سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و این معنى به لفظى دیگر از آن حضرت روایت شده است که : ] دل بیخرد در دهان اوست و زبان خردمند در دل او [ و معنى هر دو یکى است . ] [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :4
بازدید دیروز :33
کل بازدید :135484
تعداد کل یاداشته ها : 154
103/2/18
7:57 ص

نوام چامسکی استاد دانشگاه ام آی تی. و کارشناس مسائل خاورمیانه بر این باور است که در ایالات متحده تمامی مسلمانان در معرض اسلام ستیزی قرار دارند و می گوید: در آمریکا اسلام ستیزی یک پدیده همه گیر است. مسلمانان در فرودگاهها بازداشت می شود، از سوی اف‌بی‌آی. تحت تعقیب قرار می گیرند و در دانشگاهها و دیگر جاها با مشکلاتی روبرو هستند.

به گزارش مهر به نقل از یک وب سایت غربی نوشت: چامسکی می گوید: در آمریکا اسلام ستیزی یک پدیده همه گیر است. مسلمانان در فرودگاهها بازداشت می شود، از سوی اف‌بی‌آی. تحت تعقیب قرار می گیرند و در دانشگاهها و دیگر جاها با مشکلاتی روبرو هستند.

چامسکی در پاسخ به پرسشی درباره فعالیت گروه صهیونیستی موسوم به (IDF) در دانشگاههای آمریکا، گفت: من از فعالیت این گروه اطلاعی ندارم، اما به نظر من مسلمانان همگی در معرض آزار و اذیت هستند. فلسطینی ها هم البته بخشی از آن هستند و استادان فلسطینی در دانشگاهها اغلب بیش از گذشته با این مشکلات روبرو هستند. برای مثال به آنها تهمت هایی نظیر "تروریست های ضد اسرائیلی" زده می شود.

وی همچنین در بخش دیگری از مصاحبه خود به سیاست های اسرائیل در کشتار و قتل عام فلسطینیان اشاره کرد و گفت:  در سال 2008 بین حماس و اسرائیل آتش بسی برقرار شد و از آن پس موشک های ساخت حماسی ها به سوی اسرائیل شلیک نشد، اما اسرائیل به این آتش بس اهمیتی نداد. بخشی از این آتش بس این بود که اسرائیل باید محاصره نوار غزه را متوقف می کرد. در آن زمان ارتش اسرائیل به غزه حمله کرد و بسیاری از مبارزان حماس را کشت.

این کارشناس آمریکایی با اشاره به سیاست های جنگ طلبانه اسرائیل در منطقه افزود: اسرائیل کشور دیوانه ای است. به گمان من آنها در تلاش هستند شرایطی را ایجاد کنند تا آمریکا به ایران حمله کند. زیرا که خودشان نمی خواهند دست به این اقدام بزنند. اگر اسرائیل دست به اقداماتی بزند تا اتفاقی در خلیج فارس رخ دهد من تعجب نخواهم کرد. هرگونه اتفاقی در خلیج فارس علیه ناوهای هواپیمابر آمریکا می تواند واکنشی تند از سوی ایالات متحده را به همراه داشته باشد.

وی در بخش دیگری از این مصاحبه گفت: در واقع ما باید به خاطر داشته باشیم که آمریکا هم اکنون بر اساس استانداردهای پنتاگون در جنگ با ایران است؛ ترور دانشمندان، جنگ سایبری، جنگ اقتصادی، تمامی این اقدامات در صورتی که علیه ما باشد اعلام جنگ تلقی خواهد شد، اما در صورتی که ما این کارها را بکنیم اینطور نیست. بنابرین بر اساس استانداردهای ما، آمریکا هم اکنون در حال جنگ با جمهوری اسلامی است.

وی در ادامه به تلاش ها برای عاری سازی منطقه خاورمیانه از تسلیحات هسته‌ای اشاره می کند و می گوید: این روند مورد حمایت قوی جهانیان است. اما آمریکا سالهاست که آن را بلوکه کرده است. آمریکا در این روند خواهان آن است تا اسرائیل که صدها بمب اتمی دارد از این قاعده مستثنی شود. در ماه اکتبر نشستی در این رابطه برگزار خواهد شد. اما اسرائیل در آن شرکت نمی کند و اینکه آیا ایالات متحده در آن شرکت کند یا خیر بسته به این است که این کشور چه کار می خواهد در آن انجام دهد. تا کنون در این باره اعلام رسمی صورت نگرفته، اما اوباما گفته که "بله ما موافق منطقه عاری از تسلیحات هسته ای هستیم اما بدون مشارکت اسرائیل" که این اعلام در واقع مانع از عاری سازی منطقه خواهد شد.

استاد دانشگاه ام آی تی می گوید: اگر کسی فکر می کند که ایران یک تهدید است، من فکر میکنم این تصور باطلی است. اما اگر شما به این اعتقاد دارید این راهی برای ممانعت از عاری شدن منطقه از تسلیحات هسته ای اسرائیل است.

وی به تجهیزات نظامی اسرائیل از جمله زیر دریایی های این رژیم اشاره می کند و می گوید: اسرائیل از آلمان زیر دریایی خریداری کرده است. می تواند آنها را در خلیج فارس مستقر و اقدام به حمله به ایران کند. اما اقدام علیه ایران  بسیار پرهزینه خواهد بود. جهان از این اقدام خشمگین خواهد شد. همه در اسرائیل خشمگین خواهند شد. حتی در اروپا اسرائیل خطرناک ترین دولت در جهان بشمار می رود و در حال تبدیل شدن به یک کشور منزوی است. در جهان سوم و جهان عرب و اسلام این رژیم بسیار منفورتر است و حمله به ایران آن را به یک آفریقای جنوبی [دوره آپارتاید و منزوی] تبدیل خواهد کرد. آنها ترجیح می دهند که آمریکا چنین حمله ای را بکند.

http://www.barackobama.ir/en/news/8853/چامسکی-اسرائیل-کشور-دیوانه-ای-است


  
  
به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق ، عکسی که مشاهده می کنید در مرداد ماه سال 1381 توسط اسماعیل داوری گرفته شده است. بخش هایی از پیکر یک بسیجی که به اسارت متجاوزین بعثی درآمده  و در دوران اسارت ، خلعت شهادت پوشیده ، پس از سال ها به میهن بازگشته و در ستاد معراج شهدای تهران ، به خانواده ی زجر کشیده اش تحویل گردید. مادر شهید با دیدن پیکر فرزندش ، به نوحه سرایی و عزاداری پرداخت و چشم شیشه ای یکی از ناظران ، این عکس را به ثبت رساند.

پسرت در پی لالایی تو برگشته
عقده بُگشا که دل زار، خجالت بکشد
استخوانی و پلاکی به تو برگرداندند
مدعی زین همه ایثار، خجالت بکشد
گل پر پر شده،دامان تو را خوشبو کرد
در هوایت گل و گلزار خجالت بکشد
رگ غیرت قلم دست چروکیده ی توست
بنویس عشق، که انکار، خجالت بکشد 


  
  

مردی با تسلیم شکوائیه ای به قاضی شورای حل اختلاف گفت: چندی قبل خانه محقر و مخروبه ای را در چند کیلومتری حاشیه یکی از شهرک های مشهد خریدم اما چون وضعیت مالی مناسبی نداشتم اتاقی را که گوشه حیاط بود اجاره دادم. مدتی از اجاره منزل نگذشته بود که احساس می کردم فرزندان خردسالم دچار افسردگی شده اند. وقتی از سرکار به خانه می آمدم آن ها از من طلب «کباب» می کردند من که توان خرید «گوشت» را نداشتم هر بار با بهانه ای آن ها را دست به سر می کردم تا این که متوجه شدم هر چند روز یک بار از اتاقی که به اجاره واگذار کرده ام «بوی کباب» می آید و همین موضوع باعث شده تا فرزندانم از من تقاضای کباب بکنند.

شاکی این پرونده ادامه داد: دیگر طاقتم طاق شده بود هرچه سعی کردم برای فرزندانم کباب تهیه کنم نشد این در حالی بود که بوی کباب های مستاجرم مرا آزار می داد به همین دلیل از محضر دادگاه می خواهم رای به تخلیه محل اجاره بدهد تا بیش از این خانواده ام در عذاب نباشند.

قاضی باتجربه شورای حل اختلاف که سال هاست به امر قضاوت اشتغال دارد، هنگامی که این ماجرا را تعریف می کرد اشک در چشمانش حلقه زد او گفت: پس از اعلام شکایت صاحبخانه، مستاجر او را احضار کردم و شکایت صاحبخانه را برایش خواندم.

مستاجر که با شنیدن این جملات بغض کرده بود گفت: آقای قاضی! کاملا احساس صاحبخانه را درک می کنم و می دانم او در این مدت چه کشیده است اما من فکر نمی کردم که فرزندان او چنین تقاضایی را از پدرشان داشته باشند.

او ادامه داد: چندی قبل وقتی به همراه خانواده ام از مقابل یک کباب فروشی عبور می کردیم فرزندانم از من تقاضای خرید کباب کردند اما چون پولی برای خرید نداشتم به آن ها قول دادم که برایشان کباب درست می کنم.

این قول باعث شد تا آن ها هر روز که از سر کار برمی گردم شادی کنان خود را در آغوشم بیفکنند به این امید که من برایشان کباب درست کنم. اما من توان خرید گوشت را نداشتم تا این که روزی فکری به ذهنم رسید یک روز که کنار مغازه مرغ فروشی ایستاده بودم مردی چند عدد مرغ خرید و از فروشنده خواست تا مرغ ها را خرد کرده و پوست آن ها را نیز جدا کند.

به همین دلیل به همان مرغ فروشی رفتم و به او گفتم اگر کسی پوست مرغ هایش را نخواست آن ها را به من بدهد. روز بعد از همان مرغ فروشی مقداری پوست مرغ پرچربی گرفتم و آن ها را به سیخ کشیدم. فرزندانم با لذت وصف ناشدنی آن ها را می خوردند و من از دیدن این صحنه لذت می بردم. من برای شاد کردن فرزندانم تصمیم گرفتم هر چند روز یک بار از این کباب ها به آن ها بدهم اما نمی دانستم که ممکن است این کار من موجب آزار صاحبخانه ام شود.

قاضی شورای حل اختلاف در حالی که بغض گلویش را می فشرد ادامه داد: وقتی مستاجر این جملات را بر زبان می راند صاحبخانه هم به آرامی اشک می ریخت تا این که ناگهان از جایش بلند شد و در حالی که مستاجرش را به آغوش می کشید گفت: دیگر نگو! شرمنده ام من از شکایتم گذشتم!

منبع : http://economir.blogfa.com/


  
  

با اضافه شدن بوکس بانوان به رقابت های المپیک لندن امسال، تمامی ورزش ها برای زنان آزاد شد و آن ها از این نظر به برابری با مردان رسیدند. اما آن چیزی که اهمیت بیشتری دارد نوع نگاهی است که به زنان می شود و متاسفانه هنوز به زنان به چشم شی نگاه می شود حتی در رقابت های حرفه ای المپیک.
tazeh.net: مسابقات المپیک ریشه در یونان باستان دارد. در یونان باستان فقط مردان آزادِ ثروتمند حق حضور در المپیک را که یک رویداد مذهبی هم بود، داشتند. «زنانی که مجرد بودند در تاریخ دیگری به احترام «هرا» همسر زئوس و مادر هرکول، به مسابقه می‌پرداختند. زن های ازدواج کرده حق شرکت در مسابقات را نداشته و در صورت مخالفت باید بهای آن را با جانشان می‌پرداختند». بازی های المپیک در 1896 دوباره احیا شد و برای نخستین بار در عصر جدید، دوباره همه چیز از یونان و آتن آغاز شد با این تفاوت که این بار دیگر خبری از مولفه های مذهبی المپیک نبود.
نخستین بار زنان در سال 1900 (سال های اوج فعالیت های موج نخست جنبش زنان) در المپیک لندن و در دو رشت? گلف و تنیس وارد این رقابت ها شدند. سالهای بعد ژیمناستیک و سایر رشته های ورزشی هم به رقابتهای زنان اضافه شد. در سال 2000 زنان برای نخستین بار در رشت? وزنه برداری هم با یکدیگر رقابت کردند.


تا اینکه نهایتا در المپیک لندن، 2012 بوکس هم به این رشته ها اضافه شد تا دیگر رشته ای نباشد که زن ها از شرکت در آن منع شده باشند و زنان از این نظر به سطح برابری با مردان رسیدند.


اما برابری زنان با مردان به همین مورد ختم نمی شود. درحالیکه در المپیک 1996 آتلانتا، 26 کشور جهان هیچ نماینده زنی را به این رقابتها نفرستاده بودند، در المپیک لندن برای نخستین بار هم? 204 کشور شرکت کننده، در کاروان اعزامی خود ورزشکار زن نیز داشتند. از کشور افغانستان گرفته که تنها یک ورزشکار زن 22 ساله را به این رقابت ها فرستاده، تا آمریکا که تعداد شرکت کننده های زن آن بر مردانش پیشی گرفته اند. (269 ورزشکار زن در مقال 261 ورزشکار مرد) این درحالی ست که در سال 1912 که برای اولین بار زنان در رشت? شنای المپیک شرکت می کردند، هیچ زنی از آمریکا در این رشته حضور نداشت، چون آمریکایی ها به ورزشکاران زن اجازه نمی دادند که بدون دامنهای بلند در این رقابتها شرکت کنند!
از میان کشورهای حاضر در المپیک، کشورهای اسلامی برای حضور زنان در این رقابت جهانی معذوریت بیشتری دارند. مثلا عربستان سعودی، قطر و برونئی سه کشور آخری بودند که به ورزشکاران زنشان اجازه حضور در بازیهای المپیک را دادند و این از یک منظر رسیدن به برابری زنان با مردان است. شاید موافقت کمیته برگزاری المپیک با حضور زنان محجبه، در تغییر تصمیم این کشورهای اسلامی موثر بوده است.



این درحالی ست که برخی از این زن ها حاشیه ساز شدند. مثلا جودو کار زن کشور عربستان سعودی به دلیل ممانعت کمیته بین المللی المپیک و همچنین مقامات برگزارکننده المپیک لندن با شرکت زنان محجبه در مسابقات جودو، تصمیم داشت از این مسابقات انصراف دهد. اما در نهایت مسوولان کمیته برگزار کننده بعد از برگزاری نشستی باطرف سعودی و کمیته بین المللی جودو سه نوع مدل حجاب را بررسی کردند و بر سر یکی از آنها به توافق رسیدند که مورد پذیرش طرف سعودی هم قرار گرفت و عاقبت این ورزشکار با حجاب اسلامی وارد مسابقه شد.


 


حواشی در مورد حجاب و پوشش زنان حاضر در المپیک به همین یک مورد ختم نمی شود. در خبرها آمده است که گروهی از زنان اوکراینی در اعتراض به حجاب تعدادی از زنان حاضر در المپیک برهنه شده و تعدادی از اعضای مؤسسه اکراینی «فیمین» که در زمینه دفاع از حقوق زنان فعالیت می کند، در تجمعی در مرکز شهر لندن، اعتراض خود را نسبت به آزاد شدن پوشش حجاب در المپیک نشان دادند.
در اقدام دیگری سایت یاهو چندی پیش لرین فرانکو ورزشکار پاراگوئه ای در رشت? پرتاب نیزه را بعنوان جذاب ترین زن حاضر در المپیک معرفی کرد. خود فرانکو هم معتقد است شانسش در کسب عنوان جذاب ترین زن حاضر در المپیک، بیش از شانس دریافت مدال برای کشورش است. جالب است بدانیم فرانکویی که این همه مورد توجه رسانه ها قرار گرفته بطور حرفه ای مانکن است و در سال 2006 در مسابقات ملکه زیبایی پاراگوئه مقام دوم را کسب کرده است.



از اینها گذشته از طرفی نشر خبرهایی مثل استقبال خوب از مسابقات والیبال ساحلی و شنای زنان، منتشر شدن تصاویری مثل تصویر ناخنهای مانیکور شد? یک ورزشکار زن در شبکه های اجتماعی و بحث در مورد آن، و از طرف دیگر بی اعتنایی رسانه ها به پوشش و ظاهر ورزشکاران مرد، این مسئله را به ذهن مخاطب متبادر می سازد که در رقابت های بین المللی و حرفه ای زنان نیز آنچه بیش از همه جذابیت دارد و در درج? اول، توجه رسانه ها و به تبع آن، توجه مخاطبان را جلب می کند، پوشش زن، جسم او و در یک کلام زنانگی اوست.



و این آیا هنوز به معنای برابری زنان با مردان است؟
اصل برابری حاکی از آن است که افرادی که در یک رابط? اجتماعی با یکدیگر تعامل برقرار می کنند در انسانیت برابرند و آنچه در درج? اول اهمیت قرار دارد انسایت افراد است نه جنسیت آنها. اما آنچه در عمل رخ داده عبارت است از اینکه رسانه ها عمدتاً وجوه انسانی زن حاضر در المپیک را نادیده گرفته و با تمرکز بر مسائلی مثل میزان پوشش بدن او، زیبایی چهر? او، آرایش ناخنهای او، انتخاب جذاب ترین زن حاضر در المپیک و... با او به مثاب? شیئی برخورد می کنند که تنها ظاهرش اهمیت دارد .المپیک این فرصت را در اختیار زنان قرار می دهد که مثل مردان بتوانند آزادانه در تمامی مسابقات ورزشی شرکت کنند ولی اتفاقی که از پی آن می افتد عملاً ناقض این برابری است، وقتی در خبرگزاری ها می خوانیم که عمدتاً عکاس ها در مسابقات والبیال ساحلی به جای تمرکز بر مهارت زنان، بر بخش های خاصی از اندامشان زوم می کنند! درحالیکه چنین حاشیه هایی در مسابقات مردان اهمیت ندارند و مسابقات بطور کاملا حرفه ای انجام می شوند.
در المپیک، این منادی برابری زنان و مردان، این بزرگترین رویداد رسانه ای جهان که مدعی ست توانسته زنان را حتی از پستوخانه های کشورهای اسلامی به صحنه های بین المللی بکشاند، بسیار اتفاق افتاده که کرامت جنس زن نادیده گرفته شده و با تمرکز بر وجوه مختلف زنانگی او، نسخ? دیگری از شی شدگی زن به نمایش درآمده است.


  
  

اودکلن با عطر دلپذیر به نام lovely  جدید ساخت اسرائیل که اخیرا از مرز عراق وارد ایران شده حاوی مواد کشنده است که با استنشاق آن پس از 4 ای 5 روز تاثیر گذاشته و درمان ندارد. به دوستان و نزدیکان خود اطلاع رسانی کنید. ستاد خبری اطلاعات سپاه

 


  
  




امسال تمام بازوهای منطقه ای اسرائیل قطع شده و یا فلج گردیده اند. امسال حیات خلوت اسرائیل یعنی مصر ، جبهه جدیدی علیه این رژیم است پس همه با هم می آیم تا آخرین ضربه ها را هم به اسرائیل بزنیم


  
  
سرویس بین الملل «فردا»: همیشه عنوان می‌شود امریکا سرزمین رویاهاست. رویای امریکایی در ذهن برخی مردمان جهان نقش بسته است: به این کشور بروید که خیابان‌هایش از طلاست. اما واقعیت‌های آماری چه می‌گویند؟ ساشا آبرامسکی در مقاله‌ی جدید خود در هفته‌نامه‌ی نیشن، نگاهی به فقر فراگیر در قرن بیست‌ویکم امریکا نشان می‌دهد، به کشوری که 22 درصد کل کودکان‌اش زیر خط فقر، روزگار خود را می‌گذرانند و اقلیت‌های نژادی بیشترین آسیب را از نابرابری‌ها برده‌اند.
ذکر این نکته ضروری است که کسی در پی کتمان ضعف های اقتصادی کشور نیست ولی نمی توان امری «بهشت وار» از خارج کشور را ترسیم کرد .در عین حال قابل توجه «برخی» اینکه، این مطلب در نشریه ای که در داخل آمریکا منتشر می شود به چاپ رسیده است.بنابراین نمی توان از آن به عنوان تبلیغات ضد آمریکایی ایران نام برد!

کلارکس‌دیل، می‌سی‌سی‌پی احتمالاً دور از انتظارترین نقطه برای شروع کنکاشی در نابرابری اجتماعی در امریکای قرن بیست‌ویکم می‌رسد. این شهر را سرزمین موسیقی بلوز می‌شناسند. اما این شهر همچنین محل وقوع رویداد کاملاً متفاوتی نیز هست، هرچند بیشتر نواحی امریکا بتدریج شاهد همین رویداد می‌شوند: این‌جا شهری شده است که تفاوت‌ها گسترده است و نحوه‌ی زندگی ثروتمندان و فقرا بشدت از هم متمایز شده است. بخش مرکزی شهر ردیفی از خانه‌های کوچک چوبی است. بیشتر ساکنین این منطقه امتیازات کمی در زندگی خود دریافت می‌کنند، ورای تحصیلات اولیه، تحصیلتی نخواهند داشت و اغلب دسترسی به جریان اقتصادی کشور را ندارند. درعوض، در محدوده‌ی تاریخی شهر، ساختمان‌های قدیمی معظمی قرار دارند – قصرهایی که چندین فرماندار ایالت می‌سی‌سی‌پی در آن‌ها متولد و بزرگ شده‌اند، جایی‌که تِنسی ویلیامز جوان همراه پدربزرگ و مادربزرگ ثروتمند خود زندگی می‌کرد – این‌جا بیشتر شبیه مکانی برای ساخت یک فیلم سینمایی خارق‌العاده درباره‌ی جنوب ثروتمند گذشته‌ها می‌رسد. البته حومه‌ی شهر هم پر از عمارت‌های نوساز جذابی شده است که شبکه‌ی تلویزیونی می‌توانند پزشان را بدهند.

برای سالیانی دراز، داستان فقر در امریکا از خاطره‌ی جمعی همگی ما زدوده شده بود. بااین‌حال اکنون دوباره شاهد این هستیم که فقر گسترش یافته و باید بحث نابرابری‌ها را پیش کشید. پنجاه سال پیش از آن‌که مایکل هرینگ‌تاون «فقرای نامرئی» را در قسمتی از برنامه‌ی کلاسیک خود، «امریکای دیگر» مطرح کرد، نسل دیگری از فقرا پدید آمده‌اند که نواحی گسترده‌ای از کشور را در دست خود دارند. به لطف جنبش وال استریت، این طبقه حضور خود را نشان داده‌اند – در زمانی‌که کمپین‌های انتخاباتی تبدیل به نبرد 1 درصد علیه 99 درصد شده است؛ حالا فقرا حداقل این شانس را دارند که بخش کوچکی از خواسته‌هایشان مطرح شده و حتی به سرانجمی نیز برسند.

در سال گذشته از جنوب‌غربی تا جنوب کشور، 3 هزار مایل رانندگی کردم و با صدها فقیر امریکایی مصاحبه کردم و پرسیدم چه خواسته‌ای دارند. صداهایشان قوی بود، هرچند داستان‌هایشان یکسان از سختی‌های اقتصادی امریکا می‌گفت. هرچند اقتصاد در چند ماه گذشته، اندکی به جریان سابق خود بازگشته است، اما همچنان 8.3 درصد نیروی کار، بدون هیچ شغلی باقی مانده است و فقط در چند سال گذشته، میلیون‌ها شغل از دست رفته است. شاید نمایان‌تر از همه بتوان فقر امریکا را در «عدم اطمینان غذا»یی مردم یافت: بعد از دهه‌ها نبرد با گرسنگی، کشور دارد در این جبهه عقب می‌کشد،‌ چون خانواده‌های بسیاری دیگر نمی‌توانند غذای کافی برای خوردن داشته باشند. چهل‌وشش میلیون امریکایی جیره‌ی غذایی دریافت می‌کنند، و این رقم در چهار سال گذشته 14 میلیون رشد را نشان می‌دهد و همین برای دولت 65 میلیارد دلار هزینه در بر دارد. سازمان تحقیقات غذایی می‌گوید چند میلیون نفر دیگر در کشور وجود دارند که بدون کمک‌های دولت قادر به گذران روز نیستند. کوپن‌های غذایی گسترده پخش می‌شوند و سازمان تحقیقات دریافته که 40 درصد این کوپن‌های پخش شده در سن دیاگو، 46 درصد در دِنور و 56 درصد استفاده شده‌اند.

همان‌طور که فقر گسترش می‌یابد، نشانه‌هایش در سرتاسر کشور گسترش می‌یابد. در سایه‌ی مشکل مسکن و همچنین گسترش رکود اقتصادی، بعد از کف رفتن مشاغل، درحالی‌که بخش‌های اقتصادی گوناگونی ورشکست شدند و بسیاری بخش‌ها درگیر وام‌های کلان شده‌اند. تعداد امریکایی‌هایی که از بیمه‌ی بیکاری استفاده می‌کنند، گسترش فزاینده‌ای داشته است.

بخش عمده‌ای از طبقه‌ی فقیر کشور را نژاد لاتین و افریقایی‌امریکایی‌ها شکل می‌دهند. بیش از یک چهارم سیاه‌پوستان و لاتین‌ها زیر خط فقر امریکا زندگی می‌کنند (11 هزار دلار درآمد سالیانه برای هر فرد و 23 هزار دلار برای هر خانوار چهار نفره) در آسیایی‌امریکایی‌ها این رقم برابر 12 درصد جامعه‌ی نژادی است و برای سفیدها کمتر از 10 درصد. آمار منتشر شده در ماه جولایی توسط مرکز تحقیقاتی پو نشان می‌دهد که میانگین ثروت خانوادگی یک خانوار سفیدپوست هجده برابر یک خانوار لاتین و بیست برابر یک خانوار سیاه‌پوست است. دهه‌ها جنگیده شده تا این ارقام کاهش یابد اما در واقعیت چه شده است؟‌ «بین سال‌های 2005 تا 2009 میلادی، میانگین رفاه خانوادگی لاتین‌ها 66 درصد، سیاه‌ها 53 درصد و سفیدها 16 درصد کاهش یافته است.»

هرچند فقر گسترده‌تر بر اقلیت‌های نژادی فرود آمده است اما اصلاً معنایش ین نیست که این «مشکل اقلیت‌ها» باشد. درحقیقت، حدود 47 میلیون امریکایی – از تمامی رنگ‌ها، نژادها و سوابق – برابر یا زیر خط فقر زندگی می‌کنند. (قبل از بحران مسکن و رکود اقتصادی، این رقم 37 میلیون نفر بود.) البته، بیش از 20 میلیون امریکایی در آن‌چه «فقر مطلق» نامیده می‌شود، روزگار می‌گذرانند، یعنی درآمدشان 50 درصد از خط فقر کمتر است. آمار می‌گوید بیش از 16 میلیون کودک امریکایی، یعنی 22 درصد کل کودکان کشور، در فقر زندگی می‌کنند. این بالاترین رقم از سال 1962 است و بالاترین درصد از زمانی است که بیل کلینتون در سال 1993 قدرت را در دست گرفت.

هرچند این ارقام هم داستان واقعی را نشا نمی‌دهند. میلیون‌ها زن، مرد و کودک امریکایی زیر خط چیزی زندگی می‌کنند که اقتصاددانانی مانند دین باکر، «درآمد زندگی» می‌خوانند. این خانواده‌ها ظاهراً نیازی به کمک‌های دولت ندارند اما به‌زحمت درآمدشان به آخر ماه می‌کشد، همچنین مشاغل آنان امتیازات اندکی دارد یا هیچ‌گونه امتیازی برایشان ندارند و زیر بار قرض نیز کمر خم کرده‌اند.

 

مثلاً مِگان رابرتز شهروند آلبوکوئرک را درنظر بگیرید، مادری جوان که همسرش کارگر یک شرکت حمل‌ونقل کامیون است. وی دچار سرطان شد و مجبور شد 100 هزار دلار برای درمان اولیه از بانک قرض کند و بعد برای درمان‌های بعدی، 186 هزار دلار دیگر زیر بار قرض رفت. میلیون‌ها خانوار امریکایی وضعیتی مشابه او دارند: کار دارند اما زیر بار قرض و مشکلات فزآینده.

در سال‌های اخیر، بحث فقر و نابرابری، بیشتر از قبل در بحث‌های ملی سیاسیو دیده می‌شوند. حتی جمهوری‌خواهان هم نشانه‌هایی از نگرانی‌هایی درباره‌ی گسترش تمایزهای درامدی در کشور نشان داده‌اند. هرچند به نقش خود در این میان اشاره‌ای نمی‌کنند. دراین‌میان، جنبش وال استریت از دولت در پیش کشیدن این بحث موفق‌تر عمل کرده است. احتمالاً این خود پیشرفتی است که بحث فقر مطرح شده است. هرچند از دهه‌ی 1920 تاکنون دیگر انتظار چنین فاصله‌هایی در طبقات کشور نمی‌رفت. هرچند تا زمانی‌که حجم فقر در کشور سنجیده نشود و استراتژی‌هایی گسترده برای مبارزه با این اپیدمی سنجیده نشود، امریکای قدمی در مبارزه با این معظل، برنخواهد داشت.


  
  

نگامی که پل ترنر تهیه کننده ی معروف استرالایای در طی برنامه ای ماه واره ای تحت عنوان نوسترآدتموس : مردی که فردا را پیش بینی کرد خطر روز افزون ایران وانقلاب اسلامی ایران را برای غرب وتمدن غربی مطرح کردو در طی این برنامه تمام آنچه نوستر آداموس در پیش از 390 سال پیش از آن تاریخ « آگوست 1989» پیشگوئی کرده بود منتسب به ایران کرد ؛ هیچ سیاستمداری حرف وی را چندان جدی نگرفت ؛ چرا که موقعیت ایران در آن سال نه تنها به هیچ وجه مناسب نبود ؛ بلکه به واسطه ی جنگ تحمیلی وعواقی ناشی از آن و تحریمهای شدید افتصادی بسیار شکننده و جساس بود . لیکن پس از به واقعیت پیوستن واقعه ی یازده سپتامبر در آمریکا که اتفاقا در فیلم هم به صراحت به آ« اشاره میشود همگان را شگفت زده ونگران کرد ؛ به نجوی که رئیس جمهور نه چندان باهوش پس از وقوع این حادثه به تبعیت از نوستر آداموس ایران را هم یکی از محور های شرارت معرفی کرد. در این قسمت سعی نگارندگان این نیست که بر پیشگوییها ی نوستر آداموس صحه بگذارند یا از آن دفاع کنند ویا به هر طریفی آن را خز عبلاتی هذبان گونه نشان دهد؛ بلکه سعی نگا رنده آن است که دیدگاه غرب وتمدن غربی نسبت به پیش گوییها ی شگفت آور نوستر آداموس را مورد برسی و مداقه قرار داده واین پیشگویی ها اغلب درباره ی ابران یا کشور های اسلامی بوده ؛ مورد بررسی قرار دهد البته بایستی در نظر گرفت که بدون شناخت این پیشگوی کبیر نمی توان جساسیت انسان غربی نسبت به انسان شرفی را درک کرد .چرا که اغلب سیاستمداران و متفکران غربی عمیقا به ستاره شناسی طالع بینی و آینده نگری همراه ادبیات رمز آمیز معتقدند و حتی نظریه پرداز معروف هاروارد یعنی ساموئل هانتینگتون نیز تئوری برخورد تمدنها را را از نوستر آداموس به عاریت گرفته است. پیشگو ئی نوستر آداموس در باره ی واقعی یازده سپتامبر و تاثیر شگرفی که بر نگرش وفرهنگ آمریکایی گذاشت می تواند موجب تحولی اساسی نسبت به دیدگاه غرب نسبت به انقلاب اسلامی ایرا ن شود، همانکه نباید به سادگی از کنار آن گذشت … آسمان، در چهل پنج درجه [ مختصات جغرافیایی نیویورک ؟؟؟] خواهد سوخت آتش به شهر چدید نزدیک می شود جالب ترین نکته در مورد پیشگ.ییهای نوستر آداموس آن است که وی به ندرت نام کشوری را آشکارا ذکر می کند ، جالب آنکه در مورد ایران به صراحت عنوان میکند که ایران جهان را تسخیر خواهد کرد . ایران از طریق آناتولی فرانسه و ایتالیا را فتح خواهد کرد و بالاخره ایران باعث وقوع جنگ جهانی سوم می شود . بنابرین در گام نخست بایستی نوستر آداموس را بهتر و بیشتر بشناسیم و راز ورمز تاثیر گذاری وی بر تمدن غربی را از این طریق دریابیم میشل دو نسترادان که بیشتر با نام لاتین خود نوستر آداموس شناخته شنا خته می شده است در روز چهاردهم دسامبر سال 1503 م. در ناحیه ی سن رمی فرانسه متولد شد . خا نواده ی وی از شجره ی پزشکی یهودی وایتالیایی الاصل بود. پدر بزرگ وی در شکل گیری و تربیت نوستر آداموس نقش اساسی داشته و آموزه های اشرقی مکتب کابالیست ها را مستقیما به وی تعلیم داده است . نوستر آداموس در سن 22 سالگی از دانشگاه بسیار معتبر آن زمان فرانسه یعنی مون پلیه در رشته ی پزشکی فا رغ تحصیل شد و برای نجات بیماران از بیماری مرگ سیاهیا طاعون بلافاصله مشغول به کار شد .شاوینی ، پیرو ومفسر معروف نوستر آداموس می نویسد که وی سه سال تمام بر روی نخستین اشعار وجی آمیز خود که از آینده و رویدادهای آن خبر میداد کار کرد و در سال 1555 م. دفتری را که در بر گیرنده ی بیش از صیصد پیش گوئی شعر گونه بود به پسرش سزار هدیه کرد. سپس در سالهای بعد مجموعه ی کاملی از شعر واره های نوستر آداموس در 1000 قطعه ؛ یعنی 10 سانتوری که هر سلنتور ی مشتمل بر 100 قطعه بود منتشر شد. نوستر آداموس بر خلاف شایعات واهی و عبثی که پیرامون شیطان پرستی و خدا ستیزی به او نسبت داده اند ؛ فردی عمیقا مؤمن و پایبند به مذهب کاتولیک بود و در نامه ای به پسرش صریحا متذکر می شود که : « … و از زمانی که اراده ی خداوند متعال بر این قرار گرفته که تو فقط در نور طبیعی و در این نقطه ی زمین به دنیا بیایی … »http://pishguu.persianblog.ir/post/94/


  
  

حمله اسرائیل به ناو یو اس اس لیبرتی، خاطره تلخی است که تقریباً در ذهن هر آمریکایی باقی مانده است. حمله‌ای که حقایق بزرگی درون خود دارد. به گزارش سایت اوباما، ناو U.S.S. Liberty ایالات متحده در حالی توسط اسرائیل مورد حمله هوایی سهمگین جنگنده‌های این رژیم قرار گرفت که 34 خدمه آن کشته شده و 174 نفر دیگر نیز مجروح شدند و به علاوه، شدت حملات به قدری بود این ناو پیشرفته به کلی از کار افتاد. این اتفاق در 8 ژوئن 1967 رخ داد و به رغم گذشت نزدیک به 46 سال، اسرائیل آن را یک "اشتباه" عنوان می‌کند و مقامات آمریکایی نیز از این حادثه با سکوت عبور می‌کنند. این در حالی است بسیاری از مردم آمریکا باور دارند که اسرائیل در جهت منافع خود، به طور عمدی این حمله را انجام داد. اما واقعیت از چه قرار است؟ در آن زمان اسرائیل سرگرم جنگ سوم خود با اعراب بود و همزمان با نیروهای مصری، سوری و اردنی می‌جنگید. مقامات آمریکا نگران از حمله اسرائیل به سوریه متحد شوروی و احتمال واکنش شوروی در صورت حمله اسرائیل به سوریه، تلاش می‌کردند تا از طریق ارسال ناو جاسوسی U.S.S. Liberty که قابلیت شنود تمامی مکالمات راداری، خطوط تلفی و بی سیمی و رمز گشایی آنها را در شعاع 500 مایلی را داشت، نسبت به تصمیم احتمالی اسرائیل در مورد حمله به سوریه اطلاعات کسب کنند تا در صورت لزوم بتوانند جلوی عواقب ورود شوروی به جنگ را بگیرند. موشه دایان وزیر جنگ وقت رژیم صهیونیستی با اطلاع از ماموریت ناو آمریکایی، دستور هدف قرار دادن ناو را صادر می‌کند. بعد از مدتی، جنگنده‌های اسرائیلی در عرشه پیشرفته‌ترین ناو جاسوسی آمریکا، حمام خون به راه انداختند و 34 خدمه کشتی را کشته و 174 نفر دیگر را زخمی کردند. آمریکا به تصور اینکه این حمله از سوی مصر رخ داده است، به نیروهای مصری حمله کرد و آنها را مورد حمله قرار داد و بدین ترتیب، اسرائیل با یک تیر دو هدف را زد و از جنگ با اعراب پیروز بیرون آمد. بعد از گذشت مدتی و بررسی بیشتر موضوع، دولت آمریکا متوجه شد که حمله از طرف رژیم صهیونیستی صورت گرفته و ضمن ارائه مدارک کافی، نسبت به این موضوع اعتراض کرد اما اسرائیل اعلام کرد که این اتفاق در اثر یک اشتباه صورت گرفته درواقع یک "فرندلی فایر" به معنای کشتن دوستان در اثر یک اشتباه اتفاق افتاده است! فشار لابی‌های صهیونیستی داخل آمریکا مانع از آن شد که هیچ اقدامی در واکنش به این حمله اسرائیل، از سوی آمریکا صورت پذیرد اما این اتفاق، به یک خاطره تلخ در ذهن مردم آمریکا تبدیل شد. اما سالگرد این اتفاق، امسال درحالی در آمریکا برگزار شد که گروه‌های معترض آمریکایی ضمن یادآوری این اتفاق، کلکسیونی از جنایات اسرائیل علیه مردم آمریکا را لیست کرده‌اند. در واقع، آنچه که به صورت تدریجی در میان معترضین آمریکایی در حال تبدیل شدن به یک ادبیات مرسوم است، اشاره به نقش اسرائیل در تمام مشکلات جاری آمریکاست و هر روزه به تعداد معترضینی که معتقدند لابی‌های اسرائیلی باعث بروز مشکلات اقتصادی در این کشور و همچنین ورود آمریکا به جنگ‌های ناخواسته در دنیا می‌شوند، افزوده می‌شود.

 http://www.barackobama.ir/en/news/5605/حمله-اسرائیل-به-ناو-آمریکایی-تصاویر


  
  

مجید مظفری: ضرغامی حاضر است کلی خرج کند تا محمدرضا گلزار وارد تلویزیون شود/ فیلم‌هایی ساخته می‌شود که محال ممکن بود زمان شاه ساخته شود به گزارش مشرق، مجید مظفری در میزگردی در خبرگزاری دانشجو مطالب مهمی درخصوص فضای کنونی سینما و تلویزیون مطرح و گفت: وقتی انقلاب شد یک مدتی کار نکردیم تا دیدگاه‌ها مشخص شود. ما آن زمان دنبال چه بودیم و الان برخی بازیگرها دنبال چه هستند؟! الان وقتی به پارک می‌روم و یک آقای جوان مذهبی به همراه همسر و فرزندش من را می‌بیند، به من می‌گویند همسرم یا مثلاً مادرم بازی شما را بسیار دوست دارد، هدف از زدن این مثال این بود که این محبوبیت به این سادگی به دست نمی‌آید. مهمترین بخش از صحبتهای مظفری به این شرح است: - می‌خواهم به سیم آخر بزنم و همه درددل‌هایم را طرح کنم. نزدیک به 10 تا 12 سال است که فیلم سینمایی بازی نکرده‌ام و فکر می‌کنم آخرین فیلم سینمایی‌ام سگ‌کشی بهرام بیضایی بود. -

مدتی است به تلویزیون آمده‌ام. آقای ضرغامی نمی‌گذارد ما کارکنیم. متاسفانه ضرغامی جلوی بازی ما را گرفته. نه می‌گذارد کار کنیم و نه با ما تسویه حساب می‌کند و پولمان را می‌دهد. دفترمان را هم داریم می‌بندیم و همه وسایل را کارتون کرده‌ایم. همین الان اگر جلوی روی شما زنگ بزنم به دفتر ضرغامی می‌گویند برو تسویه حساب کن اما بعد از اینکه می‌رویم چند ماه ما را می‌دوانند. سیما فیلم هنوز با ما به خاطر بدهی که داشته تسویه حساب نکرده و پولمان را نداده. - وقتی انقلاب شد یک مدتی کار نکردیم تا دیدگاه‌ها مشخص شود. ما آن زمان دنبال چه بودیم و الان برخی بازیگرها دنبال چه هستند؟! الان وقتی به پارک می‌روم و یک آقای جوان مذهبی به همراه همسر و فرزندش من را می‌بیند، به من می‌گویند همسرم یا مثلاً مادرم بازی شما را بسیار دوست دارد، هدف از زدن این مثال این بود که این محبوبیت به این سادگی به دست نمی‌آید. - برخی بازیگران حال حاضر مانند محمدرضا گلزار، ضد ارزش هستند. بروید زندگی‌اش را ببینید؛ دوبی گرفته می‌شود و بعد به بهانه‌ای آزادش می‌کنند. سبک زندگی‌اش را نگاه کنید شمالش را می‌رود ماشین مدل بالایش را دارد و... وی اگر هنرمند بود دلم نمی‌سوخت، ولی آدمی که ایکات آمده به این نتیجه رسیده که مثلاً زیباست و صورتش را بین مردم جا انداخته‌ یک دفعه بازیگر می‌شود. - می‌خواهم بگوییم آوردن اسم امثال نسل من در خانواده‌ها باعث آرامش و محبوبیت است، اما آوردن اسم امثال گلزار باعث عدم امنیت می‌شود. اگر دختر و پسر خانواده‌ای اسم اینها را می‌آورد خانواده احساس امنیت نمی‌کند. - همین آقای ضرغامی حاضر است بسیار خرج کند تا امثال محمدرضا گلزار به صدا و سیما بروند، اگر گلزار به صدا و سیما برود ضرغامی کلاهش را بالا می‌اندازد. آنوقت منی که یک عمر است دارم سالم زندگی می‌کنم با ما اینطور تا می‌کنند. الان اینها دارند کاری می‌کنند مسائلی که برای ما ارزش شده کم کم از بین برود. - وقتی وارد سینما شدم و جوان بودم از امثال عزت الله انتظامی درس می گرفتم. سینما به این دلیل به این حال افتاد که نسل من از سینما بیرون رفتند. - خاطرم است وقتی جوان بودم و وارد سینما شدم در کنار بزرگانی مثل عزت الله انتظامی، نصیری، خانم خروش، به بازی پرداختم. آنها تربیت اجتماعی و هنری داشتند و ما این ویژگی‌ها را از آنها کسب می‌کردیم آنها به دنبال معروفیت نبودند بلکه به دنبال محبوبیت بودند. دنبال زرق و برق زندگی نبودند بلکه به دنبال خود زندگی بودند. ما همه این ویژگی‌ها را از آنها یاد گرفتیم اما در سینمای الان در کنار بازیگران جوان، ما کنار کشیده شده‌ایم و دیگر نیستیم که از ما چیزی یاد بگیرند. - سینمای دهه 60 و دهه 70 را نگاه کنید که چه فیلم‌هایی بود و بعد با الان مقایسه کنید. فیلم‌های آن زمان امثال ناخدا خورشید، شیرسنگی، جنگ نفت‌کش‌ها بود اما الان فیلم‌ها اسمشان شده مامان‌جونم موتور می‌خواهد و عناوینی از این دست. متاسفانه برخی محتواها الان در فیلم ساخته می‌شود که محال ممکن بود در زمان شاه ساخته شود. - اگر برخی سناریوهایی که الان ساخته می‌شود در زمان شاه سازمان فرهنگ و هنر می‌بردید ساخته نمی‌شد که هیچ پاره می‌کردند و دور می‌انداختند. - الان در فضای بازیگرها نگاه کنید مهناز افشار چون مثلاً شبیه گوگوش بوده بازیگر شده و الان سوپراستار شده. حج هم می‌فرستندش و حاج خانمش هم می‌کنند. - بعضی جاها مانند مقوله ورزش که در آن پول وجود دارد یک سری آدم وارد می‌شوند و چون خیلی تخصص ندارند اما صرفاً قدرت مالی دارند سکان را دست می‌گیرند و آنهایی که قدرت مالی ندارند نمی‌توانند در برابر آنها مقابله کنند در فضای سینما هم همینطور ما الان چند تهیه‌کننده داریم؟ - متاسفانه ما در سینمای ایران تهیه کننده نداریم این افرادی که این عنوان را گرفته‌اند سرمایه‌گذار هستند، سرمایه‌گذار هم برایش فرقی نمی‌کند که سکه بگیرد یا دلار بخرد یا فیلم بسازد. سرمایه‌گذار دنبال سود زودبازده است و به سناریو و آینده سینما فکر نمی‌کند. مثلاً می‌گوید فلان فیلم خوب چقدر فروش می‌کند برویم و شبیه آن بسازیم. - سینما احتیاج به تفکر دارد متاسفانه آدم‌های متفکر سینمای ما کنار رفته‌‌اند، سرمایه‌گذار نمی‌گوید که برای جوان‌ها می خواهد فیلم بسازد بلکه می‌گوید با جوان‌ها می‌خواهم فیلم بسازم. وقتی صرفاً هدف این باشد که در فیلم جوان‌ها بازی کنند تفکر فیلم دارای سطح فرهنگی پایینی می‌شود. - من مخالف بازی‌کردن جوان‌ها نیستم اما اگر مثل دهه قبل فیلم ساخته می‌شد من مظفری در فیلم بودم اما حرف اصلی و محتوای اصیل فیلم از دهن کسی مثل انتظامی بیرون می‌آمد با این شکل هم تفکر فیلم بالا می‌رود و هم برای تماشاگر قابل باور می‌شود. - اما متاسفانه فیلم‌های الان شده فیلم‌های با جوان‌ها، سطح فیلم‌ها پایین آمده و همه فیلم‌ها تکراری شده. بچه‌هایی که به حق دانشجویی هنر هستند بیکارند اما یک سری با عنوان سوپر استار در سینما حضور دارند. - اشکال در سینمای ما مدیریت است اگر وزارت ارشاد مدیریتی داشته باشد که سناریوهای مشابه را تصویب نکند این مشکلات پیش نمی‌آید پس وزارت ارشاد این وسط چه کاره است.؟ متاسفانه شروع این جریان در زمان مهاجرانی اتفاق افتاد، مهاجرانی گفت: سینمای آزاد و سینمای ما به اینجا کشیده شد که الان می‌بینیم. من موافق سانسور صددرصد نیستم اما خط قرمزهایی باید به عنوان سانسور وجود داشته باشد مثل فیلم‌های دهه 60، هیچ اشکالی هم نداشت. - باید بگردیم کجای کار گیرکرده‌ایم؟ دهه 60 در کارهای سینمایی افرادی مثل فارابی و بهشتی وجود داشتند که بسیار مسلط و موشکاف بودند، راهنمایی می کردند و هر سناریویی را تصویب نمی‌کردند. هر چیزی جلوی دوربین نمی‌رفت و به بچه‌های سینمایی کمک می‌کردند اما الان نگاه کنید چه بر سر سینما آمده است؟ - جشنواره شهرستان‌ها را از بین بردند در یک برهه زمانی 60 و 70 کارگردان و تهیه کننده در این جشنواره شرکت می‌کردند و تعامل‌های خوبی برقرار می‌شد، لباس‌ها دیده می‌شد، لوکشین‌ها دیده می‌شد، زبان‌ها مورد توجه قرار می‌گرفت. - اگر در سال 100 فیلم ساخته می‌شد 20 تای آن در تهران بود بقیه آن در شهرستان ساخته می‌شد. اما الان دیگر فیلم‌های امثال شیرسنگی نمی‌بینیم. تهیه کننده می‌گوید برای چه بروم به شهرستان، همین‌جا در تهران یک فیلمی در کوچه پس کوچه‌ها می‌سازم. - به نویسنده‌ها کمک کند و بازار جهانی برای سینما پیدا کند. الان اگر طرز فیلمبرداری‌ها را ببنیم بسیار نزول پیدا کرده. تازگی‌ها یاد گرفته‌اند دوربین عکاسی می‌گذارند روی سه پایه و فیلمبرداری می‌کنند. - چند روز پیش رفتم پای فیلمبرداری و دیدم دیگر آن دوربین‌ها و آدم‌های پشت صحنه خبری نیست، دوربینی روی سه پایه قرار داده شده بود و با آن فیلمبرداری می‌شد، سه پایه هم اینقدر لق‌لق می‌خورد که فیلمبردار با ترس دکمه را فشار می‌داد. - الان محتوای فیلم‌ها را اگر نگاه کنید متاسفانه بازیگران شبیه بازیگران هندی بازی می کنند اسم قصه آمریکایی است مثل گربه روی شیروانی داغ، محتوای قصه هم معلوم نیست کجایی است. در شان من است که بروم در این فیلم‌ها بازی کنم؟ کسی که 40 سال است در کار بازیگری است؟ اصلاً دیگر نسل ما بلد نیستند اینطوری که اینها دیالوگ می‌گویند بازی کنند ... - من با خانه سینما مشکل داشتم در این 11 و 12 سال که من سینما را کنار گذاشتم یک بار من را صدا نکردند، بگویند حالت چطور است، خانه سینما موظف است منی که 12 سال در سینما نیستم صدا کند و بگوید چه مساله‌ای برایت پیش آمده است. متاسفانه همه به فکر خودشان بودند، رئیس و روسای که خودشان به خودشان موبایل، خانه و ماشین می‌دادند. - در جشنواره خانه سینما دنبال داور بودند و برای انتخاب داور دچار مشکل بودند حتی برای داوری هم به سراغ من نیامدند، چطور ممکن است فیلم بیضایی در جشنواره باشد اما بازیگر فیلم را فراموش کنند آنها همه چیز را برای خودشان می‌خواستند. - پنج الی شش سال پیش همسر من فوت کرد خانه سینما یک آگهی نداد یک نفر از خانه سینما در ختم شرکت نکرد دو بار در بیمارستان خوابیده بودم هیچ کس به سراغ من نیامد. - به نظر من خانه سینما با خانه ملت یکی است، اگر مجلس خانه ملت است این ملت ما است که آدم‌ها را به عنوان هنرمند انتخاب می‌کنند. باید طور دیگری به خانه سینما نگاه کرد، خانه سینما باید وجود داشته باشد اما طیف حاکم بر آن را باید عوض کنند. - وزیر ارشاد بیاید رفراندوم بگذارد و از هنرمندان بپرسد خانه سینما برای شما چه کرده است آن وقت ما می‌گوییم برای ما هیچ کار نکرده است و تنها برای 10 و 12 نفر خودشان فایده داشته است. - خیلی از کارگردان‌های که کارگردان نبودند از داخل خانه سینما شروع به کار کردند اگر خانه سینما نبود اصلاً کارگردان نمی‌شدند خیلی از اینها به محض اینکه رئیس و معاون شدند یک دفعه کارگردان هم شدند. آدم‌هایی که داخل خانه سینما بودند هرکار کردند برای خودشان کردند. از هر قشری که می‌خواهید مثل فیلمبردارها، کارگردان‌ها و ... راجع به خانه سینما بپرسید همه همین حرف‌ها را می‌زنند. - خانه سینما باید حرف دل ما را بزند باید به عنوان خانه اول بازیگر باشد باید به من بگوید مجید مظفری تو که پنج الی شش سال است که همسرت فوت کرده با یک دختر تنها با اجاره نشینی چه می‌کنی؟ کار هم که نمی‌کنی. - متاسفانه وضع خیلی بد است من رویم نمی‌شود خیلی از حرف‌ها را بزنم چون آدم با حجب و حیایی هستم. من اگر دارم این حرف‌ها را می‌زنم به خاطر این است که زندگی‌ام سوخته فقط به این فکر می‌کنم که اگر یک روز ضرغامی را ببینم به او چه خواهم گفت. تمام زندگی من رفته، یک کدامشان نیامدند بگویند ماجرا چیست. خودشان گفتند اگر بروید شهرستان کار کنید ما حمایت می‌کنیم، ما هم آمدیم هر چه نقدینگی داشتیم گذاشتیم وسط کار و در دفترمان از کارگردان‌های خوبی استفاده کردیم از امثال یدالله صمدی و مهدی مقدم، در بهمن سال 89 ما سه سریال پیش تولید کردیم و ماه سوم 90 این سریال‌ها را یکی یکی تحویل دادیم هنوز که هنوز است سر این سریال‌ها با من تسویه حساب نکرده‌اند هر وقت زنگ زدم به آقای بخشی، رئیس دفتر ضرغامی هی می‌گوید باشد، پولتان را می‌دهیم. - الان شبکه دو اینقدر خردخرد پول ما را داد که اصلاً جای گفتن ندارد اما متاسفانه بعضی‌ها نورچشمی هستند و میلیارد میلیارد بهشون پول داده می‌شود. - انشاء الله چشم آقای ضرغامی به این مطالب بیفتد. من با این اتفاقاتی که افتاده است فقط به یک دلیل اینجا مانده ام و گرنه ول کرده بودم و رفته بودم .فقط به خاطر دخترم هست و گرنه این نوع زندگی را با این آدم‌هایی که این بی‌اخلاقی‌ها را دارم رها کرده بودم. الان از خارج از کشور به من پیشنهاد دادند سالی 120 هزار دلار به من می‌دهند یعنی حدوداً ماهی 10 میلیون تومان اگر بخواهند خانه و ماشین هم به من بدهند قرارداد با من می‌بندند ماهی 100 هزار دلار اما بعضی موقع‌ها فکر می‌کنم برای چه بروم. - در ایران اگر موقعی دلم بگیرد می‌آیم جاهای اینچنینی و درد و دل می‌کنم و حرف می‌زنم اما اگر آنجا دلم گرفت کجا بروم؟ - سرمایه‌گذارهای ما در سینما یکی از تفریحاتشان این است که بازیگران سوپر استار را در میهمانی‌هایشان ببرند و با افتخار به اقوامشان بگویند ما با این‌ها کار می‌کنیم و مثلاً این سوپراستارها رفیق‌های ما هستند انگار دیگر برایشان جذابیت ندارد با امثال و نسل مجید مظفری کار کنند. - نجیب‌ترین طیف هنری همین بچه‌های سینما، تئاتر نسل ما هستند البته در نسل جدید هم امثال محمدرضا فروتن وجود دارد که هم بازیگر هستند و هم از لحاظ اخلاقی، اخلاق‌مدار. - خیلی وقت است که دلم برای یک بازی خوب در سینما تنگ شده. اما انگار شتر در خواب بیند پنبه دانه، پیشنهادی نیست مگر در هر سال چند فیلم خوب ساخته می‌شود یک الی دوتا. - هر ده سال هم یک فیلم خوب به تور من بخورد باید خدا را شکر کنم، سریال‌ها خیلی تکراری شده آخرین سریال من تا صبح بود. می‌دانم با انتشار این حرف‌ها اگر چند تله فیلم و سریال هم به من پیشنهاد می‌شد دیگر این اتفاق نمی‌افتاد. من خیلی دلم پر است و خیلی گله دارم. برای طرح درد - دکتر میرباقری، معاونت سینما به من پیشنهاد داد برو برای رهبری حرف‌هایت را تعریف کن. می‌خواهم نزد رهبری بروم به من گفتند رهبری سریال تا صبح را دیده بودند و گویا خوششان آمده بود، به پیشنهاد ایشان این سریال دوسال از تلویزیون پخش شد. - سریال دیگری می‌خواستند بسازند با عنوان شب می‌گذرد، که به مناسبت دهه فجر بود، رهبری گفته بودند خوب است نقش را همان آقایی بازی کنند که تا صبح را بازی کرده بود. - تنها امید من رهبری است و تنها کسی که می‌دانم اگر برایشان حرف بزنم گوش می‌کنند حضرت آقا هستند. - متاسفانه برخی فکر می‌کنند چون ما حرف نمی‌زنیم نشان‌دهنده بی‌اطلاعی ماست، رهبری این همه بر روی اسم سال تاکید می‌کند، می‌خواهم تحلیلی برای اسم سال‌های که ایشان طرح کرده بود ارائه دهم خاطرم هست یک زمانی هنرمند و دانشجو و متفکر در دهانشان پنبه بود و نمی‌توانستند حرف بزنند. آقا آن سال را به نام سال نهضت حسینی، نامیدند یعنی حق‌گویی و حق طلبی، پنبه‌ها از دهان درآمد متاسفانه پنبه‌ها رفت در گوش مسئولین، سال بعد آقا فرمودند سال، سال پاسخگویی است و مسئولین مجبور شدند پنبه‌ها را از گوششان دربیاورند، سال بعدش آقا سال تعامل نامیدند یعنی پنبه‌ها که درآمد حال بروید و با هم تعامل کنید. - این تحلیل را گفتم برای اینکه بگوییم به خدا ما خیلی بهتر از برخی آدم‌ها می‌فهمیم، برخی فکر می‌کنند سکوت ما به خاطر عدم درک است. - سینمایی ایران باید به دهه 60 برگردد، سناریست‌ها تشویق شود دوربین‌ها از تهران بیرون برود، جشنواره شهرستان‌ها گذاشته شود چرا که ما لباس‌ها، گویش‌ها و موسیقی‌های زیبایی داریم. اگر به این نکات توجه شود سینمایی ما به قوت دهه 60 باز خواهد گشت

منبع :   http://www.mashreghnews.ir

 


  
  
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
پیامهای عمومی ارسال شده