در قسمتی ازگزارش کمیسیون اصل 90 آمده است : بر مبنای مجموعه تحلیل ها و اخبار و اطلاعات نقش بازیگر بزرگ در انتخابات ریاست جمهوری دهم متعلق به «هاشمی رفسنجانی» است. در جریان انتخابات ریاست جمهوری دهم هاشمی از ماه ها پیش به میدان آمد و این سخنان را در همایش جنجالی «30 سال قانون گذاری» حدود شش ماه قبل از انتخابات 22 خرداد 88 مطرح نمود: «اگر مردم احساس کنند رأیشان در سرنوشتشان بی اثر است و متولیانی پیدا شوند که رای آنها را هر جوری که می خواهند، بخوانند، آنگاه دلسرد می شوند.»
تشکیک در سلامت انتخابات، موضع هاشمی رفسنجانی بود که دو ماه قبل از انتخابات از تریبون نمازجمعه این گونه اعلام کرد: «در این دو ماه تا انتخابات باید به طور جدی تلاش شود تا سلامت انتخابات برای مردم مشخص شود. ضرورت دارد که علائم روشنی برای سلامت انتخابات نشان داده شود.»
کسانی که هاشمی اسرار بر آزادی آنهامی نمود .
بر همین اساس یک آمار کاملاً مستند موجود نشان می دهد دستگاه های اطلاعاتی و قضایی در چند ماه اوج فتنه 32 عضو مؤثر نفاق، 12عضو فعال نهضت آزادی، 15 عضو برجسته بهائیت، 7 چپ مسلح مارکسیست، 9 جاسوس بسیار فعال، 3 عضو گروهک تندر، 2 سلطنت طلب، 3 تروریست مرتبط با رادیو فردا و یک ملی مذهبی را دستگیر کرده اند که همه آنها تأکید دارند به دلیل مناسب دیدن شرایط در اثر اقدامات موسوی، کروبی، هاشمی و خاتمی دست به ارتکاب جنایت علیه ملت ایران زده اند.
ناگفته های فتنه 88 در گزارش مستند کمیسیون اصل 90
گزارش کمیسیون اصل 90 مجلس درباره فتنه 88 در آستانه 9 دی در صحن علنی مجلس قرائت شد.
روز گذشته در صحن علنی بهارستان، حسین فدایی چکیده گزارش حوادث پس از انتخابات را قرائت کرد.
در بخشی از این گزارش آمده است: مجموعه اسناد و مطالعات موجود نشان می دهد به طور کلی راهبرد غرب در قبال ایران اسلامی مبتنی بر این پیش فرض است که در نهایت هر نوع پروژه براندازانه علیه ایران باید راهی به داخل ایران بیابد و هدف از مجموعه فشارهای بین المللی بر ایران نیز در نهایت چیزی جز اثرگذاری بر داخل ایران و فعال کردن مجموعه نیروهای غرب گرا- که همواره نسبت به اکثریت مطلق مردم، اقلیتی بسیار کوچک محسوب می شده اند- نبوده است.
این گزارش با اشاره به سفرهای خارجی متعدد اصلاح طلبان اضافه می کند: پیش برد پروژه شبکه سازی با همراهی گروه هایی چون حزب مشارکت و سازمان مجاهدین از سال 88 به این سو که اصلی ترین مکانیسم اجرایی آن برگزاری دوره های متعدد براندازی نرم در خارج از ایران برای گروه های برگزیده داخلی و مسافرت بیش از چند صد نفر از چهره های شناخته شده جریان دوم خرداد به خارج از ایران به منظور شرکت در این دوره ها در فاصله سال های 88-84 بود، یکی از مهم ترین راهبردهای غرب برای زمینه سازی فتنه بوده است.
گزارش مجلس با استنادات فراوان اثبات می کند: در حالی که سرویس های اطلاعاتی غربی هیچ برآورد روشنی از عواقب طراحی های خود نداشتند به دلیل اصرار برخی عناصر فعال داخلی و لابی عناصر خارج نشین فعال در مؤسسات بین المللی، پروژه کودتای مخملی در دستور کار دشمنان انقلاب اسلامی قرار گرفت. هدف بنیادی این پروژه، براندازی دولت و متعاقب آن، زمین زدن رهبری نظام جمهوری اسلامی بود و در اثر تلاش هایی که انجام شد، برای نخستین بار سنگین ترین طراحی ممکن برای تحقق این هدف در دستور کار همه نیروهای داخلی و خارجی قرار گرفت که توانسته بودند روی شعار محوری «نه، به گفتمان انقلاب» توافق کنند. منابع و اسناد، نشان دهنده آن است که جریان برانداز داخلی در یک هماهنگی استراتژیک با غرب و به ویژه آمریکا، در تحقق هدف براندازی نظام جمهوری اسلامی می اندیشیده است.
یکی از نزدیک ترین افراد به سران فتنه 88 در اعترافات خود می گوید: «جریان اصلی طراحی کننده فتنه در داخل، آماده بود برای زمین زدن دولت هر مقدار منابع مالی که لازم است فراهم بیاورد و با هر کسی حتی ضد انقلاب یا هر گروه دیگری ائتلاف و همکاری کند.»
بر همین اساس یک آمار کاملاً مستند موجود نشان می دهد دستگاه های اطلاعاتی و قضایی در چند ماه اوج فتنه 32 عضو مؤثر نفاق، 12عضو فعال نهضت آزادی، 15 عضو برجسته بهائیت، 7 چپ مسلح مارکسیست، 9 جاسوس بسیار فعال، 3 عضو گروهک تندر، 2 سلطنت طلب، 3 تروریست مرتبط با رادیو فردا و یک ملی مذهبی را دستگیر کرده اند که همه آنها تأکید دارند به دلیل مناسب دیدن شرایط در اثر اقدامات موسوی، کروبی، هاشمی و خاتمی دست به ارتکاب جنایت علیه ملت ایران زده اند.
فدایی همچنین به سلسله جلسات اتاق فکر فتنه هم اشاره کرد و افزود: صحنه گردانان نظام سلطه، جبهه گسترده ای را شکل دادند که از هیچ اقدامی برای وارد آوردن یک ضربه کاری به رهبری نظام فروگذار نمی کرد. برای ایجاد هماهنگی در میان این طیف وسیع، جلسات و حلقه های متعددی شکل گرفت که نقش اتاق فکر فتنه را ایفا می کردند. از جمله قدیمی ترین این جلسات، «جلسه صبحانه» است که از سال 1386 به صورت هفتگی با حضور طیف کثیری از اصلاح طلبان و با هدف اقناع خاتمی جهت پذیرفتن کاندیداتوری و زمینه سازی برای حضور در انتخابات تشکیل می شد.
سلسله جلسات بنیاد باران نیز با حضور خاتمی و 100 نفر از وزرا و معاونین دولت سازندگی و دوره اصلاحات تشکیل می شد و در آن موضوعاتی مانند سیاست های کلان و پشتیبانی های تدارکاتی از قبیل راه های جذب سرمایه از داخل و خارج برای ستادهای تبلیغاتی، مورد بحث قرار می گرفت. علاوه بر این می توان از سلسله جلسات دفتر مهدی هاشمی نیز که با هدف حضور و مهیا کردن شرایط پیروزی اصلاح طلبان در انتخابات تشکیل می شد، یاد کرد که به تعبیر خودش توانسته بود از طریق این جلسات، یک اتاق جنگ کامل به وجود بیاورد.
این گزارش اضافه کرد: گروه مشاوران موسوی نیز جلسات منظمی را برای سازمان دهی تیم خود برگزار می کردند. این گروه که شامل بهزادیان نژاد، محمدرضا حسینی بهشتی، علیرضا حسینی بهشتی، عرب مازار، باقریان، حاضری، مؤمنی، امیرارجمند، عابدی جعفری، علیرضا بهشتی شیرازی و فروزنده پور بود. مشاوران موسوی با حمایت و نظارت خود وی مؤسسات و گروه های مختلفی را راه اندازی کرده بودند که عبارتند از:
- توسعه دانش و پژوهش ایران
- تحقیقات و توسعه علوم انسانی
- مطالعات فرهنگ وتمدن ایران زمین
- دین و اقتصاد
- مؤسسه گفتمان جهانی مسلمانان
- جمعیت توحید و تعاون
براساس این گزارش، در پی برگزاری همایشی با عنوان «ایران در قرن 21» توسط مؤسسه «توسعه دانش و پژوهش ایران» و بازتاب های منفی این همایش در محافل سیاسی، موسوی (در یک جلسه خصوصی) از بهزادیان نژاد درخواست کرد تا جمعی از هم فکرانش را سازمان دهی کند تا درباره مسائل کشور به بحث و تبادل نظر بپردازند. بهزادیان نژاد، جمع 14 نفره ای را سازمان دهی و جلسات مستمری را در این مؤسسه پایه گذاری می کند که به «جلسات پنج شنبه ها» معروف شد.
این گزارش تأکید می کند: نکته بسیار مهم این است که سنگ بنای پروژه کودتای مخملی دقیقاً در همین جلسات گذاشته شد. یکی از اعضای حاضر در این جلسه در یکی از اولین جلسات، به لزوم بازپس گیری مواضع از دست رفته اصلاح طلبان از جمله «بسیج، مردم، مساجد و دانشجویان» اشاره کرده و برای این منظور، سامان دهی جنبشی جدید را پیشنهاد می کند. در جلسات بعدی، بر مبنای این پیشنهاد اعضا به تحلیل انقلاب های رنگین پرداخته و سقوط نظام جمهوری اسلامی را از طریق انقلابی همانند انقلاب سال 57، ناممکن دانسته و در نهایت، انقلاب نرم را نقطه آسیب نظام معرفی می کنند. بنابر مستندات موجود در این زمینه که تیم میرحسین موسوی از مدت ها قبل روی موضوع کودتای رنگی و مخملی در ایران فکر و برای عملیاتی کردن آن برنامه ریزی کرده بودند.
گزارش کمیسیون اصل 90 تصریح می کند: مصطفی تاج زاده در نمایشگاه مطبوعات 1387 طی اظهاراتی علنی می گوید: «چنان چه فاصله آرای کاندیداها زیاد باشد، قطعاً تقلب رخ داده است». در همین راستا ابطحی نیز در اعترافات خود گفته است: «اصلاح طلبان برای باخت احتمالی برنامه ریزی کرده بودند که از ماه ها قبل مسأله تقلب را مطرح کنند، کمیته صیانت از آرا تشکیل دهند که اگر رأی نیاوردند از آن استفاده کنند تا حداقل انتخابات را به مرحله دوم بکشانند». جالب تر از همه اظهارنظر مربوط به مهدی هاشمی است که در 20 خرداد 1388 است که به زنگنه می گوید: «همه چیز را برای صیانت از آرا آماده کرده و یک اتاق جنگ درست کرده ام». مقصود مهدی هاشمی در این جا پروژه ای است که می توان آن را پروژه ارتباط پیامکی خواند. چند روز پیش از انتخابات، پروژه ای مبنی بر ارتباط پیامکی لحظه به لحظه با نمایندگان موسوی حاضر در پای صندوق های رأی، که توسط مهدی هاشمی طراحی و نرم افزاری هم برای آن نوشته شده بود، کشف شد. این پروژه جهت رصد مستمر و دائمی حوزه های اخذ رأی و ابطال آرای صندوق هایی که رأی موسوی در آن پایین بود، پیش بینی شده بود که در شب 21 خرداد مورد ضربه اطلاعاتی قرار گرفت و خنثی شد.
تأکید این گزارش بر اقدامات مهدی هاشمی قابل تأمل است، بنابراین گزارش، یافته های اطلاعاتی مفصلی وجود دارد که نشان می دهد مجموعه نظرسنجی های ارائه شده به موسوی از جانب مهدی هاشمی جعلی و با هدف آماده کردن ذهن وی برای طرح بحث تقلب بوده است. همچنین یک کد اطلاعاتی دیگر وجود دارد که نشان می دهد یکی از استراتژیست های برجسته جریان دوم خرداد یک هفته قبل از انتخابات می گوید: «ما آنقدر رأی نداریم که انتخابات را ببریم اما آنقدر رأی داریم که کشور را به هم بریزیم». علاوه بر این، افرادی مانند محمد خاتمی و موسوی خویینی ها قبل از انتخابات به صراحت گفته بودند که عقیده ندارند نه موسوی و نه هیچ کس دیگر قادر به پیروزی بر احمدی نژاد باشد و تأکید کرده بودند که دولت وی تکرار خواهد شد. بنابراین، طرح موضوع تقلب از جانب سران جریان اصلاحات یک دروغ گویی عمدی با هدف پیش برد پروژه کودتای مخملی بوده است نه شبهه ای که آنها مایل به رفع آن باشند.
مجلس در گزارش خود به موضوع رابطه سران فتنه با خارج از کشور هم پرداخته و اشاره می کند: مستندات قطعی اطلاعاتی موجود نشان می دهد موسوی، کروبی و خاتمی در جلساتی که در تابستان 1389 برگزار شده رسماً افرادی را به نمایندگی از خود در خارج از ایران معرفی نموده اند و این افراد اکنون در چارچوب تشکلی به نام شورای هماهنگی راه سبز امید در ارتباط مستمر و دائم با سرویس های اطلاعاتی بیگانه هستند.
عناوین برخی از مهم ترین طراحی های انجام گرفته که جلسات اتاق فکر فتنه هم براساس گزارش عبارتند از:
1- تدوین مانیفست براندازی در حزب مشارکت
2- زیر سوال بردن پیشاپیش سلامت انتخابات با مطرح کردن احتمال وقوع تقلب
3- حذف احمدی نژاد به هر قیمت
4- سیاه نمایی و تخریب کلیت نظام و ارائه فضای یأس آلود توسط کاندیداهای معترض
5- برنامه ریزی منسجم جهت ایجاد جنبش های اجتماعی فراگیر و خیابانی کردن آنها
بنابر تصریح این گزارش، براساس شواهد و اعتراف مستدل متهمین، کودتای انتخاباتی در ایران کاملا از پیش طراحی شده و طبق جدول زمانبندی و مراحل کودتای مخملی پیش رفته بود به گونه ای که بیش از 100 مورد از 198 مورد دستور العمل های «جین شارپ» برای کودتای مخملی اجرا شده بود. با بررسی پازل کلی جریان فتنه مشخص می گردد یکسری افراد در این سناریو نقش فعال تری را ایفا می کردند.
گزارش کمیسیون اصل 90 ادامه داد: بر مبنای مجموعه تحلیل ها و اخبار و اطلاعات نقش بازیگر بزرگ در انتخابات ریاست جمهوری دهم متعلق به «هاشمی رفسنجانی» است. در جریان انتخابات ریاست جمهوری دهم هاشمی از ماه ها پیش به میدان آمد و این سخنان را در همایش جنجالی «30 سال قانون گذاری» حدود شش ماه قبل از انتخابات 22 خرداد 88 مطرح نمود: «اگر مردم احساس کنند رأیشان در سرنوشتشان بی اثر است و متولیانی پیدا شوند که رای آنها را هر جوری که می خواهند، بخوانند، آنگاه دلسرد می شوند.»
تشکیک در سلامت انتخابات، موضع هاشمی رفسنجانی بود که دو ماه قبل از انتخابات از تریبون نمازجمعه این گونه اعلام کرد: «در این دو ماه تا انتخابات باید به طور جدی تلاش شود تا سلامت انتخابات برای مردم مشخص شود. ضرورت دارد که علائم روشنی برای سلامت انتخابات نشان داده شود.»
همچنین هاشمی رفسنجانی در حوادث پس از انتخابات 88 نقش اساسی را ایفا نمود و با پیش بینی آنکه آتش زیرخاکستر بروز خواهد کرد و خیابان ها اشغال خواهد شد، به نوعی فتنه را وارد فاز عملیاتی کرد.
لازم به ذکر است، نامه سرگشاده وی با لحن و ادبیات نگارش نامناسب خطاب به رهبر معظم انقلاب مهم ترین واکنش به افشای بازیگردانی هاشمی در جبهه دوم خرداد بود هاشمی در این نامه با اشاره به احتمال شکل گیری آشوب، کدهایی از حرکت های خیابانی ارائه می کند.
در رابطه با موسوی هم از این گزارش آمده است: «میرحسین موسوی» نیز از عواملی بود که بیشترین نقش را در اجرای فتنه داشت، در آستانه انتخابات طی مصاحبه ای با مجله تایم با اشاره به اینکه هدف فراتر از پیروزی در انتخابات است موضع خود مبنی بر عناد با نظام را نشان داد و اعلام کرد: «... تجمعات خیابانی چشمگیر هفته های گذشته احتمالا ماهیت ساختار قدرت را به نحوی بنیادین دگرگون خواهد ساخت... در واقع دگرگونی و تغییر در ساختار قدرت با فشار بر رهبری در جهت پذیرش بیشتر افکار عمومی رخ خواهد داد...» وی هم چنین ادامه می دهد: «تغییرات مدت هاست که آغاز شده است. تنها گوشه ای از این تغییرات به پیروزی در انتخابات مربوط می شود و بخش های دیگر تغییر ادامه خواهند یافت و هیچ عقب گردی در کار نخواهد بود» موسوی در راستای برنامه های از پیش طراحی شده به آبیاری بذر تردید کاشته شده در دل مردم توسط هاشمی پرداخت و با هدف القای جعل و تقلب در انتخابات و تشویش اذهان عمومی طبق یک الگوی انقلاب رنگی، خود را پیروز انتخابات معرفی کرد و هر نتیجه ای غیر از آن را نشان دهنده تقلب مطرح کرد و از هیچ تلاشی جهت آماده سازی اذهان برای درگیری و آشوب فرو گذار نکرد.
«موسوی خوئینی ها» نیز در تصریح هدف از این برنامه بیان کرده است: « ما نباید فیتیله بحث تقلب در انتخابات را پایین بکشیم چون موقع جر زدن لازم می شود.» در این راستا می توان به تشکیل کمیته صیانت از آرا توسط «مهدی هاشمی» با هدف اعتمادزدایی از نهادهای رسمی ناظر بر انتخابات و مصاحبه تلویزیونی نزدیکان هاشمی یک روز قبل از انتخابات و غیره اشاره نمود.
بنابراین گزارش «محمد خاتمی» را هم می توان به عنوان یکی از بازیگران اصلی، دانست. با وجود آنکه موضع وی پیش از انتخابات مبنی بر این بود که «در ایران تقلب ممکن نیست» با اقدامی زیرکانه در راستای تحقق پروژه القای تقلب روز جمعه 22 خرداد هنگام انداختن رأی خود به صندوق، یعنی در حالی که هنوز چند ساعت بیش تر از آغاز رأی گیری نمی گذشت ذهن ها را برای پذیرش ادعای تقلب آماده کرد: « همه شواهد امر حاکی است موسوی انتخابات را برده است اما من پیش گو نیستم.» مهدی کروبی نیز یکی دیگر از بازیگران اصلی فتنه 88 بود گرچه نمی توان او را از طراحان اصلی فتنه نام برد ولی وی نقش مهمی در اجرای این سناریو جهت براندازی نرم ایفا نمود.
ارتباط گیری وسیع با طرف خارجی برای طراحی اقدامات خصمانه علیه نظام از جمله پیشنهاد فهرست تحریم ها به آمریکا برای گنجاندن در قطعنامه های سازمان ملل یکی از مواردی است که در این گزارش به آن اشاره شده است.
گزارش کمیسیون اصل 90 همچنین اضافه کرد: اسناد درون گروهی حزب مشارکت واقعیت های تلخی را روشن می سازد در جلسه کمیسیون تدوین استراتژی حزب که در تاریخ 19 تیرماه 1378 تشکیل گردید پس از بیان مدل های مختلف برای در دست گرفتن قدرت آقای حجاریان با اشاره به مدل «جین شارپ» برای کودتای مخملی با تاکید بر فشار از پایین و استفاده توده ای، آن را این گونه تبیین می کند:
«این راه که یعنی جلوی «پارک ملت» و این طور جاها شلوغ راه بیفتد و کم کم از این گوشه و آن گوشه شروع بشود و یک کارگر بشود رهبر برود با رژیم چانه بزند». آقای تاج زاده ضمن برشماری مدل های در دست گرفتن قدرت در کشور می گوید: «راه چهارم هم سلاح آمریکاست و انقلاب مخملی که من موافق راه چهارم هستم، تئوری جین شارپ و براندازی نرم خارجی و اینها هم در همین راه چهارم است» محمدرضا خاتمی می گوید: «در عین اینکه پشتوانه داخلی را حساب می کنیم پشتوانه خارجی را هم حساب کنیم.» تاج زاده می گوید: «این همان مدل چهارم است، مدلی که در برخی از کشورها به صورت مخملی اتفاق افتاد و دو تا کار می کنند یعنی اینکه شما در جامعه چطوری NGO بزنید و دوم اینکه آمریکا چه کمک هایی برای گسترش روند دموکراسی خواهد کرد.»
در حالی که بعلت نامه بدون سلام و والسلام که کاتالیزور (تسریع کننده ) فتنه 88 بود و زدن استارت اولیه فتنه توسط صحبتهای همسرهاشمی یک روز قبل از انتخابات در مورد اینکه اگر موسوی برنده نشود پس تقلب شده و محرکه گیریهای دخترش فائزه هاشمی و همچنین عدم موضع گیری های شفاف در محکومیت فتنه گران و اسرار بر آزادی فتنه گران بدون قصاص و نگفتن حتی یک کلمه در حمایت از رهبر و نظام در مقابل چشمان حیرت زده علما و ملت، همه حکایت بر این داشت که گرداننده و مهره اصلی فتنه هاشمی رفسنجانی احتمالا شخصیتی با نفوذ تر از موسوی و کروبی و خاتمیست و در حالی که بعد از اتتخابات 88 محبوبیت او و خانواداش به دلایل ذکر شده به کمترین میزان ممکن در سه دهه انقلاب رسیده بود اما او با هنرمندی و تجارب چندین دهه خود توانست با تخریب رقبای خود در دولت بار دیگر ورق را به نفع خود برگرداند و با محبوبیت نسبی و سلطه و نفوذ خود ریاست هیات امنای دانشگاه آزاد را تصاحب کند زیرا او می داند که پول قدرت می آورد و قدرت حاکمیت ، قدرتی که سرمایه دانشگاه آزاد برای هاشمی و دار و دسته اش ایجاد می کند کافی است که فتنه ای عظیم ایجاد تا نظامی را به ورطه هلاکت بکشاند .
و مهدی هاشمی تجربه کافی در استفاده از این سرمایه نامحدود را در راه تبلیغات برای کاندیدای مورد تائید خود در سال 88 دارد به گفته شاهدان مهدی هاشمی اعتقادی در عدم استفاده از سرمایه دانشگاه آزاد در استفاده های انتخاباتی نداشت استفاده از سرمایه نظام در جهت مقابله با نظام بهترین گزینه دشمن نیز می باشد . براستی منظور حضرت آقا در مورد خواصی که در فتنه 88 نمره منفی و حتی مردودیگرفتند ، چه کسانی می باشند . آیا هاشمی جزء ساکتین و حامیان فتنه گران نبود آیا او نبود که خواهان آزادی بی قید و شرط و بدون محاکمه فتنه گران را در نماز جمعه بعد از فتنه مطرح نمود. اصلا بعد از صحبتهای آقا در اولین نماز جمعه بعد از انتخابات که ختم کلام و حجت برای خواص و امت بود چه نیازی به صحبتهای مبهم و دو پهلوی ایشان برای حمایت طرفین موافق و مخالف تقلب در انتخابات بود
آیا هاشمی و خانواده اش مخصوصا مهدی هاشمی در مقام متهم ند یا مدعی ؟ آیا مهدی هاشمی نباید پاسخ گوی سازماندهی و تهیه هزینه های فتنه در دادگاه می شد ؟ آیا هزینه سازماندهی دختران چشم فیروزه ای و ستادهای انتخاباتی موسوی در شهرستانها از پول دانشگاه آزاد از طرف مهدی هاشمی نبود ؟ و اگر نبود چرا در دادگاه حاضر نمی شود تا بی گناهیش برای ملت ثابت شود . در شرایطی که انواع و اقسام اتهامات متوجه شخص هاشمی و خانواده اش بود ایشان توانست ذهن افکار عمومی را از خانواده خود به سمت جریانی ساختگی بنام جریان انحرافی منحرف نماید آیا در دولت اشرفگری ایشان همه بی گناه و بدون اشتباه بودند ؟ در دولت اصلاحات که مهاجرانی می خواست کلمه اسلام را از نام وزارت ارشاد حذف نماید چطور ؟ سعی در انحراف افکار عمومی از راه جریان سازی و دامن زدن به مسائل فرعی برای غافل کردن افکار عمومی از مسئله اصلی باعث شد که ایشان و حامیانش ضعفهای کوچک دولت کار و اشتباحات مشائی را چنان زیر زره بین برده و بزرگ نمایند به طوری که تمام مشکلات مردم را از ناحیه جریان انحرافی وانمود نمایند چه بسا که حامیان ایشان مشکلی با مشائی نداشته باشند و تنها برای تخریب دولت در این برحه با اصلاح طلبان و اصولگرایان منتقد به تفاهم رسیده باشند. برای صحت و روشن شدن این واقعیت کافیست کلمه جریان انحرافی را در اینترنت جستجو نمایید . با شگفتی خواهید دید که بیشترین نتیجه پیدا شده در طول انقلاب (بجز ندا آقا سلطان ) اصطلاح ساختگی جریان انحرافی می باشد . در صورتی که آزادی که از دوره بعد از ریاست جمهوری ایشان در نقد مسئولین کشور ایجاد شد اگر در زمان ایشان می بود شاید دولت ایشان دوامی نمی آورد . آیا از خصوصیات انسان با تقوا تخریب و ایجاد تردید در دل اکثریت جامعه ( جنگ نرم ) است یا از خصوصیات کسانی که دین لقلقه زبانش می باشد و از کمترین تقوای برخوردار نیستند .آیا ملت متدین و متعهد به نظام که بخاطر حمایت از نظام و جلوگیری از سوء استفاد دشمنان قسم خورده انقلاب بدترین شرایط دوران سخت تبعیض ، تورم ، بیکاری ، فاصله طبقاتی را در دوران سازندگی تحمل نمودند. در حالی که شماری منتسب به ایشان و خانوادشان در ناز و نعمت بسوی تجمل گرایی و دوری از آرمانهای امام راحل از رانتهای بیشمار دوران سازندگی برای لیبرال لیزه کردن کشور استفاده نموده ان فراموش نموده اند. آیا این نئو لیبرالها که در طول سه دهه انقلاب به حدی از سرمایه رسیده اند که در مقابل نظام صف آرایی و خواهان حذف ولایت فقیه از بدنه نظام می باشد را فرموش کرده اند . آیا ملت بزرگوار ابران مظلومیت علی وار آقا را در زمان ریاست ایشان و دولت اصلاحات که دختر فرمود فقط در این دوره است که رهبر رهبری می کند را فراموش کرده است ؟ ایشان در مقام متهم نباید پاسخ گو باشد و یا باید گذاشت که از آبی که خود گل آلود کرد، ، ماهی تازه بگیرد و به مقام هیات امنایی دانشگاه آزاد نائل آید . و مهمتر از همه آیا ایشان نباید پاسخ گویی اعتماد امثالهم که برای بیش از دو دهه ایشان را الگوی اسلام و انقلاب میدانستیم تا نهال انقلاب به میوه و ثمر برسد اما به یکباره شاهد بودیم که این نهال را از ریشه در می آورند تا نهالی به سبک سرمایه داری غرب جایگزین کنند . باشد ؟ ایشان می فرمایند باید اعتماد از دست رفته مردم را برگرداند اما سوال ما اینست که چگونه ؟
با حرف یا عمل اگر با عمل چگونه است که اکثریت ملت مستضعف و زیر خط فقر خواهان محاکمه تاراج کنندگان بیت المال می باشند ولی ایشان کمترین توجهی به خواسته های ملت ندارد . ملت ایران بخوبی یاد دارد کسانی را که بخاطر انقلاب و نظام با دستان خود فرزندان خویش را به پای میز محاکمه کشیده اند. آیا این آقا زاده ایشان خونش رنگینتر است . نفوذ ایشان در لایه های نظام چه اندازه است که همچنان با وجود انبوه اتهامات می تواند پستهای کلیدی را تصاحب کند اگر واقعا ایشان غم خوار نظام است و قصد توطئه ندارد کافیست برای مدتی از تخریب و تهمت فاصله بگیرد . چرا جو کشور مدام ملتهب می شود و مدام یک کلاغ صد کلاغ که فتنه ای توسط مشائی و دار و دسته اش در حال شکل گیری است . در حالی که خطر این با هم از ناحیه ایشان و خانواده اش می باشد که منتظر فرصتی هستند که با ایجاد فتنه شرایط را برای بازگشت مهدی هاشمی فراهم نمایند .
اخیرا سارا بوکر ، هنر پیشه، مدل و مانکن تازه مسلمان آمریکایی، توضیحاتی را درباره خود ارائه داده است.
او در گفتگویی خود را اینگونه معرفی و علت مسلمان شدنش را اینگونه بیان می کند:
من یک زن امریکائی هستم که در مرکز امریکا بدنیا آمده ام. من مانند هر دختر دیگری بزرگ شدم. با علاقه و تعلق خاطر شدید به زرق و برق زندگی در "گران شهرها". در نهایت من به فلوریدا و از آنجا به ساحل جنوبی میامی نقل مکان کردم. یک منطقه پرشور برای آنهائی که در جستجوی "زندگی پر زرق و برق" هستند. طبیعتا، من آنچه که یک دختر معمولی غربی انجام می دهد را انجام می دادم. براساس ارزیابی ارزش خودم بر مبنای میزان جلب توجه دیگران من به ظاهر و جذابیت و گیرائی خودم توجه داشتم. من مرتبا ورزش می کردم و یک مربی شخصی شدم. یک خانه شیک لب دریا خریدم و توانستم یک سبک زندگی "با کلاس" برای خود فراهم کنم.
سالها گذشت تا متوجه شوم که هر چه بیشتر در "جذابیت زنانگی ام" پیشرفت می کنم درجه رضایت شخصی و خوشبختی ام افت می کند. من برده مد بودم. من گروگان ظاهرم بودم.
به شما زنانی که مفاهیم زشت کلیشه ای علیه حجاب فروتنانه اسلامی را می پذیرید، می گویم که: شما نمی دانید که چه چیزی را دارید از دست می دهید.
«پیچ تاریخی» تنها عبارت از سقوط چند رژیم و روی کار آمدن رژیمهای جدید نیست؛ حتی اگر بسیار با هم متفاوت باشند. این منطقه در دهههای 1330 و 1340 نیز سقوط رژیمهای وابسته و روی کار آمدن رژیمهایی متفاوت را تجربه کرده است، ولی رفتو آمد آن رژیمها تغییری در ساختار قدرت بینالمللی و منطقهای ایجاد نکرد. این بار اما و در این «پیچ تاریخی»، دنیا از نظر ماهوی متحول خواهد شد و تعریف جدیدی از همهی آنچه بشر در زندگی روزانه با آن سروکار دارد -اعم از مادی و معنوی- پدید خواهد آمد. این یعنی پایان یک دورهی تمدنی و آغاز یک دورهی تمدنی دیگر.
|
|
آنچه که رهبر معظم انقلاب در روز چهارشنبه بیستم مهرماه و در سفر تاریخی خود به کرمانشاه در خصوص خیزش عظیم «بیداری اسلامی» و نتایج بزرگ آن فرمودند، حساسیت شرایط فعلی جهان و موقعیت استثنائی جهان اسلام در این تحولات را بهخوبی نشان میدهد. در عین حال این سخنان ایشان بیانگر آن است که تحولات کنونی فقط به فضای سیاسی و سقوط و ظهور برخی دولتهای منطقه محدود نمیشود و قطعاً آثار بزرگتری در حوزههای مختلف خواهد داشت؛ آثاری که تا دهها سال و حتی تا قرنها باقی خواهد ماند. تحولات جهانی، ناسازگار با قوارههای آمریکایی
سرایت تحولات آسیای جنوب غربی و شمال آفریقا به اروپا و آمریکا و بسط و توسعهی آن، از غیر عادی بودن این تحولات خبر میدهد. این تحولات در نوع خود بسیار عجیب است، زیرا معمولاً تاکنون تصور میشد که تحولات از قدرتهای جهانی شروع و مدیریت میشود و آثار آن در کشورهای پیرامونی ظهور میکند، حال آنکه به نظر میرسد این روند برعکس شده است. سرایت روشها و هدفگذاریهای انقلابهای مصر و یمن و ... به آمریکا و اروپا بار دیگر این نکته را تأکید کرده که آنچه در منطقهی عربی در حال وقوع است، به هیچ وجه در چهارچوب اصول و قواعد و هدفگذاریهای غرب نیست.
اگر بتوان تصور کرد که آنچه در مصر اتفاق افتاده، مقدمهای بر «نظامسازی مبتنی بر ارزشهای غرب» بوده است، پس نمیتوان پذیرفت که ادامهی این تحولات در اروپا و آمریکا بخشی از یک سناریوی آمریکایی یا اروپایی است. وقتی بتوان باقاطعیت این دنباله را نفی کرد، طبعاً در مورد درستی گزارهی اول نیز باید تردید بیشتری داشت. به آتش کشیدن پرچم آمریکا در شهرهای مختلف مصر، یمن، لیبی و ... و تصرف سفارتخانهی رژیم صهیونیستی در قاهره و سست شدن پایههای حاکمیت دیگر رژیمهای وابسته به غرب و متحد رژیم صهیونیستی، به هیچوجه نمیتواند با قوارههای آمریکایی یا اروپایی سازگار باشد.
«پیچ تاریخی» تنها عبارت از سقوط چند رژیم و روی کار آمدن رژیمهای جدید نیست؛ حتی اگر بسیار با هم متفاوت باشند. این منطقه در دهههای 1330 و 1340 نیز سقوط رژیمهای وابسته و روی کار آمدن رژیمهایی متفاوت را تجربه کرده است، ولی رفتو آمد آن رژیمها تغییری در ساختار قدرت بینالمللی و منطقهای ایجاد نکرد. این بار اما و در این «پیچ تاریخی»، دنیا از نظر ماهوی متحول خواهد شد و تعریف جدیدی از همهی آنچه بشر در زندگی روزانه با آن سروکار دارد -اعم از مادی و معنوی- پدید خواهد آمد. این یعنی پایان یک دورهی تمدنی و آغاز یک دورهی تمدنی دیگر.
تمدنها، بر خلاف حکومتها و دیگر روندهای سیاسی، به یک یا چند دهه محدود نمیشوند، بلکه قرنها بر افکار و اذهان و اعمال انسانها اثر خواهند گذاشت. همچنین در ابعاد فلسفی، عرفانی، اعتقادی، سیاسی، فرهنگی، امنیتی و اقتصادی روند جدیدی را در دنیا پدید میآورند. در واقع آنچه این روزها در سطوح زیرین جامعه در جریان است، شبیه آن چیزی است که از اواسط قرن 18 هجری در غرب پدید آمد و طی شد. قرن گذشته در کار ساختن جهانی بود که بهکلی با جهان پیش از آن متفاوت بود؛ البته با این تفاوت عمده که نهضت پوزیتیویستی (تحصیلگرایی) در دایرهی نخبگان، معماری و پختوپز شد، اما نهضت امروز جهانی در مردمیترین سطوح جامعه به جریان افتاده ولذا از فراگیری بسیار بیشتری برخوردار است. جنس این اتفاقات، از همان جنس کار انبیاء است. پیامبران نهضت خود را با فقیرترین و زیرینترین لایههای جامعه شروع میکردند؛ نهضتهایی که بهسرعت پیش میرفت و تحولات عمدهای را در پی داشت. پیچ تمدن
این پیچ تاریخی «پیچ تمدن» است. در بحث تمدن، بیش از هر چیز عنصر «فکر» اثرگذار و تعیینکننده است. در واقع اگر تحولی پدید میآید و همهی حوزهها را در بر میگیرد، به این دلیل است که در حوزهی فکر، اتفاق مهمی افتاده است. این فکر است که یک سیاست جدید، اقتصاد جدید، روانشناسی جدید یا جامعهشناسی جدید را پدید میآورد. فکر البته ساحت نخبگی دارد و جنبهی عوامی آن در سایه قرار دارد، اما آنچه که از فکر منظور نظر ما را تشکیل میدهد، جنبهی فلسفی و حرکت از مبادی تصوری به مقاصد تصدیقی (1) نیست. در واقع این فکر بیشتر مترادف با مفهوم «قلب»(2) است. یعنی یک اتفاق در نقش انسانها میافتد و جامعه را دگرگون میکند و البته همراه با آن، حوزهی نخبگی را هم تحت تأثیر قرار میدهد. مگر سرگذشت سلمانها، ابوذرها، عمارها و بلالها غیر از این بوده است؟
در تحولات اخیر جهان، این نقش انسانها است که بیش از هر چیز دیگری تغییر را فریاد میزند. مردم در تونس در نقش خود توانایی آن را یافتند که بنعلی و رژیم او را به زیر بکشند و حصارهای فکری را کنار بزنند.
افکار سنتی تونسیها به آنان اجازهی چنین حرکتی را نمیداد، ولی قلب آنان با نگاه به تجربهی لبنان و فلسطین در جنگهای 33 و 22 روزه به آنان فرمان میداد. الان همین نقشهای رهاشده از قیود، باور کرده است که میتواند از سیطرهی غرب هم خارج شود. این خروج از سیطرهی غرب فقط جنبهی سیاسی ندارد؛ زیرا انصراف از غرب در حوزهی سیاست، زمانی اتفاق میافتد که مبانی فلسفی و تمدنی غرب، نامطلوب تلقی شده باشد.
ساموئل هانتینگتون در اوائل دههی 70 شمسی و در فضای فروپاشی بلوک شرق از وقوع یک جنگ تمدنی خونین میان غرب و اسلام خبر داده بود، اما او نهایتاً با دادن ابعاد صرفاً مادی به این نزاع، نتیجه گرفته بود که غرب در نهایت و به دلیل مزیت نسبی در این جنگ پیروز خواهد شد. همزمان با هانتینگتون، بعضی از دیگر فلاسفهی غربی با اشاره به گسترش حوزهی ارتباطات، از تبدیل دنیا به یک دهکده خبر دادند، به گونهای که در یک زمان کوتاه -کمتر از یک دهه- به اضمحلال حوزهی فرهنگ و آداب و رسوم ملل در «فرهنگ مسلط» میانجامید که البته منظورشان فرهنگ و تمدن غرب بود. غرب، نیازمند شنیدن است
اما به شهادت آنچه این روزها در حال وقوع است، جنگ تمدنها جنبهی سختافزارانه ندارد تا غرب بتواند با استفاده از مزیت نسبی خود در حوزههای اقتصاد، امنیت، حقوق، رسانه، دیپلماسی و ... بر جهان اسلام سیطره یابد. جنگ تمدنها سالها است که آغاز شده، ولی فتحی برای غرب اتفاق نیفتاده است، بلکه رقیب او بارها توانسته است موقعیت خود را در این جنگ تثبیت کند و بهبود دهد.
غرب از سیصد سال پیش «تکگویی» در جهان را آغاز کرده است. این تکگویی اومانیستی البته با تولید بهظاهر ایدئولوژیهای متفاوت -کاپیتالیسم، سوسیالیسم، فاشیسم، نازیسم و ...- توأم بوده است، ولی به هر حال الان غرب حرف جدیدی برای گفتن ندارد و دستاوردهای تمدنی او حتی در درون خانهی خودش با چالش جدی مخاطبانش مواجه است.
با نگاهی به ساحت نظریهپردازی، درمییابیم که حداقل از شصت سال پیش تاکنون و پس از موج پُستپوزیتویستی و پُستمدرنیستی، هیچ نظریهی جدیدی در غرب تولید نشده است. بلوک تمدنی غرب در دهههای اخیر تنها از جیب خود خورده است و این در حالی است که رقیب غرب، تازه سخن گفتن را آغاز کرده و با استفاده از معارفی که در طول چهارده قرن همواره در معرض نقد و چالش و إکمال بوده و منقح شده است، در همهی حوزههایی که یک بشر فعال و رو به آینده به آن نیازمند است، حرفهایی اساسی دارد.
غرب در این فضا نیازمند شنیدن است، ولی برای آن تربیت نشده است. رهبر معظم انقلاب در سفر کرمانشاه و در پاسخ ضمنی به جنجال جدید غرب علیه ایران فرمودند: «غرب مانند ما از روش نرم استفاده کند تا بتواند بر مشکلات خود غلبه نماید و باید اضافه کرد که البته اگر غرب راه ما را انتخاب کند، آن وقت دیگر غرب، غرب نیست.» راه، روشن است
وقتی اسلام در فضای بنبست غرب وارد میدان شود، برای همهی دردهایی که مردم را به والاستریت آمریکا یا خیابانهای ایتالیا، اسپانیا، انگلیس و فرانسه کشانده است، راه حل روشن و قابل پذیرشی دارد؛ اسلام، تعالیم اسلام و روش اسلام به کار نیاز مردم دنیا میآید و اینجاست که نظام جمهوری اسلامی میتواند الگو بودن خودش را برای همهی مردم دنیا اثبات کند.
وقتی تمدن اسلامی بار دیگر در ساحت زندگی بشر ظهور کند، حتماً مبانی آن را دگرگون خواهد ساخت. تمدن غرب در چهارچوب «اومانیسم» معنی پیدا کرد. در اومانیسم به اسم مردم، سرمایهداران محور قدرت را تشکیل دادند و به اسم آزادی، ارزشهای انسانی را منسوخ کردند. حال آنکه تمدن اسلامی اساساً قدرتمحور نیست؛ هرچند که به قدرت هم بهمثابه یک ابزار برای هدف عالیتر توجه میکند.
تمدن اسلامی «عزتمحور» است. هر چیز باید عزیز باشد و راه ستم بر او بسته بماند. عزتمحوری، رشد و تعالی و علو اهداف را در پی دارد. هر انسانی باید به دیگری کمک کند تا عزت بیشتری داشته باشد و این، با رها کردن انسان در تمنیات و نفسانیات، به اسم آزادی، تفاوت اصولی و بنیادی دارد.
اسلام در مدیریت جامعه و ادارهی منابع انسانی و مالی به تودهها توجه میکند و مصالح آنان را هدف سیاستگذاری خود قرار میدهد. این، بهکلی با دموکراسی غربی متفاوت است که در آن، نخبگان به جای تودهها حرف میزنند و از طرف آنها دربارهی منابع انسانی و مالی تصمیم میگیرند.
یادداشتی دربارهی ریشههای بحران در آمریکا برگرفته ازسایت دفتر حفظ و نشر آثار مقام معظم رهبری مد ظله
http://farsi.khamenei.ir/others-dialog?id=17570
نویسنده: سعدالله زارعی
کارشناس و تحلیلگر مسائل سیاسی و بینالمللی
«... اولین عبرتی که ما را متوجه خود می کند، این است که ببینیم چه شد 50 سال بعد از درگذشت پیغمبر(ص)، جامعة اسلامی به آن حد رسید که کسی مثل امام حسین(ع) ناچار شد برای نجات جامعه این چنین فداکاری کند. این که حسین بن علی(ع) در مرکز اسلام، در مدینه و مکه با وضعیتی مواجه شود، به طوری که هر چه نگاه کند، چاره ای جز فداکاری نیست؛ آن هم چنین فداکاری خونین و باعظمتی، این قابل تأمل است. مگر چه وضعی بود که حسین بن علی(ع) احساس کرد که اسلام فقط با فداکاری او زنده می ماند وگرنه از دست می رود. چه شد فردی مثل یزید بر جامعه اسلامی حاکم شد؟ باید ببینیم آن جامعه اسلامی چه آفتی پیدا کرد که کارش به یزید رسید؟
چه شد که 20 سال بعد از شهادت امیرالمؤمنین(ع) در همان شهری که حکومت می کرد، سرهای پسران امیرالمؤمنین(ع) را بر نیزه کردند و در آن شهر گرداندند... باید بفهمیم چه بلایی بر سر آن جامعه آمده که سر حسین بن علی(ع)، آقازاده اول دنیای اسلام و پسر خلیفه مسلمین علی بن ابی طالب(ع)، در همان شهری که پدر او بر مسند خلافت می نشست، گردانده شد و آب هم از آب تکان نخورد؟! ... جواب این است: رسیدند که یک بیماری وجود دارد که می تواند جامعه ای که در رأس آن کسی مثل پیغمبر اسلام(ص) و امیرالمؤمنین(ع) بوده است را ظرف چند ده سال به آن وضعیت برساند. پس این یک بیماری خطرناکی است و ما هم باید از این بیماری بترسیم. امام بزرگوار ما اگر خود را شاگردی از شاگردان پیغمبر(ص) محسوب می کرد، سر فخر به آسمان می سود. افتخار امام ما کجا و پیغمبر(ص) کجا؟ جامعه ای را که پیغمبر(ص) ساخته بود بعد از مدت چند سال به آن وضع دچار شد و لذا جامعة ما خیلی باید مواظب باشد که به آن بیماری دچار نشود. عبرت اینجاست. ما باید آن بیماری را بشناسیم و آن را یک خطر بزرگ بدانیم و از آن اجتناب کنیم.....در پاسخ به این سئوال یک آیه از قرآن را مطرح می کنم. قرآن جواب ما را داده است. قرآن درد و بیماری را به مسلمین معرفی می کند. آن آیه این است «فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصلاة و اتبعوا الشهوات فسوف یلقون غیا»[2] دو عامل، عامل اصلی این گمراهی و انحراف، عمومی است:1.دور شدن از ذکر خدا و معنویت و جدا کردن حساب معنویت از زندگی و فراموش کردن توجه و ذکر و دعا و توسل و توفیق از خدای متعال و توکل بر خدا و کنار گذاشتن محاسبات خدایی از زندگی.2.«اتبعوا الشهوات» است یعنی دنبال شهوترانی ها و هوس ها و در یک جمله دنیا طلبی رفتن و به فکر جمع آوری ثروت و مال بودن و التذاذ و به دام شهوات دنیا افتادن و اصل دانستن این ها و فراموش کردن آرمانها. این درد اساسی و بزرگ است و ما هم ممکن است به این درد دچار بشویم.»[3]امید که در سایه عمل به رهنمودهای رهبری معظم انقلاب و با تمسک به عروةالوثقای قرآن و عترت بتوانیم راه انقلاب اسلامی را که دستاورد سال ها مبارزه و مجاهدت و جانفشانی بهترین نیروهای جامعه اسلامی است ادامه دهیم.
قبل از پاسخ به درست یا غلط بودن تسخیر موقت سفارت انگلیس ، ابتدا به بیان درستی یا نادرستی ، تسخیر سفارت امریکا در سال 1357 و مقایسه آن با تسخیر سفارت انگلیس و دلایل نامگذاری آن توسط پیشوای امت ، امام خمینی رحمت الله علیه بعنوان انقلاب دوم می پردازیم . همانطور که می دانیم بعد از تسخیر سفارت آمریکا در 13 آبان سال 1357 ، با وجود از بین بردن مقدار زیادی از اسناد و اطلاعات جاسوسی ، باقیمانده اسناد و مدارک بدست آمده مبین این واقعیت بود که سفارت امریکا بعنوان یک مکان امن جاسوسی اقداماتی در جهت براندازی و ترور شخصیتهای درجه اول نظام مقدس و نو پای جمهوری اسلامی ( از جمله ترور شهیدان رجایی و باهنر و شهید بهشتی و 72 تن از یارانش ) و دشمنی ها و کینه توزیهای آشکار دیگر که با مدارک مستند بدست آمده به اثبات رسیده است انجام می دادند . لذا با توجه به عدول از شرح وظایف تعیین شده در قوانین و کنوانسیونهای بین المللی مورد نفرت دانشجویان انقلابی کشور مان قرار گرفته و این منزل امن فساد و جاسوسی برچیده شود . بدین سبب امام امت آن جمله معروف انقلاب دوم را در مورد آن بیان می دارند .
که متاسفانه در یکی ، دو ، دهه بعد اشخاصی با گرایشهای التقاطی در باب درستی این عمل شک و تردید نموده و به جهت اینکه سفارت خانه هر کشور را به منزله خانه آن کشور می دانند هر گونه تعرض به آن را نادرست قلمداد کردند. که در پاسخ به این افراد می گوییم که همانطور که نمی توان به منزل شخصی وارد شد ، شخص در منزل نیز نمی تواند از داخل منزل دیگران را مورد تعرض قرار دهد و در صورت تعرض طبیعی است که متعرضین وارد خانه او شده و شخص را به مجازات عملش برسانند . همینطور این موضوع در مورد سفارت کشور مهمان که حکم منزل مسکونی اش را دارد صدق می کند . و در صورتی که از موقعیت خود سوء استفاده نموده و در پوشش ذیپلمات و سفیر به جاسوسی ویا طرح نقشه براندازی و ترور شخصیت های برجسته کشور میزبان را داشته باشند. این حق دانشجویان و سایر انقلابیون کشور میزبان می باشد که وارد منازل آنان شده و از ادامه جاسوسی و شرارت آنان جلوگیری نمایند .
با توجه به مطالب ذکر شده درستی و یا نادرستی عمل تسخیر سفارت انگلیس در همین نکته است که آیا مدارکی دال بر جاسوسی و مدیریت ترورها و اقدامات براندازانه در این سفارتخانه نیز موجود بوده است . و در صورت یقین به تبدیل سفارتخانه و مکان جاسوسی تاخیر در جلوگیری از ادامه فعالیت آنان خسارتهای جبران ناپذیری همچون شهادت خواص و نخبگانی همچون شهید مطهری ها را بدنبال خواهد داشت .
لذا نتیجه گیری می شود . که هر چند بطور یقین سفرای استعمارگر پیر ، جز عداوت و دشمنی و جاسوسی ، به چیز دیگری فکر نمی کنند اما به جهت اقدامات نیمه کاره دانشجویان در بدست نیاوردن مدارک و مستندات براندازانه این عمل از طرف نهادها و سازمانهای داخلی و همچنین مجامع بین المللی محکوم و تنها بهانه ای بدست دشمنان ایران شد . که ایرانیان را محکوم به عدم رعایت قوانین بین المللی کنند . هر چند که نفس این عمل خیر خواهانه و در جهت تلافی چندین دهه استعمار ، دشمنی ، و تجاوز به کشور مان از جمله اشغال برنامه ریزی شده و سازماندهی شده سفارت ایران توسط چند عرب در سال 1359 در انگلیس که در جریان آن پلیس انگلیس با شهادت یک دیپلمات ایران و زخمی کردن چند تن دیگر ، پنج تن از گروگانگیرها را نیز به قتل می رساند و پس از پایان اشغال ، سفارتخانه را نیز به آتش می کشد که از آن جزء طلی از خاک چیزی باقی نمی ماند بود است .
نوشته شده توسط مدیر وبلاگ سپیدار
مدل فعلی ما تقلیدی است از نظام اداری آمریکا که به آن سیستم تقسیم غنایم جنگی یا «مدیریت اتوبوسی» گفته میشود. این سیستم از دیرباز و حتی پیش از استقلال مدل سیاسی ـ اداری آنجا مرسوم بود؛ به این معنا که هر کس ریاست جمهوری کشور را به عهده میگرفت، پستهای اداری هم مال او بود. یعنی اگر امروز حزبی برنده شد، همه پستهای سیاسی را تحویل میگیرد و هنگامی که باخت همه را تحویل میدهد
ایران کشوری است که سالهاست گام در مسیر پیشرفت نهاده و با به دست آوردن استقلال سیاسی و اقتصادی خود، به دنبال فتح قلههای رشد با تکیه بر توان درونی است.
بر خلاف پیشرفتهای سیاسی و نظامی دهههای اخیر ایران در اقتصاد، با توجه به منابع فوقالعاده خوب زیرزمینی، موقعیت مهم جغرافیایی به عنوان حد فاصل سه قاره، دسترسی به آبهای آزاد و صدها گزینه دیگر از این دست، همچنان در پیمودن راه رشد دچار افتوخیز و حرکتهای بیثبات و غیر مستمر است.
در این باره، برخی تحلیلگران چاره کار را در واگذاری تصدیهای اقتصادی دولت به خصوصیها میدانند، ولی همه میدانیم که پس از واگذاری نیز باز سروکار خصوصیها با همان ادارات دولتی است که امروز هم از عملکرد آنها مینالند.
بسیاری نیز بروز مشکلات فرارو در توسعه کشور را ناشی از مدیریت نادرست سازمانهای دولتی و وزارتخانههای ذیربط میدانند که اصولا در هیچ جای دنیا، قابل واگذاری نیستند. پس چه باید کرد که مشکل مدیریت دولتی در ادارات ما حل شود و به اصطلاح چشم اسفندیار مدیریت دولتی ایران در کجاست؟
این پرسشهای بی پاسخ در زمینه مشکلات ناشی از حوزه مدیران دولتی را با غلامرضا معمارزاده، استاد رشته مدیریت دولتی، به گفتوگو نشستیم و آنچه در پی میآید، بخشهایی از این گفت و گو است:
ـــ نخست باید ببینیم که مدیر دولتی در کجا و چگونه سنجیده میشود. در کشور ها انواع و اقسام سیستم مدیریت دولتی داریم. البته در کشورهایی که سیاسیون مدیر میشوند، به دنبال رأی هستند، نه سود و نه بودجه؛ یعنی منابع را به جایی میبرند که رأیآور باشد.
ـــ مدیران سیاسی به دنبال هدف بلندمدت و نیز اهداف اصیل حل مشکلات نیستند، بلکه به دنبال مسائلی میروند که با از سر راه برداشتن آن، میتوانند رأی خوبی به دست آورند.
ـــ ما تقلیدی کردیم از نظام اداری آمریکا به نام سیستم تقسیم غنایم جنگی یا همان چیزی که در ایران به آن «مدیریت اتوبوسی» گفته میشود. این سیستم از دیرباز و حتی پیش از استقلال مدل سیاسی ـ اداری آنجا مرسوم بود؛ به این معنا که هر کس مقام ریاست جمهوری کشور را به عهده میگرفت، پستهای اداری هم مال او بود. یعنی اگر امروز حزبی برنده شد، همه پستهای سیاسی را تحویل میگیرد و هنگامی که باخت همه را تحویل میدهد.
ـــ تقریبا اواخر قرن نوزدهم بود که زیانهای این کار را دیدند و مقداری آن را تعدیل کردند، به این گونه که گفتند، نیمی از پستهای سیاسی بماند و باقی آن، بنا بر شایستگی افراد و در چهارچوب رشد کاری در اداره باشد؛ البته این هم زیانآور بود.
ـــ آنها فدرالند و ما کشوری متمرکز هستیم؛ بنابراین، برنامهریزی در همین مرکز برای کل کشور انجام میگیرد. از آنجا که ویژگی برنامهریزی، ثبات است، مدیر باید بداند که میماند و نتیجه کار خود را خواهد دید. چرا باید جای وی را عوض کنیم، حال آن که این تقلید هیچ توجیهی ندارد؟!
ـــ مدل غنایم جنگی، ویژه آمریکاست که ما از آن تقلید کردهایم، در حالی که در نظام سیاسی ما برگرفته از فرانسه است. این کشور نظامی سیاسی متمرکز دارد و همچون ما که یک مجلس داریم، یک قانون برای همه کشور آورده است.
ـــ وقتی نظام سیاسی متمرکزمان برگرفته یا مشابه فرانسه است؛ چرا نباید نظام اداری را از فرانسه بگیریم؟ یا بیاییم نظامی سیاسی خود را از آمریکا گرفته و فدرال مطلق کنیم تا با مدل غنایم جنگی سازگار باشد و یا نظام اداری فرانسه را بگیریم که تغییراتی در آن نباشد.
ـــ با هر انتخاباتی، هزینه بسیاری میپردازیم، آن هم برای مدیری که چهار سال کار کرده است؛ و اکنون باید برود بنابراین، کمترین اتهامی که به وی وارد میشود، این است که در این مدت او بیعرضه بوده، چرا که در غیر این صورت میماند و کار میکرد و مردم به او رأی میدادند.
طبعا مدیر بعدی که میآید، میگوید: خب، این مدیر بیعرضه بوده و نیاز است که کارهای او به کناری نهاده شده و راهکارهای جدیدی میآورد و این گونه است که مقادیر زیادی از تلاشهای دولت گذشته در ادارات گوناگون هدر میرود و دیگر دنبال نمیشود و ناگفته نماند، اقدامات این مدیران جدید هم چند سال بعد به همین سرنوشت دچار میشوند.
«آلبرت اینشتین» فیزیکدان بزرگ معاصر، در آخرین رساله علمی خود با عنوان «دی ارکلارونگ Die Erklarung» (به معنای بیانیه) که در سال 1954 در آمریکا و به زبان آلمانی نوشت، اسلام را بر تمامی ادیان جهان ترجیح داده و آن را کاملترین ومعقولترین دین دانسته است. این رساله در حقیقت همان نامهنگاری محرمانه اینشتین با مرحوم آیتالله العظمی بروجردی است. اینشتین در این رساله «نظریه نسبیت» خود را با آیاتی از قرآن کریم و احادیثی از کتابهای شریف نهج البلاغه و بحارالانوار تطبیق داده و نوشته است
که هیچ جا در هیچ مذهبی چنین احادیث پر مغزی یافت نمیشود و تنها این مذهب شیعه است که احادیث پیشوایان آن نظریه ی پیچیده «نسبیت» را ارائه داده ولی اکثر دانشمندان آن را نفهمیدهاند. یکی از این حدیثها حدیثی است که علامه مجلسی در مورد معراج جسمانی رسول اکرم (ص) نقل میکند که: «هنگام برخاستن از زمین، لباس یا پای مبارک پیامبر به ظرف آبی میخورد و آن ظرف واژگون میشود. اما پس از اینکه پیامبر اکرم(ص) از معراج جسمانی باز میگردند مشاهده میکنند که پس از گذشت این همه زمان، هنوز آب آن ظرف در حال ریختن روی زمین است».
اینشتین این حدیث را از گرانبهاترین بیانات علمی پیشوایان شیعه در زمینه «نسبیت زمان» دانسته و شرح فیزیکی مفصلی بر آن مینویسد. اینشتین همچنین در این رساله «معاد جسمانی» را از راه فیزیکی اثبات میکند. او فرمول ریاضی معاد جسمانی را عکس فرمول معروف «نسبیت ماده و انرژی» میداند: E = M.C2 >> M = E /C2 یعنی اگر حتی بدن ما تبدیل به انرژی شده باشد دوباره میتواند عینا به تبدیل به ماده و زنده شود. اینشتین در این کتاب همواره از آیت الله بروجردی با احترام و به لفظ «بروجردی بزرگ» یاد کرده و از شادروان پروفسور حسابی نیز بارها با لفظ «حسابی عزیز» یاد کرده است. اصل نسخه این رساله اکنون به لحاظ مسایل امنیتی به صندوق امانات سری لندن (بخش امانات پروفسور ابراهیم مهدوی) سپرده شده و نگهداری میشود. این رساله را پروفسورابراهیم مهدوی (مقیم لندن) ، با کمک یکی از اعضاء شرکت اتومبیلسازی بنز و به بهای 3 میلیون دلار از یک عتیقهفروش یهودی خریداری کرد. دستخط اینشتین در تمامی صفحات این کتابچه توسط خط شناسی رایانهای چک شده و تأیید گشته است.
(منبع ایلگاد)