی نژاد از سوی برخی اصولگرایان به شدت در همه جا انعکاس یافته بود؛ رهبر بصیر و دیده بان همیشه بیدار انقلاب در دیدار با مردم فارس در سوم اردیبهشت 1390 سخنان حکیمانه ای ایراد کرده اند که به شدت از سوی مدعیان ولایت مداری سانسور می گردد، امام خامنه ای در این دیدار می فرمایند:
« شما ببینید در همین پنج شش روز گذشته سر یک قضیهای که آن چنان هم از اهمیت بالائی برخوردار نبود - سر مسئلهی اطلاعات و امثال اینها - چه جنجالی در دنیا راه انداختند. تحلیل ها را بردند به این سمت که بله، در داخل نظام جمهوری اسلامی شکاف ایجاد شده است، حاکمیت دوگانه شده است، رئیس جمهور حرف رهبری را گوش نکرده است! دستگاههای تبلیغاتیِ خودشان را از این حرف های سست و بیپایه پر کردند. ببینید چطور منتظر بهانهاند. ببینید چطور مثل گرگ در کمین نشستهاند که یک بهانهای پیدا کنند، هر جور می توانند، حمله کنند. می دانند که دولت مشغول تلاش و فعالیت و خدمت است. خب، واقعاً در کشور دارد خدمت انجام می گیرد. هر جا خدمت باشد، هم مردم طرفدار هستند، هم رهبری طرفدار است. ما که راجع به شخص قضاوت نمی کنیم؛ ما کار را، خط را، جهت گیری را ملاک و معیار قرار می دهیم. آن جائی که کار و خدمت و تلاش هست، حمایت ما هست، حمایت مردم هست. و بحمداللَّه امروز کار دارد انجام می گیرد. مسئولین دولتی هم حقاً و انصافاً دارند تلاش می کنند؛ هم اعضای دولت، هم بخصوص خود رئیس جمهور. این ها شب و روز ندارند؛ من میبینم، من از نزدیک شاهدم. این ها دائم مشغول کارند، مشغول خدمت و تلاشند. خب، این ها برای کشور خیلی باارزش است. بندهی حقیر هم طبق اصول بنا ندارم در کارها و تصمیم های دولت وارد شوم. خب، مسئولیت ها در قانون اساسی مشخص است؛ هر کس مسئولیتی دارد؛ مگر آن جائی که احساس کنم یک مصلحتی دارد تفویت میشود؛ مثل این که در همین قضیهی اخیر اینجوری بود؛ انسان احساس می کند یک مصلحت بزرگی دارد مورد غفلت قرار می گیرد، تفویت می شود؛ خب، انسان وارد می شود که جلوی این تفویت مصلحت را بگیرد. این، مسئلهی مهمی نیست، نظائرش هم اتفاق میافتد؛ اما مخالفین، دشمنان بیرونی، تریبوندارهای بینالمللی، بوق های تبلیغاتی، از همین مسئله استفاده می کنند برای اینکه فضای تبلیغاتی را شلوغ کنند.
عرض من به عناصر داخلی، به مردم دلسوز، به برادران و خواهرانی که در داخل با مسائل تبلیغاتی سر و کار دارند، این است که سعی کنند به این آشفتگی کمک نکنند. این که تحلیل بگذارند، یکی از آن طرف، یکی از این طرف، این علیه آن، آن علیه این، برای هیچ و پوچ، چه لزومی دارد؟ نه، دستگاه بحمداللَّه دستگاه مقتدری است، مسئولین مشغول کارشان هستند، رهبری هم که بندهی حقیر هستم با همهی حقارت، خدای متعال کمک کرده، ما در مواضع صحیحِ خودمان محکم ایستادهایم. تا من زنده هستم، تا من مسئولیت دارم، به حول و قوهی الهی نخواهم گذاشت این حرکت عظیم ملت به سوی آرمان ها ذرهای منحرف شود»
دقت در بیانات ولی امر مسلمین موید و اثبات کننده چند حقیقت بزرگ و مغفول مانده است:
اول: ادعای تقابل بین رهبری و رئیس جمهور ادعای سست و بی پایه ای است.
دوم : شروع این ادعا از سوی رسانه های معاند خارجی بوده است که به تعبیر امام خامنه ای " مثل گرگ در کمین نشسته اند " و دلیل این حمله هم این است که می دانند دولت واقعا مشغول تلاش و خدمت است.
سوم: مسئولین دولتی به خصوص شخص رئیس جمهور حقا و انصافا در حال تلاش شبانه روزی هستند و به تعبیر مقام عظمای ولایت " شب و روز ندارند "، این ها برای کشور خیلی با ارزش است و هر جایی کار باشد مردم و شخص رهبری حامی و پشتیبان هستند. امام امت تاکید می کنند که در مورد شخص قضاوت نمی کنند( متاسفانه رسانه های جناح رقیب ، این عبارت امام خامنه ای را این گونه در اذهان جا انداخته اند که ایشان فرموده اند: ( من از شخص حمایت نمی کنم!!) تفاوت "حمایت" و "قضاوت" و تحریف این سخنان نورانی به وضوح مشخص است!
چهارم: در قضیه اطلاعات دلیل ورود معظم له ، تفویت یک مصلحت بزرگ بوده است که به تعبیر صریح مقام عظمای ولایت مسئله مهمی نیست و نظایرش هم اتفاق می افتد منتهی این مسئله نباید وسیله ای برای اختلاف قرار گیرد چرا که بوق های تبلیغاتی تریبون داران بین المللی این موضوع را بزرگ کرده است.
پنجم : امام خامنه ای از عناصر داخلی می خواهند که به این آشفتگی دامن نزنند و تحلیل برعلیه همدیگر نگذارنند و بوق های تبلیغاتی بین المللی را یاری ننمایند. در ادامه ایشان تاکید می نمایند که تا زنده هستند اجازه انحراف نخواهند داد « به نظر می رسد که این بیانات در راستای سخنان متعدد خواص و در برابر توهم لزوم برخورد با خطر " جریان موهوم موسوم به انحرافی " ایراد گردید که امام امت تاکید می نمایند که اوضاع به خوبی توسط ایشان رصد می شود و جای نگرانی نیست »
حال روی سخن با جناب آقای صفار هرندی است که با گذشت حدود 14 ماه از این بیانات نورانی و فصل الخطاب گونه ، چرا و بر اساس کدام معیار و تراز ، از تریبون نماز جمعه ، یاری رسان بوق های تبلیغاتی بیگانه می شود؟آیا خدای نکرده پای دشمنی های شخصی و کینه و عداوت های روزهای پایانی تصدی ایشان بر وزارت فرهنگ به این مساله باز شده است؟
جناب صفار هرندی در ادامه سخنانشان ، ادعا کرده اند که برخی( که قطعا منظور ایشان رئیس جمهور و رئیس دفترشان می باشد) برای طفره رفتن از فرمان نائب امام زمان ادعای دستور گرفتن از خود امام زمان عجل الله را دارند و می گویند چون امام زمان را داریم به نائب ایشان نیازی نداریم!!
در پاسخ به این هزلیات ایشان باید گفت ، اولا چه کسی و در چه مکانی و در چه تاریخی این ادعا را داشته است؟
ثانیا اگر کسی این ادعا را داشته است چرا قوه محترم قضائیه برخوردی با آن نکرده است؟
ثالثا آیا ایراد عبارات دون شانی چون " غلط کردی"، " بی سرو پا" ، "بی مقدار از معرفت"، "بی مقدار از ایمان" ،" بی مقدار از تقوا" از سوی فردی که سابقه تصدی بر وزارت فخیمه و پر ارزش فرهنگ و ارشاد اسلامی را در سوابق خود دارد و اکنون نیز مشاور فرهنگی فرمانده کل سپاه بوده ، آن هم در نماز عبادی-سیاسی و دشمن شکن جمعه ، گویای این واقعیت نیست که عزل ایشان در دوران تصدی وزارتشان در سال 88 خیلی زودتر از این ها باید اتفاق می افتاد؟
به کار بردن این گونه عبارات سخیف آن هم از سوی کسی که در همین دولت از نویسندگی در یک روزنامه به سمت وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی رسید چه معنایی دارد؟
جناب آقای صفار هرندی خوب است کمی هم بدون تعصب و بدون بغض و کینه موضع بگیرید و این گونه فکر کنید که چه بسا عزل شما از وزارت فرهنگ در سال 88 برای آخرتتان بسیار سودمند تر از ادامه تصدی این سمت مهم در کشوری است که نماد و سمبل فرهنگ در خاورمیانه و حتی جهان است.
عبارات دون شان شما در نمازجمعه قم به خوبی اثبات کرد که برای تصدی وزارت فرهنگ در کشوری که 300 هزار شهید تقدیم اسلام کرده است و میراث گران بهای پیرجماران در دستان رهبری مظلوم و مقتدر و با اصالت و با فرهنگ است ، افراد شایسته تر از شما به وفور یافت می گردد.
جناب آقای صفار هرندی ادامه می دهند:
« بعضی از رفقایشان بعد از دستگیری، اعتراف کردند که گاهی در طول یک مسافرت میدیدم که اینها یک رکعت نماز هم نخواندهاند؛ میگویند ما به آنها گفتیم که ما فکر میکردیم شما با این ارتباطی که با ناحیه مقدسه دارید نسبت به نماز مراقبت دارید، اما آنها جواب دادند که ما به مرحلهای رسیدیم که از این چیزها عبور کردیم.
سؤال اینجاست که مگر میشود کسی بگوید من این راه را پیدا کردم و دیگر نیازی به اطاعت و بندگی خدا ندارم؟ این حرفها مضحک است.»
از ایشان باید پرسید که :
اولا چه کسی چنین ادعایی کرده است؟
ثانیا آیا به کار بردن جملات ( بدون اشاره به مخاطب خاص) و به عبارت بهتر " پرت کردن سخن " ! به این جهت نیست که این ادعاها کذب بوده و دلیل محکمه پسندی برای اثبات آن وجود ندارد و گوینده سخن به جهت " فرار قانونی " سخنی را به زبان می آورد و مخاطب آن را مشخص نمی کند تا بعدها بتواند انتساب آن را به هر فردی که از این سخنان شکایت کرد ،تکذیب کند؟!
ثالثا چرا جناب آقای صفار هرندی در چهار سال تصدی بر وزارت فرهنگ و ارشاد متوجه این انحرافات نشده بودند و به محض عزل توسط رئیس جمهور به یاد این انحرافات افتادند؟
البته وجه دوم قضیه اینجاست که شاید به واسطه حضور ایشان در وزارت فرهنگ ، کلا انحرافی در هیچ وزارت خانه و یا تشکیلات وابسته به دولت حاصل نشده و ایشان کل هیئت وزرا از از لوث انحراف مبری کرده بودند!
ایشان در ادامه می گویند:
« من این حرفها را برای این میزنم که دیدم چند روز پیش مصاحبه فاسدی، در یکی از نشریات زنجیرهای منتشر شده بود و اشارهای به اعتقادات این بیماردلان و کسانی داشت، که برای توجیه بد عملی خودشان، متوسل به استدلالهای سست میشوند.»
به نظر می رسد که مخاطب اصلی و هدف این سخنان ، جناب حجه الاسلام و المسلمین بهمن شریف زاده می باشد.
نکته تعجب برانگیز و تاسف بار اینجاست که در نظر کوته بین برخی افراد ، ملاک مفسد و یا مصلح بودن، دشمنی و یا عدم دشمنی با دولت احمدی نژاد و اطرافیانش می باشد، چرا که تا به حال کسی به حجت الاسلام شریف زاده لقب مفسد نداده بود ، بدین لحاظ که نه تنها مورد سوء در زندگی ایشان وجود ندارد؛ که ایشان به حسن شهرت ، معروف و زبانزد می باشند.
البته با استدلال این آقایان ( مبنی بر تائید هر دشمن احمدی نژاد و رد هر دوست ایشان) ، باید سران رژیم صهیونیستی را از دوستان نظام و انقلاب بدانیم!
در مورد انتساب حجه الاسلام شریف زاده به افساد و دیگر اتهامات انتسابی از سوی وزیر معزول فرهنگ در دولت نهم به دولت و اطرافیانش( ولایت ناپذیری ، مقابله با ولی فقیه ، ادعای ارتباط مستقیم با امام زمان عجل الله ، حتی یک رکعت نماز نخواندن و ...) ایشان و هم قطارانشان و خودمان را به رعایت تقوای الهی توصیه نموده و صرفا جهت نصیحت به خودمان و همچنین ایشان، تعدادی از احادیث انوار مقدسه الهی را جهت تبرک ذکر می نمائیم:
بخش نخست : تهمت و بهتان
الف : حضرت امام جعفرصادق علیه السلام می فرمایند:
- هرکس به مرد یا زن با ایمانی بهتان زند به آن چه در آن ها نیست ، خداوند او را در روز قیامت در طینه خبال حبس می فرماید تا از عهده آنچه گفته است برآید.راوی «ابن یعفور» پرسید طینه خبال یعنی چه؟ حضرت فرمود چرکی است از عورت زناکاران که در جهنم جاری می گردد.
ب : حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می فرمایند:
-هرکس مرد یا زن مومنی را تهمت زند یا چیزی را که در او نیست بگوید ؛ خداوند او را در روز قیامت بر محلی از آتش نگه می دارد تا از عهده آنچه که گفته است برآید. ..
ج : حضرت امام جعفر صادق علیه السلام در حدیث شریف دیگری می فرمایند:
-هرکس برادر مومنش را تهمت زند ایمان در دلش ضایع می شود و از بین می رود چنانکه نمک در آب حل می شود ....
بخش دوم : دروغ
الف : امام حسن عسگری علیه السلام می فرمایند: تمام بدی ها در حجره ای است مقفل و کلید گشودن آن دروغ است...
ب : مرحوم حاجی نوری رحمت الله علیه بر اساس آیات قران و روایات شریف ،عقوبت دروغ را به چهل مورد بر می شمارد که اجمالا به برخی از آنها اشاره می گردد:
-دروغ فسق است بر طبق دو آیه شریفه از سوره های بقره و حجرات.
-دروغگو بی ایمان است.
-دروغ سراسر اثم و گناه است.
-دروغگو روسیاه است.
-دروغ از شراب بدتر است....امام باقر علیه السلام می فرمایند: خداوند برای زشتی ها قفل هایی قرار داده و کلید آن شراب است و دروغ از آن بدتر است...اصول کافی ؛ کتاب ایمان و الکفر، باب الکذب
-خداوند دروغگو را لعنت میکند.
-بوی گند دروغگو تا به عرش می رسد.
-همه ملائک مقرب خداوند ، دروغگو را لعنت می کنند.
-دروغ تخریب کننده ایمان است.
-دروغ بدتر از ربا است.
-دروغ انگشت شست شیطان است.
-دروغگو فاجر است.
-دروغگویی از نشانه های نفاق است.
- با گفتن یک دروغ ، هفتاد هزار ملک دروغگو را لعنت می کنند.
-دروغگو طعم ایمان را نخواهد چشید.
-دروغگو تخم دشمنی را در دل ها می کارد.
-دروغگو از بی مروت ترین افراد است.
-دروغ مورث کفر است.
-یکی از درهای نفاق ؛ دروغ است.
-دروغ باعث می شود که خداوند شخص دروغگو را هدایت نکند چنانکه در قرآن مجید به آن تذکر داده شده است.
بخش سوم : بردن آبروی مومن
الف : امام صادق علیه السلام فرموده:« من روی علی مؤمنٍ روایه یریدُ بها شینَهُ و هدمَ مروّته لیسقُطَ من اَعیُن الناس، اخرجَه اله من ولایته الی ولایته الشّیطان فلا یقبله الشّیطان »
هر کس مطلبی را ضد شخص با ایمان نقل کند و هدفش ساقط کردن و شکستن شخصیت او باشد تا از چشم مردم بیفتد، خداوند او را از ولایت خود اخراج وبه ولایت شیطان دراندازد و شیطان نیز او را قبول نخواهد کرد. (یعنی چنین شخصی خودش چنان سقوط می کند که شیطان هم حاضر نیست او را بپذیرد)
ب : همچنین فرمودند:« من رَوی علی اخیه روایه یریدُ بها شینَهُ وهدمَ مروَّتهِ او قفهُ الله فی طینه خیالٍ حتی یبتعدَ مما قال»
هر کس برای بی آبرو کردن مومن و ساقط کردن شخصیت او چیزی را ضد او نقل کند، خداوند او را[ در قیامت] در آب گندیده خون آلود[ که از زنان بدکاره دوزخ بیرون می آید] زندان می کند تا زمانی که ازعهده آنچه گفته است، بیرون آید.
ج: إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَن تَشِیعَ الْفَاحِشَةُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ
کسانی که دوست دارند زشتی ها در میان مردم با ایمان شیوع یابد، عذاب دردناکی برای آنان در دنیا و آخرت است؛ و خداوند میداند و شما نمیدانید!
نگامی که پل ترنر تهیه کننده ی معروف استرالایای در طی برنامه ای ماه واره ای تحت عنوان نوسترآدتموس : مردی که فردا را پیش بینی کرد خطر روز افزون ایران وانقلاب اسلامی ایران را برای غرب وتمدن غربی مطرح کردو در طی این برنامه تمام آنچه نوستر آداموس در پیش از 390 سال پیش از آن تاریخ « آگوست 1989» پیشگوئی کرده بود منتسب به ایران کرد ؛ هیچ سیاستمداری حرف وی را چندان جدی نگرفت ؛ چرا که موقعیت ایران در آن سال نه تنها به هیچ وجه مناسب نبود ؛ بلکه به واسطه ی جنگ تحمیلی وعواقی ناشی از آن و تحریمهای شدید افتصادی بسیار شکننده و جساس بود . لیکن پس از به واقعیت پیوستن واقعه ی یازده سپتامبر در آمریکا که اتفاقا در فیلم هم به صراحت به آ« اشاره میشود همگان را شگفت زده ونگران کرد ؛ به نجوی که رئیس جمهور نه چندان باهوش پس از وقوع این حادثه به تبعیت از نوستر آداموس ایران را هم یکی از محور های شرارت معرفی کرد. در این قسمت سعی نگارندگان این نیست که بر پیشگوییها ی نوستر آداموس صحه بگذارند یا از آن دفاع کنند ویا به هر طریفی آن را خز عبلاتی هذبان گونه نشان دهد؛ بلکه سعی نگا رنده آن است که دیدگاه غرب وتمدن غربی نسبت به پیش گوییها ی شگفت آور نوستر آداموس را مورد برسی و مداقه قرار داده واین پیشگویی ها اغلب درباره ی ابران یا کشور های اسلامی بوده ؛ مورد بررسی قرار دهد البته بایستی در نظر گرفت که بدون شناخت این پیشگوی کبیر نمی توان جساسیت انسان غربی نسبت به انسان شرفی را درک کرد .چرا که اغلب سیاستمداران و متفکران غربی عمیقا به ستاره شناسی طالع بینی و آینده نگری همراه ادبیات رمز آمیز معتقدند و حتی نظریه پرداز معروف هاروارد یعنی ساموئل هانتینگتون نیز تئوری برخورد تمدنها را را از نوستر آداموس به عاریت گرفته است. پیشگو ئی نوستر آداموس در باره ی واقعی یازده سپتامبر و تاثیر شگرفی که بر نگرش وفرهنگ آمریکایی گذاشت می تواند موجب تحولی اساسی نسبت به دیدگاه غرب نسبت به انقلاب اسلامی ایرا ن شود، همانکه نباید به سادگی از کنار آن گذشت … آسمان، در چهل پنج درجه [ مختصات جغرافیایی نیویورک ؟؟؟] خواهد سوخت آتش به شهر چدید نزدیک می شود جالب ترین نکته در مورد پیشگ.ییهای نوستر آداموس آن است که وی به ندرت نام کشوری را آشکارا ذکر می کند ، جالب آنکه در مورد ایران به صراحت عنوان میکند که ایران جهان را تسخیر خواهد کرد . ایران از طریق آناتولی فرانسه و ایتالیا را فتح خواهد کرد و بالاخره ایران باعث وقوع جنگ جهانی سوم می شود . بنابرین در گام نخست بایستی نوستر آداموس را بهتر و بیشتر بشناسیم و راز ورمز تاثیر گذاری وی بر تمدن غربی را از این طریق دریابیم میشل دو نسترادان که بیشتر با نام لاتین خود نوستر آداموس شناخته شنا خته می شده است در روز چهاردهم دسامبر سال 1503 م. در ناحیه ی سن رمی فرانسه متولد شد . خا نواده ی وی از شجره ی پزشکی یهودی وایتالیایی الاصل بود. پدر بزرگ وی در شکل گیری و تربیت نوستر آداموس نقش اساسی داشته و آموزه های اشرقی مکتب کابالیست ها را مستقیما به وی تعلیم داده است . نوستر آداموس در سن 22 سالگی از دانشگاه بسیار معتبر آن زمان فرانسه یعنی مون پلیه در رشته ی پزشکی فا رغ تحصیل شد و برای نجات بیماران از بیماری مرگ سیاهیا طاعون بلافاصله مشغول به کار شد .شاوینی ، پیرو ومفسر معروف نوستر آداموس می نویسد که وی سه سال تمام بر روی نخستین اشعار وجی آمیز خود که از آینده و رویدادهای آن خبر میداد کار کرد و در سال 1555 م. دفتری را که در بر گیرنده ی بیش از صیصد پیش گوئی شعر گونه بود به پسرش سزار هدیه کرد. سپس در سالهای بعد مجموعه ی کاملی از شعر واره های نوستر آداموس در 1000 قطعه ؛ یعنی 10 سانتوری که هر سلنتور ی مشتمل بر 100 قطعه بود منتشر شد. نوستر آداموس بر خلاف شایعات واهی و عبثی که پیرامون شیطان پرستی و خدا ستیزی به او نسبت داده اند ؛ فردی عمیقا مؤمن و پایبند به مذهب کاتولیک بود و در نامه ای به پسرش صریحا متذکر می شود که : « … و از زمانی که اراده ی خداوند متعال بر این قرار گرفته که تو فقط در نور طبیعی و در این نقطه ی زمین به دنیا بیایی … »http://pishguu.persianblog.ir/post/94/